گفتوگوی گیتا داوری و وحید چمانی پیرامون رقابتها و جوایز
همه چیز در اجتماع ما سیاسیست.
به گزارش هنر امروز، گیتا داوری: به عنوان یک هنرمند نقش رقابتها را در روند حرکتی خود چگونه میبینید؟
وحید چمانی: برای من شخصا بعد از جشنوارهها اتفاقهای خوبی افتاده است. من پیش از این جشنوارهها کارم را خیلی ارائه نکرده بودم و هیچ نمایشگاه جدیای نداشتم، دقیقا بعد از اولین رقابتی که شرکت کردم – که دامونفر بود – و برگزیدهاش شدم، تحریک شدم به شرکت در جشنوارههای بعدی و بعدی، که تقریبا از سال هشتاد و پنج تا هشتاد و هفت چیزی حدود ده یا دوازده تا فراخوان و بینال داخلی و خارجی شرکت کردم و تمامش را هم تقریبا برگزیده شدم.
گ.د: معیارتان برای شرکت در یک جشنواره چیست؟
و.چ: الان تقریبا ده سالی میشود که در هیچ فراخوانی شرکت نکردهام، اما آنوقتها که شرکت میکردم، بحث دیده شدن کار خیلی مهم بود. من کاری میکردم که از نظر خودم کار تازهای بود ولی خیلی بستری برای نمایششان وجود نداشت؛ گالریدارها خیلی تمایل به نمایش کارهایی که از نظرشان تلخ است تمایلی نشان نمیدادند، در نتیجه جایی که اینها خوب میتوانستند دیده شوند و در موقعیت مقایسه با آثار دیگران قرار بگیرد درهمین جشنوارهها بود.
گ.د: قبل از شرکت در این جشنوارهها و در مواقعی که با خود متن فراخوان روبهرو میشدید به چه نکتههایی برای انتخاب آنها دقت میکردید؟
و.چ: به چیز خیلی خاصی دقت نمیکردم. فقط چیزی که برایم مهم بود این بود که خیلی سمت و سو و جهت سیاسی خاصی نداشته باشد. مهم برایم این بود.
گ.د: آیا رقابتها تا به حال تاثیری بر روند اقتصادی حرفهتان داشتهاند؟
و.چ: اگر بخواهم به شروع برگردم که شاید به صورت غیر مستقیم بتوانم بگویم بله، به خاطر اینکه اولین قراردادی که با یک گالری جدی بستم – که گالری هما بود – بعد از این بود که در دو سه تا از همین بینالهای داخلی برنده شده بودم. در این صورت شاید دلیل انتخاب آنها از نظر من این بود. از این جهت میگویم که من قبل از شرکت در این جشنوارهها یک آلبومی از آثارم درست کرده بودم که به هر گالریای که میبردم اصلا نمیپسندیدند بعد همان آلبوم که به جشنوارهای میرفت و برگزیده میشد و جایزهای میبرد، شد اولین نمایشگاه انفرادیم.
گ.د: آیا برای شرکت در رقابتهای هنری برنامهریزی مشخص و هدفمندی دارید؟
و.چ: متاسفانه یا خوشبختانه آنوقتها که خیلی جوان بودم واقعا روابط عمومی خوبی نداشتم، یعنی برایم راحت نبود بخواهم ارتباط ایجاد کنم یا با گالریها وارد مذاکره شوم، چون خیلی روابط کلامیم در این زمینه خوب نبود و ترجیح میدادم آثارم در موقعیتهای گروهی دیده شود. به هر حال در آنجا احتمالا داورهای مطرحی بودند که کار را میدیدند و تایید میکردند، احتمال داشت به گالری خاصی معرفی کنند یا به هر حال احساس میکردم شاید آنجا بتواند بستری برای معرفی شدن به گالریها باشد، اما ذهنیت خاصی دربارهشان نداشتم.
گ.د: شما از برگزیدگان اولین دورهی رقابت ” مجیک آو پرشیا ” بودید. حضور در این جشنواره برایتان چگونه تجربهای بود؟
و.چ: مجیک آو پرشیا جشنواره خیلی جدیای بود، مخصوصا دورهی اولش – من نقدهای خیلی جدیای به دورههای بعدیش دارم – رقابت خیلی جدیای بود، داورهای خیلی سرشناس و خوبی داشت و هنرمندانی که شرکت داشتند واقعا سطح خیلی خوبی داشتند. کار من هم خوشبختانه خوب دیده شد و انتخاب شد. میدانید که، مدل جشنواره مجیک آو پرشیا اینگونه بود که شما نمیتوانستید خودتان همینطوری شرکت کنید و باید حتما چند فرد شناخته شده شما را معرفی میکردند تا شما وارد شوید. من بدون آنکه خودم بدانم چهار یا پنج نفر معرفیم کرده بودند، روزی که با من تماس گرفتند گفتند من تنها کسی بودم که توسط چندین نفر معرفی شدهام و برایم جای خوشحالی داشت که هنرمندان دیگر هم کارهای من را دوست داشتند. در طول برگزاری نمایشگاه هم همه چیز خوب پیش میرفت، تا جایی که من احساس کردم یکم گرایشهای سیاسی در این جشنواره وجود دارد و از اینجا دیگر خیلی برایم جذاب نبود.
گ.د: از لحاظ اقتصادی یا اتفاقهایی که بعد از نمایشگاه برایتان افتاد چطور؟
و.چ: واقعا خیلی خوب بود. نمایشگاهی که از ما در رویال کالج لندن برگزار شد، کارها را در حراج کریستیز لندن برای فروش گذاشتند و کار من هم فروخته شد. اولین باری بود که اثر من وارد حراج میشد و برایم اتفاق خوبی بود، چه از لحاظ مالی و چه از نظر سطح کار. ولی از همان منظرهایی که قبلتر هم گفتم من خیلی نتوانستم خوشبین باشم. البته خیلیها تا الان به من میگویند اشتباه کردی که ارتباطت را با این مجموعه قطع کردی، به خاطر اینکه به هر حال آنها تشکیلات قویای بودند که به جز من بقیه کسانی که در آن مجموعه بودند و با اینها ادامه دادند برایشان اتفاقهای خیلی خوبی افتاد. من استقلال شخصیتیم در کار برایم خیلی مهم است، برای همین تصمیم گرفتم که در این روند خیلی بلند مدت همکاری نداشته باشم.
گ.د: شما در هفتمین بینال نقاشی ایران حضور داشتید، ممکن است درباره تجربهی حضور و دیدگاهتان درباره بینال بگویید؟
و.چ: بینال هفتم برای من بینال خیلی جذابی بود. خیلی جوان بودم، شاید بیست یا بیست و یک ساله بودم که در این جشنواره شرکت کردم. کار من در آنجا خیلی خوش درخشید، خیلی خوب دیده شد و خیلی از اتفاقهایی که میگویم بعدش افتاد ناشی از درخشش کار من در آن بینال بود؛ چون اولین باری بود که یک کار بزرگ انجام داده بودم که حدود دو متر بود و این شاید یکی از دلایل جذابیت آن بود که هم برای خودم اتفاق افتاد و هم با توجه به واکنشهایی که میدیدم برای مخاطب کارم. اتفاق جالبی که در این جشنواره افتاد این است که بعد از اینکه نفر اول شناخته شدم و سفر تحقیقاتی به پاریس به من تعلق گرفت، روز قبل از بینال یک کارگردانی برای فیلم برداری و مستندسازی به کارگاه من آمد تا برای روز اختتامیه و جوایز پخش کنند. جالب است که دقیقا ساعت یازده شب قبل از اختتامیه یک آقایی با من تماس گرفت و برای اینکه در اختتامیه غافلگیر نشوم گفت که اسمم از لیست برگزیدگان حذف شده است. پرسیدم دلیلش چیست؟ گفتند ارشاد ایراد گرفته است و با عنوان ترویج سیاه نمایی جلوی این انتخاب را گرفته است.
روز اختتامیه به آنجا رفتم و متوجه شدم که یکی از داورها – که خانم( ایران ) درودی – بود نامهای به دبیرخانه داده است که با توجه به دستکاری شدن آرا ما از داوری استعفا میدهیم. حداقل چیزی که خانم درودی برای من تعریف کرد این بود که بعد از این اتفاق ارشاد نامه دیگری میفرستد و میگوید که ما جایزه سفر مطالعاتی را از این هنرمند میگیریم اما جزو ده نفر برگزیده میگذاریم. به هر جهت خانم درودی به من لطف داشت و بعد از همه اینها به من گفت کار تو با اختلاف کار اول بینال بود. جالب است که در مراسم حتی فیلمی هم که از من درست کرده بودند پخش نکردند. بعد از معرفی ده نفر برگزیده اسمها را در ظرفی ریختند و یک خانمی را روی صحنه دعوت کردند تا از توی ظرف اسمی را درآورد. کاغذ را که درآورد یک نفر از پشت آمد و کاغذ را دید و تا کرد و داخل جیبش گذاشت و گفت یک اسم دیگر را درآورد. من تقریبا یقین دارم که حتی آنجا هم اسم من بیرون آمده بود و عملا تمام تلاششان را کردند که جلوی روند حرکت من را بگیرند. این موضوع یک قهری در من ایجاد کرد که در عمل این را به آخرین جشنواره داخلی که شرکت کردم تبدیل کرد.
گ.د: از نظرتان حضور بینال نقاشی در آن دوره یا فقدان فعلی آن در حال حاضر تاثیر مثبت یا منفیای در پی دارد؟
و.چ: قطعا دارد، به خاطر اینکه به هر حال همان انگیزهای که من در آن سن و سال به عنوان یک هنرمند داشتم حتما در خیلیهای دیگر هم وجود دارد. انگیزه برای رقابت کردن و دیده شدن در این عرصه. وقتی شرایطش پا نمیگیرد واقعا بد است. البته جالب است بگویم همین بینالی که ما در آن شرکت کردیم حتی یک کتاب یا یک کاتالوگ نداشت که بخواهیم امروز به آن ارجاعی بدهیم. دلیلش هم شاید همین حاشیههایی بود که داشت.
گ.د: شما از برگزیدگان اولین دوره رقابت ” دامونفر ” نیز بودهاید. درباره این جایزه و نقش آن در روند آینده نقاشی ایران چه فکر میکنید؟
و.چ: دامونفر اولین جشنوارهای بود که شرکت کردم و خوشبختانه خیلی هم خوب بود. قبل از آن سن و سال کمی داشتم و در هیچ جشنوارهای هم شرکت نکرده بودم تا اینکه دوستانم تعریفش را کردند و گفتند باید رقابت خوبی باشد. مجموعه اسید آمینهها تازه شکل گرفته بود، در آنجا ارائه کردم و جزو برگزیدهها شدم. خوشبختانه دامونفر یک مجموعه خصوصی بود و سمت و سوی ایدئولوژیک خاصی نداشت، انتخابها خیلی آزادانه بود و بدون مشکل انجام شد. تمام کسانی که در آن دوره انتخاب شدند هنوز هم هنرمندان جدیای هستند و در حال فعالیت مستمر و جزو هنرمندان درجه یک دوره خودشان به شمار میروند. میتوانم بگویم دامونفر واقعا به عنوان یک جشنواره نقش مثبتی داشت در روند من.
گ.د: در روند حرفهای کارتان تاثیری داشت؟
و.چ: خب این اولین باری بود که کار من در جایی دیده میشد و در روند حرکتی من تاثیر خیلی خوبی داشت. فرض کنید در آن سن و سال برایتان چهقدر مهم است که آیدین آغداشلو کارتان را دیده باشد. در حالت طبیعی ما به این آدمها دسترسی نداشتیم و تازه وارد دانشگاه شده بودیم. این که چنین افرادی داور بودند – مثلا کس دیگری مثل آقای( حسین ) خسروجردی – و شانس این وجود داشت که کارتان در جوانی توسط این افردا دیده شود خودش شانس خوبی بود. آقای خسروجردی از کار من خیلی خوشش آمده بود و حتی یک روز به آتلیه من هم آمد. خوب همه اینها برای من خیلی جذاب و شیرین بود.
گ.د: شما برنده سومین دوره جشنواره هنر جوانان هم بودهاید. این قبیل برنامههای دولتی را چگونه میبینید؟ از نظرتان چه تفاوتهایی با نمونههای خصوصیشان وجود دارد؟
و.چ: خصوصیها جهت فکری ایدئولوژیک خاصی ندارند، اما متاسفانه دولتیها اینطور نیستند. من چون از لحاظ تکنیکی وقت خوبی روی کارم میگذاشتم معمولا در تمام جشنوارهها کارم پذیرفته میشد و برنده هم میشد. ولی همیشه هم برایم چالش وجود داشت. اما با تمام حاشیهها در داوری همیشه پذیرفته میشدم.
گ.د: در کارنامه شما حضور در آرت فرها هم دیده میشود. برای شرکت در این قبیل رویدادها به صورت شخصی اقدام کردهاید؟ یا از طریق نماینده و گالریها برایتان اقدام شده است؟ بازارهای هنری در روند کاری شما چه نقشی داشتهند؟
و.چ: غالبا گالریها این کار را کردهاند و من شخصا اقدامی نکردم. اولین آرت فری که داشتم آرموری شو نیویورک بود که در اوایل بیست سالگی برایم اتفاق افتاد و یک نمایشگاه انفرادی بود. با آن سن و سال و در آن فضا حضور داشتن واقعا جالب بود. آن وقتها با گالری نار کار میکردم و مدیر گالری روابطی در آمریکا داشت که توانسته بود از آن طریق این نمایش انفرادی را شکل دهد.
گ.د: با توجه به اینکه در تیرآرت هم به عنوان یک آرت فر ایرانی حضور داشتهاید، تفاوت این وقایع در داخل و خارج از ایران را چگونه میبینید؟
و.چ: متاسفانه آرت فر ایرانی هیچ تفاوتی با آرت فر خارجی ندارد. برای این میگویم متاسفانه چون باید تفاوتی وجود داشته باشد. مثلا اگر شما در سالنهای آرت بازل قدم بزنید یا هر آرت فری یک شکل کار میبینید و وقتی اینجا هم قدم میزنید همانها را میبینید. به هر حال یک تفاوت جغرافیایی یا فرهنگی وجود دارد که نباید انکار شود. ما به عنوان یک کشور خاورمیانهای با بحرانهای خیلی جدی داخلی و خارجی باید گالریدار و هنرمندمان تفاوتی را ایجاد کند. اما خب اینجا همهچیز طوری خوشحال و خوش رنگ و لعاب است که انگار هیچ تفاوتی با موقعیتهای دیگر ندارد. از این نظر من از متاسفانه استفاده میکنم.
اما از جهت دیگر هم باید بگویم که وقتی در یک آرت فر خارجی شرکت میکنید عملا در حال جمع کردن مخاطب جدید برای خودتان هستید، اما اینجا واقعا مخاطب تازهای وجود ندارد. شبیه به یک گالری گردی در آخر هفته است. دقیقا همان اتفاق میافتد. مثلا اینکه شما بگویید تور مجموعهداران خاصی از جای دیگری از دنیا حضور داشته باشند و یا شما فرصتی برای هم صحبتی با یک مجموعهدار یا کیوریتور خارجی داشته باشید وجود ندارد. من فکر نمیکنم چنین چیزی اینجا باشد. میدانم مجموعه تیرآرت زحمت میکشند و هدفهای بزرگی دارند.
گ.د: چه نهادها، برنامهها یا وقایعی بیشترین تاثیر را در روند حرفهای شما داشتهاند؟ چرا؟
و.چ: بعضی از اتفاقهایی که برای من افتاده من را نسبت به مسائل زیادی حساس کرده است و به لج انداخته. من شاید ذاتا هنر اجتماعی تولید کنم، اما سیاسی نیست. وقتی شما هنر اجتماعی تولید میکنید خواه یا ناخواه سیاستزده هم میشوید، چون همهچیز در اجتماع ما سیاسیست. اما من هیچوقت به طور مستقیم سیاسی نبودهام. یعنی اصلا تلاشی هم برای کار سیاسی کردن نداشتم. اما موقعیتها واقعا آدم را مجاب به واکنش میکنند. برای مثال چه در مجیک آو پرشیا، آرمر شو یا رویال کالج من ممنوعالخروج شده بودم. حالا شما فرض کنید در همان مقطع من در یک مسابقه هنری در واشنگتن دی سی برنده شدم و دعوت شدم و من را در فرودگاه گرفتند و بازجویی کردند و قانع نشدند و ممنوع خروجم کردند. برای همین من در هیچ کدام نتوانستم شرکت کنم.
به هر حال من افسوس این چیزها را نمیخورم و سال بعد همان موقع در نیویورک بودم و در نمایشگاه دیگری حضور داشتم. اما چیزی که من باختم این بود که مجموعهای که من را دعوت کرده بودند، قرار ملاقاتهای مهمی با کیوریتورها و مجموعهداران خوب تنظیم کرده بودند که از پیش مشخص شده بود، این میتوانست برای من در آن سن و سال اتفاق خیلی نادری باشد، حالا در همان زمان اجازه نمیدهند از منافع کافی بهرهمند شوید. همه اینها از نظر من تاثیر برعکس دارند و اصلا سازنده نیستند.
گ.د: از نظرتان بزرگترین مشکل پیش روی هنرمندان جوان ایرانی چیست؟ در برابر آن چه کار میتوانند انجام دهند؟
و.چ: بزرگترینش از نظر من ایجاد سلیقه کردنیست که الان متاسفانه در حال اتفاق افتادن است. یعنی هنرمند جوان بدون اینکه آکادمیک چیزی را گذرانده باشد بستری برای دیده شدن برایش وجود دارد. آن وقتی که ما وارد هنرستان شدیم اینطوری نبود، این قدر مارکت و برندینگ برای هنرمندها وجود نداشت. وقتی که ما انتخاب رشته میکردیم و میخواستیم نقاش بشویم چون اینها وجود نداشتند هرکس که میخواست این رشته را بخواند و نقاش شود واقعا این کار را دوست داشت و با علاقه شخصی واردش میشد و میدانست که در نهایت قرار است معلم شود یا استاد دانشگاه و قرار نیست از نقاشی به پول قابل توجهی دست پیدا کند. برای همین یک زندگی خیلی معمولی را برای خودش تصور میکرد.
اما متاسفانه الان حتی هنرمندانی که توانایی تکنیکی ندارند راه برایشان هموار است، چه بسا هموارتر از کسانی باشد که این کار را بهتر بلدند و دلیلش هم این است که گالریدار، مجموعهدار و کیوریتور راحتتر میتوانند با کسی توافق کنند که آن شرایط را با کمترین زحمت به دست آورده است و او هم راحتتر میتواند شرایط همکاری را بپذیرد. ولی خب آرتیستی که یک عمر نشسته است مکعب و طبیعت بیجان کشیده است روی اعتبار خودش حساستر است و غرورش را زیر پا نمیگذارد و خیلی چیزها را قبول نمیکند. آرتیستی که جدی کار کرده باشد نه پول ورودی میدهد نه کارهای متعدد برای خدمات کم هدیه میکند. بعضیها خیلی راحت این موقعیتها را به دست میآورند و برای همین هم گذشتن از خیلی چیزها برایشان راحتتر است. برای همین این خطرها از نظر من بزرگترین مشکلهای پیش روی هنرمندان جوان ماست.
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس