نقد،تحلیل و بررسی فیلم "رفقای خوب" مارتین اسکورسیزی
رفقای خوب فیلمی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در نوع داستانی-جنایی و محصول سال ۱۹۹۰ کمپانی آمریکایی برادران وارنر است.
به گزارش هنر امروز، رفقای خوب فیلمی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در نوع داستانی-جنایی و محصول سال ۱۹۹۰ کمپانی آمریکایی برادران وارنر است.
ژانر : بیوگرافی، جنایی، درام
بازیگران: رابرت دنیرو، ری لیوتا، جو پشی، لورین براکو
تهیه کننده اروین وینکلر
فیلمنامهٔ نیکولاس پیلگی، مارتین اسکورسیزی
فیلمبردار مایکل بالهاوس
تدوین تلما شون میکر
کمپانی توزیع کننده برادران وارنر
جوایز :
برنده اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جو پشی
نامزد اسکار: بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش زن برای لورن براکو، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی.
جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی بفتا.
خلاصه داستان: داستان بر اساس زندگی واقعی و رویدادهای حقیقی هنری هیل، گنگستر مخوف سابق را روایت میکند. هنری از کودکی آرزو داشته یک گانگستر شود بهطوریکه گانگستر شدن را از رئیسجمهور آمریکا شدن بهتر میدانست. هنری جوان به عنوان صرفاً یک پیشخدمت و راننده برای سازمان جنایی نزدیک محلهشان در بروکلین به نام دارودستهٔ سیسرو، وارد گروه آنها شده و با کمک دو تن از دوستانش به نامهای جیمی (رابرت دنیرو) و تامی (جو پشی) بهطور رسمی وارد گروه میشود...
تریلر فیلم رفقای خوب
چرا باید این فیلم را دید؟
داستان گنگسترها و فراز و فرودهایشان همیشه هم برای مخاطبان و هم برای کارگردانان و نویسندگان بسیار جذاب و مهم بوده است.
نمونه های بسیار دیدنی ای نیز از این داستان ها در سینما می توان دید.
یکی از متفاوت ترین و جالب ترین فیلم های مافیایی و گنگستری تاریخ سینما، رفقای خوب مارتین اسکورسیزی است که به دلیل صداقتش در بیان داستان و بی پرده بودن در نشان دادن خشونت، بسیار ماندگار شده است
فیلمی که آن قدر شلوغ و پر هرج و مرج است که به بیننده اجازه فکر کردن درباره اتفاقات را نمی دهد.
اسکورسیزی و نیکولاس پیگلی، کاملا در نوشتن فیلمنامه، موفق عمل کرده اند، فیلم هم شخصیت پردازی خوبی دارد، و هم در پیش بردن داستانش موفق است.
استفاده از یک دانای کل، که دست بر قضا شخصیت اصلی داستان نیز هست، در هر لحظه از فیلم باعث می شود که بیننده خود را در درون داستان حس کند.
رفقای خوب، داستانی از فراز و فرود یک گنگستر بی فکر و رفقایش است، فراز و فرودی که با دقت تمام در فیلم به تصویر کشیده می شود، اسکورسیزی چنان عمیق وارد رابطه های شخصیت اصلی فیلم و هم چنین رفقایش می شود، که این سوال برای بیننده پیش می آید که این ها رفقای خوب هستند یا رفقای بد.
فلیم پر است از صحنه های شلوغ و بی نظم، صحنه هایی که اجازه تفکر و تصمیم را می گیرد، چه از شخصیت های فیلم و چه از بینندگانش، اسکورسیزی کاملا در ساختن شخصیت هایی پر اشتباه و خطاکار موفق است، او گنگسترهایی را خلق می کند که جایی برای دلسوزی و ترحم نمی گذارند، و حتی بزرگی و اعتبار گنگسترهای معروف سینما را نیز دارا نیستند.
بازی ری لویتا و جو پشی، خیره کننده است، و رابرت دنیرو هر چند که کمتر دیده می شود، اما در دوران اوج خود به سر می برد.
فیلم برداری مایکل بالهاوس نیز از نقاط قوت فیلم است.
فیلم چند صحنه دارد که جز صحنه های به یاد ماندنی سینما هستند.
بعد از پدر خوانده ها، اسکورسیزی با این فیلم تونست معنا و سبک دیگه ای از این ژانر رو یه تصویر بکشه و حتی فیلمش در همون حد هم محبوب و دیدنی به حساب میاد.
رفقای خوبِ اسکورسیزی، ادای دین و احترام این کارگردان به فرهنگ ایتالیا و ژانر گانگستری است و نمونه کاملی است برای آنکه نشان دهیم چگونه کارگردانی عالی از یک داستان بشدت معمولی یک فیلم درخشان میسازد و تماشاگر را تا آخر نگه میدارد و این البته مرهون فیلمنامه بشدت حساب شده فیلم هم هست که ۱۱ بار بازنویسی شده.
منتقدین فیلم را بسیار ستایش کردند و از رفقای خوب به عنوان تنها نمونه متمایز گنگستری از پدرخوانده که این فیلم را به چالش میکشید نام بردند.
راجر ایبرت بزرگترین منتقد معاصر آمریکایی به این فیلم چهار ستاره داد و آن را بهترین فیلم جنایی تاریخ سینما معرفی کرد.
مجلهٔ توتال دومین مجله مهم و پرفروش سینمایی برتانیا فیلم رفقای خوب را بهترین فیلم تمام دوران نامیده است و فیلم در دیگر مجله معروف سینمای دنیا امپایر در میان لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما، جایگاه ششم را بدست آورده است.
فیلم در وبسایت مهمترین منبع و مرجع نقدهای منتقدین سینما بر فیلم گوجه فرنگیهای گندیده آمار فوق العاده ۹۷ درصد را بدست آورده است و وبسایت معروف سینمایی Insidemovies آن را بهترین فیلم دهه ۱۹۹۰ آمریکا معرفی کردهاست.
همچنین موسسه فیلم آمریکا مهمترین و معتبرترین مرجع انتخاب بهترینهای تاریخ سینما، در سال ۲۰۰۷ و در میان لیست صد فیلمش که در این لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر معرفی میشوند، رفقای خوب را دومین فیلم گانگستری برتر تاریخ بعد از پدرخوانده معرفی کردهاست.
در مجموع رسانهها، رفقای خوب را یکی از میراث اصلی تاریخ سینما معرفی کردهاند. به عقیدهٔ بسیار از مجلات سینمایی، رفقای خوب بهترین اثر مارتین اسکورسیزی است.
تیتراژ و سکانس آغازین رفقای خوب
در آغاز فیلم هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست و می بیند که مردم چگونه از آنها میترسند و به آنها احترام میگذارند.
هنری کارش را به عنوان پادو در دستگاه سی سرو شروع میکند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی میکند.
توجه نکردن به دوران کودکی هنری واقعا هم نیاز نبود چون زندگی اصلی یک انسان در واقعا از نوجوانی او سرچشمه می گیرد ، درست است کودکی هم تاثیر دارد ولی تاثیر اصلی از نوجوانی و دوران بلوغ وی است . هنری غرق در رویاهای خویش است ، همچنین او نیاز به تایید دارد ، مسلما وقتی این نیازش در خانواده دیده نمی شود به دیگران روی آورده و شاید برایش مهم نباشد که در چه راهی قرار می گیرد ، او فقط به دنبال برطرف کردن نیازهایش است . پدر هنری (بازهم جامعه قدیم ) فرق بین دوران خود و دوران هنری را نمی داند و از او می خواهد در حساس ترین دوران زندگی اش به کار برود و البته توجه هم ندارد او به سراغ چه کاری می رود فقط از او می خواهد که کاری برای خود دست و پا کند ، همچنین در زمانی که مسئله مدرسه نرفتن هنری را متوجه می شود بدون هیچ مقدمه ای او را می زند و ازهمفکری دور می شود . هنری هم به غریبه هایی کثیف روی می آورد ، در واقع موقعیت به او اجازه کاری غیر از این را نمی دهد . او در حال کامل شدن است ( اصل دوران نوجوانی ) هنگامی که از دادگاه بدون حتی گفتن یه کلمه در مورد رییسانش بیرون می آید یک تایید می گیرد و یک چیز را یاد می گیرد ، او تشویق می شود و همین نکته باعث انگیزه پیدا کردن هنری برای رفتن به سوی گانگستریست و نکته ای که می آموزد ، سکوت در مورد زنده ماندن است . می فهمد که اشتباه یک بار پیش می آید پس با احتیاط جلو می رود . قدرت مردم فاسد چشمان او را کور می کند و دیگر حتی پدر و مادرش را هم از یاد می برد . او حالا به دنیای گانگستری ( دنیای فاسد ) وارد شده ، کاملا ناخواسته و از روی غرایز.
حقایق جالب فیلم "رفقای خوب"
فیلم، براساس کتابی به نام Wiseguy (اصطلاح عامیانهای که به اعضای مافیا میگفتند.) نوشتهٔ نیکولاس پیلگی، گزارشگر جنایی نیویورک ساخته شدهاست. کتاب بر اساس زندگی هنری هیل، گانگستر سابق و خبررسان اف بی آی نوشته شدهاست.
عنوان فیلم، یعنی Goodfellas در واقع به معنی «گانگستر ها» یا «مافیاییها» میباشد. کلمه Goodfella مانند Wiseguy برای اشاره عامیانه به اعضای مافیا یا گانگسترها استفاده میشود، با این وجود این فیلم در ایران با عنوان «رفقای خوب» شناخته میشود.
این فیلم موسیقی متن جدایی برای خود ندارد و موسیقی متن آن از مجموع چند آهنگ که توسط اسکورسیزی انتخاب شدهاند تشکیل شدهاست.
محل فیلمبرداری فیلم کاملاً حقیقی است. از جمله رستوران سیسرو و خانهٔ کودکی هنری هیل همگی به جای استودیو های فیلمسازی، در مکانهای واقعی فیلمبرداری شدهاند.
جو پشی به هنگام گرفتن جایزه فقط گفت: این جایزهٔ من بود... ممنونم. این یکی از کوتاهترین نقل قولهای تاریخ اسکار است و وقتی دلیل این حرف کوتاه را از پشی پرسیدند او گفت که هیچ جملهای آماده نکرده بود چون فکر نمیکرد برنده شود.
در فیلم، ۳۰۰ بار از کلمهٔ fuck استفاده میشود.
رفقای خوب سه بار بر روی دی وی دی عرضه شد. یکی در همان سال ۱۹۹۰، یکی در سال ۲۰۰۰ و دیگری که به همراه بلو-ری در سال ۲۰۱۰ پخش شد.
سکانس رستوران در رفقای خوب
هنری به همراه جیمی(رابرت دونیرو) و تامی(جو پشی)، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل میدهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد. آنها در رستوران ها و کافه ها دور هم مینشینند و به خوشمزگی ها و حرکات جنون آمیز تامی می خندند و از احترامی که دیگران از روی ترس به آنها میگذارند، سرمست اند. آنها دست به سرقت می زنند، مخالفان خود را مثل آب خوردن از سر راه برمی دارند و مخفیانه چال می کنند…
سناریوی فیلم بسیار دقیق و منسجم نوشته شده. شخصیت ها واقعی و باورپذیرند و دیالوگ ها هوشمندانه، پرانرژی و بسیار دراماتیک به نظر می رسند. تامی شخصیتی بامزه، شوخ طبع و درعین حال تندخو، عصبی و بسیار بی رحم است اما جیمی از نظر شخصیتی در مقابل تامی قرار دارد و برخلاف او آدمی آرام، خونسرد و تا حد زیادی منطقی است اگرچه در خشونت و بی رحمی دست کمی از تامی ندارد.
مجموعه این عناصر، رفقای خوب را به نمونه دیگری از آثار موفق ژانر گانگستری تبدیل کرده است؛ مطالعه ای عمیق و قابل تامل در باره زندگی گانگسترها و فرهنگ آنها. اسکورسیزی با دقت تمام جزئیات زندگی گانگسترها و روابط درونی آنها را ترسیم می کند. گانگسترهای این فیلم بیش از هر فیلم دیگری در این ژانر، واقعی و باورپذیر تصویر شده اند.
سکانس ورود به رستوران در فیلم رفقای خوب Goodfellas
وقتی در فیلم رفقای خوب ساخته مارتیناسکورسیزی، شخصیت اصلی داستان یعنی هنری هیل با صدای خارج از تصویر(یعنی صدای راوی که ما آن را نمیبینیم) زمانِ ورودش به رستوران مافیا را تعریف میکند، اسکورسیزی، از دوربین ذهنی استفاده میکند. و به جای اینکه دوربین خودِ هیل را به تماشاگر نشان بدهد که دور میز شام میچرخد و با اشخاص سلام و احوالپرسی میکند، این دوربین است که دور میزها میچرخد و اشخاصِ پشت میز مستقیم داخل عدسی نگاه میکنند.دوربین ذهنی این تصور را به تماشاگر میدهد که هرچند خود هیل را نمیبینیم اما او هنوز آنقدر نیرومند و با نفوذ هست که باید رویِ او حساب کرد.
و نیز، استفاده از دوربین ذهنی، نوعی گذر از حافظه شخصیت داستان است، ما همراه با او از حافظه اش گذر میکنیم و آنچه را که او دیده ما نیز میبینیم.این سکانس همچنین روشی است برای معرفی اشخاص به ما، انگار که ما مهمانِ آن رستوران هستیم و هیل درحالِ معرفی آن اشخاص به ما است.
سکانسی که جو پشی مشغول تعریف خاطره ی خنده داری است که باعث می شود هنری به او بگوید (خنده دار) که واکنش او را در پی دارد....
در این سکانس شاهد تغییر موقعیت و فضا به زیباترین شکل ممکن و همراه کردن مخاطب با فیلم به شکل استادانه ای هستیم.
در این سکانس از فیلم "Goodfellas" شاهد صحنهای مشهور از این اثر هستیم، یعنی جایی که هنری هیل (ری لیوتا) به خاطر جُک تامی دویتو (جو پشی) میخندد و او را بامزه «funny» خطاب میکند که این کلمه چندان برای هیل خوشایند نبود؛ با توجه به اتفاقاتی که طی پشت صحنه در فیلم رخ داده بود پشی برای تمام حرکاتش طی گفتگو با این کاراکتر خودش مسئول بود و باید همه چیز را از قبل پیشبینی میکرد.
جو پشی که زمانی در یک رستوران ایتالیایی کار میکرده، ظاهرا به یکی از گنگسترهایی که به آن رستوران آمده بود گفت که او «بامزه» است، اما در پاسخ این تعریفی که انجام داد واکنش خوبی دریافت نکرد و این صفت باعث عصبانیت آن گنگستر شد؛ پشی این داستان را برای مارتین اسکورسیزی تعریف کرد و با استقبال او مواجه شد. در نتیجه تمامی عکسالعملها و واکنشهای پشی و لیوتا به شکلی واقعی و بداهه شکل گرفته بود، پس از اکران فیلم این سکانس به یکی از به یادماندنیترین بخشهای این اثر تبدیل شد.
مارتین اسکورسیزی درپشت صحنه فیلم"رفقای خوب"
سکانس کوپا کابانا در Goodfellas
فیلم رفقای خوب جوابیهای به پدرخوانده نیز میتواند باشد. چرا که اسکورسیزی میخواهد بگوید آنقدرها هم که فکر میکنید گانگسترها مبادی آداب و رسمی نیستند.
صداقت اسکورسیزی در بیان داستان و بی پرده بودن در نشان دادن خشونت این فیلم را به تجربهای بی مانند بدل کرده که اغلب با طراحی صحنههای شلوغ و پر هرجومرج به مخاطب اجازه فکر کردن درباره اتفاقات را نمیدهد. اتفاقاتی که با بیان مقطع نوجوانی هنری شروع میشود و این مقطع شامل انگیزه هنری برای گانگستر شدن و اعمال او (ترک مدرسه) و انجام کارهای پیش پا افتاده برای دستگاه خلافکاری سیسرو است.
رفتار او در این ساختار گانگستری حرف گوش کن، سر به زیر و ساکت است و اغلب در واکنش به جنایات اتفاق افتاده منفعل عمل میکند. دورهای که زندگی او را تا حدودی دستخوش تغییرات میکند آشنایی او با کارن و ازدواج با اوست که اسکورسیزی با هوشمندی با قرار دادن این بخش از زندگی شخصی او گریزی به خانوادههای مافیایی و مناسبات آنها در مواجهه با اعمال آنهاست. اینکه آنها (گانگسترها) چندان درگیر تعهد به خانواده نیستند و کار برای آنها در درجه اهمتری قرار دارد و جامعه محدود اطراف آنها، باعث غرق شدن آدمها در منجلابی میشود که خروج از آن کار سادهای نیست.
سکانس برتر
اسکورسیزی در مورد کارگردانی مادرش در یکی از صحنههای فیلم «رفقای خوب» (goodfellas) میگوید: تمام چیزی که به او گفتیم انجام دهد این بود که به فرزندش خوشآمد بگوید.
کاترین مادر فقید «مارتین اسکورسیزی» در دوران فیلمسازی کارگردان نقشی ویژه داشت و یکی از معروفترین صحنههایی که بازی کرد در یکی از سکانسهای بهیادماندنی «رفقای خوب» (goodfellas) بود. کاترین در این صحنه نقش مادر شخصیت «تامی دویتو» جنایتکار روانی با بازی «جو پشی» را بازی میکند.
تامی دوستانش «هنری هیل» با بازی «ری لایوتا» و «جیمی کانوی» با بازی «رابرت دنیرو» را به خانهاش دعوت میکند تا یک جسد بیجان را دفن کنند اما وقتی به خانه میرسند به مادر تامی برمیخورند.
اسکورسیزی در فستیوال مجازی tcm فاش میکند که حضور مادرش بهکلی در فیلمنامه وجود نداشته و جملهای برای او نوشته نشده بوده است: «تمام چیزی که به او گفتیم انجام دهد این بود که به فرزندش در خانه خوشآمد بگوید؛ مدتی بوده این فرزند را ندیده است. نکته کلیدی در آن صحنه صمیمیت میان همه آنها مشخصاً مادرم در نقش مادر آن شخصیت است؛ آن مرد ممکن است یک قاتل روانی باشد اما باز هم پسر آن زن است.
وقتی مردم از بداههپردازی حرف میزنند… این واقعاً بداههپردازی بود. ایدههایی در زمان فیلمبرداری داشتیم اما اساساً وقتی ضبط را شروع کردیم دنباله چیزی را گرفت و شروع به حرف زدن کرد. جو جوابش را داد، باب (دنیرو) آن کاری را کرد که کرد، ری (لایوتا) آن کار را کرد، دو دوربین داشتم، در خانه کوچکی در منطقه کویینز (نیویورک) بودیم، و فکر میکنم تنها جملهای که برای او نوشتم در مورد آن نقاشی بود.»
اسکورسیزی اضافه میکند: «مادرم با پشی و بهویژه باب دنیرو مثل اعضای خانواده رفتار کرد، اعضای خانواده واقعی، چون ما مدت بسیار درازی است که یکدیگر را میشناسیم، و او اینگونه نگاه میکرد که دوستان پسرم میخواهند فیلم بسازند.»
«رابرت دنیرو» و «جو پشی» پشت صحنه فیلم «رفقای خوب»
مارتین اسکورسیزی همراه با مامان و بابا به سمت پیش نمایش فیلم سینمایی "Goodfellas".
(مادر مارتین اسکورسیزی در همین فیلم برای چند دقیقه در نقش مادر کاراکتر جو پشی ظاهر میشود.)
سکانس خشونت در رفقای خوب
اسکورسیزی با نمایش بسیار اغراق آمیز ولی کاملا ملموس خشونت در رفقای خوب جنبهای زننده و رعب آور به خشونت بخشید که کاملا متفاوت با صحنههای خشن و چندش آور فیلمهای ترسناک بود. و درست در این نقطه است که به تفاوت دیگر رفقای خوب و فیلمهای گنگستری کلاسیک میرسیم و آن چگونگی به تصویر کشیدن خشونت است.
اسکورسیزی در رفقای خوب و کازینو به اندازهای خشونت را آزار دهنده نشان میدهد که تماشاگر اجازه لذت بردن از این صحنهها را پیدا نمیکند. ارزش کار اسکورسیزی در این است که تصویری که او از خشونت نشان میدهد برخلاف بسیاری از فیلمهای ترسناکِ اسلشر کاملا قابل لمس و واقعی به نظر میرسند و همین نکته تاثیر این صحنهها را افزایش نیز میدهد. صحنهای که تامی دویتو دارد چاقوی آشپزخانه را درون جنازهای که در صندق عقب ماشین قرار دارد فرو میکند شاید مانند فیلمهای ترسناکی که حمام خون راه میاندازند برایمان حال به هم زن نباشد، اما جلوهای بسیار رعب آور از خشونت ارائه می دهد. این سبک نشان دادن خشونت دوباره بر میگردد به هدف فیلمساز در مورد چگونه تصویر کردن شخصیتهای اصلی فیلم، اینکه آنها را در جایگاه قهرمان بنشاند و یا ضد قهرمان. اسکورسیزی قصد ندارد همدلی تماشاگر با گنگسترهای فیلماش را برانگیزد، پس منطقی هم است که بخواهد از این روش برای به تصویر کشیدن صحنههای خشنی که آنها افراد مختلف را به قتل میرسانند استفاده کند. اسکورسیزی با این روش آن وجهه قهرمانی و همدلی برانگیز را از گنگسترهای فیلماش میگیرد و بدین ترتیب دنیای پرزرق و برق و در ظاهر باشکوه آنها را با نمایش خباثت بی امان وجودشان پیوند میزند و جنبهای پوچ گرایانه به زندگی شخصیتهای فیلماش میبخشد؛ روشی که در فیلمهای گنگستری کلاسیک نمونهاش را سراغ نداریم.
پشت صحنه
کارگردانی «مارتین اسکورسیزی» سر صحنه فیلمبرداری فیلم "Goodfellas"
اسکورسیزی در رفقای خوب اگرچه در ظاهر زندگی گنگسترها را باشکوه به تصویر میکشد، اما آنقدر دنیای بیرحم و خبیث درون آنها را با بزرگنمایی نشان میدهد که فرصت هرگونه همدلی را از مخاطب میگیرد.
اسکورسیزی در رفقای خوب به هیچ عنوان گنگسترهای فیلماش را در جایگاه قهرمان قرار نمیدهد و حتی نگاهی گاه هجو آلود به زندگی خشن و بی رحم آنها دارد. ما بر خلاف فیلمهای معمول گنگستری مردان فیلم رفقای خوب را تحسین نکرده و خود را شریک لذتهایی که از زیر پا گذاشتن قانون میبرند نمیکنیم.
در رفقای خوب دیگر از آن وقار و عظمتی که مثلا فرانسیس فورد کاپولا در پدرخوانده ١٩٧٢ به دنیای گنگسترها بخشید خبری نیست؛ فقط کافیست شخصیت مایکل کورلئونه (آل پاچینو) درپدرخوانده را مثلا با تامی دویتوی (جو پشی) رفقای خوب مقایسه کنید، ابهت و مردانگی تحسین برانگیز کورلئونه در تامی دویتو جایش را به یک بی رحمی کاریکاتوری و در عین حال بسیار رعب آور داده است. شاید به همین دلیل هم باشد که با اینکه همیشه از رفقای خوب به عنوان یکی از مهمترین و محبوبترین فیلمهای گنگستری تاریخ سینما یاد میشود، ولی شخصیتهای آن در موارد بسیار اندکی جزو گنگسترهای محبوب سینما دوستان قرار گرفتهاند. لحن خاص اسکورسیزی در شخصیتپردازی و نحوه روایت فیلماش اجازه همدلی با شخصیتها را از مخاطب میگیرد؛ جو پشی را در رفقای خوب فراموش نخواهیم کرد، اما نه به خاطر علاقهای که به شخصیتاش پیدا کردیم، به خاطر اینکه شاید دیوانهترین و ترسناکترین گنگستری باشد که تا کنون در فیلمی آن را دیدهایم.
فکت هایی از مارتین اسکورسیزی
او کار خودرا با ویرایش کردن ویدیو های کنسرت آغاز کرد.
او موزیک ویدیو «بد»اثری از مایکل جکسون را کارگردانی کرده است.
او یک آمریکایی، ایتالیایی است و در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده.
او در دهه ۸۰ معتاد به کوکایین شد و حتی یکبار اوردوز کرد و رابرت دنیرو نجاتش داد تا کوکائین را ترک کند و فیلم «گاو خشمگین» بهانه ای برای این موضوع شد.
مارتین اسکورسیزی در فیلم "Dreams" به کارگردانی آکیرا کووساوا نقش وینسنت ون گوگ را بازی کرده.
او تا کنون ۵ بار ازدواج کرده است.
نقش مادر تامی در فیلم "Goodfellas" مادر واقعی مارتین اسکورسیزی است.
اسکورسیزی کارگردانی «فهرست شیندلر» را رد کرد زیرا عقیدش این بود که باید یک کارگردانی یهودی آنرا کارگردانی کند.
زمانی که اسکورسیزی به جو پشی برای فیلم «گاو خشمگین» پیشنهاد همکاری داد، جو در یک رستوران ایتالیایی کار میکرد.
مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو تاکنون همکاری های زیادی با یکدیگر داشتند اما اسکورسیزی گفته است که، از بین همکاری هایش با دنیرو «سلطان کمدی» را بیشتر دوست دارد.
سکانس فراموش نشدنی
قهرمان /ضد قهرمان:
شخصیت های اصلی فیلمهای گنگستری معمولا مردانی قانون گریز و خشن هستند که تحمل قید و بندهای زندگی اجتماعی را ندارند و میل فراوانشان به موفقیت و بدست آوردن قدرت آنها را به سمت قانون ستیزی و قانون شکنی سوق میدهد. این مردان حاضراند یک زندگی پرخطر را به جان بخرند ولی تن به روال عادی زندگی اجتماعی ندهند؛ از طرفی آنها معمولا جامعه و مردمانش را فدای پیشرفت خود و نزدیکان خود میکنند. این افراد اغلب مردانی مستقل و خود رای هستند که برای حفظ قدرتشان علاوه بر روحیه آدمکشی تا حدودی هم باید رفتار سیاستمدارانه بلد باشند و حواسشان به همه چیز و همه کس از جمله خودی و غیر خودی باشد. فیلمهای گنگستری معمولا زندگی این افراد را به شکلی باشکوه و پر زرق برق نشان میدهند و اغلب نگاهی انسانی و همدلی برانگیزی به آنها دارند. نتیجه اینکه مخاطبان هنگام دیدن این فیلمها از دیدن اعمال و رفتار شخصیت اصلی داستان لذت برده و معمولا طرف او را میگیرند، نه طرف قانون و یا پلیس را. این تناقض همیشه در این گونه فیلمها وجود داشته است، ما شاهد مردانی هستیم که آدم میکشند و خلاف میکنند، اما ته دلمان طرفدارشان هستیم و حتی تحسینشان هم میکنیم. بخشی از این مربوط میشود به سهیم شدن مخاطبان در لذت حاصل از قانون گریزی شخصیت اصلی فیلم؛ انگار بسیاری از تماشاگرانی که از قانون دل خوشی ندارند و آرزو دارند آن را زیر پا بگذارند اما توانایی این کار را ندارند، وقتی میبینند فردی دارد به این آرزویشان بر روی پرده تحقق میبخشند لذت میبرند و با او همراه میشوند و همدلی میکنند. بدین ترتیب فیلمهای گنگستری معمولا جلوه قهرمان به شخصیتهای اصلیشان میبخشند، مانند فیلم دشمن ملت که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردیم.
هنری هیل (در پایان فیلم):
هر چیزی که اراده میکردم، فقط به اندازه یه تلفن ازم فاصله داشت. ماشین مجانی، کلید یه دوجین آپارتمان مخفی تو سرتاسر شهر … تو یه تعطیلات آخر هفته بیش از 20 تا 30 هزار دلار شرط بندی میکردم. بعدش هرچی برده بودیم رو تو یه هفته خرج میکردیم و یا برای پرداخت صورتحساب ها پیش کلاهبردارا میرفتیم …
(هنری رو به دوربین صحبت میکند)
اصلا مهم نبود. هیچ معنی ای نداشت، وقتی ورشکست شده بودم. میرفتم بیرون و یکم بیشتر دزدی میکردم. کنترل همه چی دست ما بود. به پلیسا رشوه میدادیم، به وکیلا رشوه میدادیم، به قاضی ها هم رشوه میدادیم، همه دست میگذاشتن رو دست و هیچ کاری نمیکردن … همه چیز برای به دست آوردن بود و حالا همه چی تموم شده …
(صداگذاری در پایان فیلم)
این سخت ترین قسمتشه. امروز همه چیز فرق کرده، هیچ کاری وجود نداره … منم باید مثل بقیه تو صف بایستم. حتی یه غذای مناسب هم نمیتونم بخورم … وقتی رسیدم اینجا اسپاگتی با سس ماریانا سفارش دادم و رشته تخم مرغی و سس گوجه هم گرفتم. من تبدیل به یه آدم عادی شدم. باید بقیه عمرم رو مثل یه احمق زندگی کنم …
در اواخر کار،هنری بعد از آنکه دستگیر میشود به دیدن جیمی(رابرت دنیرو ) میرود.
هنری میخواهد جیمی و بقیه را به پلیس لو بدهد.آنها در یک رستوران ملاقات میکنند و کنار پنجرهای مینشینند.دوربین طوری قرار گرفته که هردو مرد را در نیمرخ نشان میدهد.
ناگهان دیدگاه تغییر میکند.اسکورسیزی هم زمان از زوم و حرکت دوربین روی ریل را در جهات مخالف استفاده میکند.بدین ترتیب به نظر می آید پس زمینه(چیزیکه بیرون از پنجره رستوران دیده میشود)حرکت میکند در حالی که شخصیت ها ثابتند.
این تکنیک را آلفرد هیچکاک در سرگیجه برای نشان دادن واکنش اسکاتی نسبت به ارتفاع مورد استفاده قرار داد.اسپیلبرگ در آرواره های کوسه آن را برای بازنمایی واکنش کلانتر برادی پس از دیدن کوسه به کار گرفت و از آن به بعد در بسیاری از فیلمهای دیگر دیده شده است.این تکنیک از حد وسیله ای که آگاهانه از سوی فیلمسازان جوان برای ادای احترام به هیچکاک مورد استفاده قرار میگرفت،تبدیل به کلیشه ای سینمایی شد.
در رفقای خوب این تکنیک حکم نوعی تفسیر خارجی را دارد.این هشدار که جهان ساخته شده به وسیله فیلم در حال فروریختن است و شخصیتی که به او نزدیک شده ایم، تکیه گاهش را از دست داده یا اصلا تکیه گاهی نداشته است.این نوعی ژست ساختگی دوربین و عدسی است که تأکید میکند هرچیز را که از دریچهء چشم دوربین میبینیم ساختگی-به معنای واقعی کلمه«هنری ساز»است.
موفقیت کارگردان در تضعیف نقطه دید شخصیت و وابستگی ما به آن در سکانس محاکمه انتهای فیلم نمود مییابد.در اینجا هنری از صحنه خارج میشود.عملا در فضای دادگاه قدم میزند و دوربین را مخاطب قرار میدهد،کاری که سبک تداوم روایی هالیوود آن را منع میکند.بدین ترتیب اذعان میشود که تمام اینها توهم است و کلا در ذهن یک نفر-هنری، کارگردان با ما میگذرد.در حالی که فیلم به پایان میرسد،هنری را در برنامه حمایت از شهود میبینیم که در منطقه ای حومه نشین و گمنام دوباره نقش راوی را دارد و نق میزند که چرا نمیتواند یک سس گوجه فرنگی خوب بیابد.او بار دیگر به دوربین نگاه میکند و لبخند میزند.انگار میگوید: «میدونیم موضوع چیه،مگه نه؟»از آنجا که ما هنوز کاملا نمیدانیم موضوع چیست،اسکورسیزی نمای اینسرت تامی،دوست خشن و سرخوش هنری(جوپشی)را نشان میدهد که مسلسلش را به طرف دوربین شلیک میکند.این نما در هیچ لحظهء دیگری از رفقای خوب دیده نمیشود.در واقع به فیلم دیگری،سرقت بزرگ قطار،ساختهء ادوین س.پورتر در 1903 اشاره دارد.در سرقت بزرگ قطار یک گاوچران در ابتدا و انتهای فیلم اسلحه اش را به طرف دوربین شلیک میکند.این کار به صلاحدید نمایش دهندهء فیلم انجام میشد تا مخاطبان را دچار هیجان کند.
پس اسکورسیزی به مخاطب چشمکی میزند و اشاره ای به تاریخ فیلم دارد.او میخواهد تا بدانیم از چه چیز گنگسترها و خشونت خوشمان میآید. ما دوست داریم تماشا کنیم.میخواهیم در امان باشیم.دوست داریم آرزو کنیم و از توازن ظریف میان کنترل و ترس لذت میبریم.به علاوه از شخصیت جذاب خوشمان میآید.در رفقای خوب اسکورسیزی ما را به شخصیتی دوست داشتنی نزدیک میکند که به نظر میآید دنیا را در اختیار دارد ولی متوجه میشود که همچون خود ما در کنترل فیلمی است که مشغول تماشای آن هستیم.کارگردان با شخصیت هایش و ما بازی میکند و به ما اجازه میدهد تا در شوخی ها شریک یا اغوا شویم.هرچه نباشد فقط یک فیلم تماشا میکنیم و انتخاب با ما است.علاقه اسکورسیزی به انعکاس ساختارهای فیلم نزد مخاطب،و پرده برداری از جنبهء توهم آمیز آن یکی از ویژگی های مشترک مؤلفان مدرن است.آنها برخلاف اسلاف خود نمیخواهند صرفا راهبردهای قدیمی تداوم روایی کلاسیک را تکرار کنند بلکه میخواهند این سبک را بررسی کنند و گسترش دهند.
دوران آخر، مرگ
مرگ فقط به معنای جدایی جسم انسانی از این دنیا نیست ، در یکی از معناها بیخیالی و دل را زدن به دنیاست . هنری به مرگ راضی می شود . هنری پس از آزاد شدن از زندان می داند که مرده به حساب می آید ، پس دیگر جامعه برایش مهم نیست ، دوست و آشنا را نمی شناسد ، همسرش را در حفاظت گاه پلیس فقط برای اینکه بعدا برای هنری مشکلی پیش نیاورد می خواهد ، او وقتی خود را مرده می بیند و ترسی از مرگ ندارد و نابودی خود توسط دوستانش را دیده ، دوست دارد نابودی آن ها را هم ببیند و بدون هراسی آن ها را لو داده و خوردشان می کند . در آخر هم به جایی می رود که با یک مرده فرقی ندارد .
سخن پایانی
مارتین اسکورسیزی به زیبایی مراحل نابودی بشریت را به نمایش می گذارد ، در کل فیلم همه و همه در قضیه نابودی هنری دست دارند و این مسئله در فیلم کاملا روشن است . هدف رفقای خوب ، هدف پدرخوانده و خیلی فیلم های دیگر همین دوره این است که جامعه کثیف و از بین رفته را تقصیر خود جامعه می اندازند ، آنها مردم ، پلیس ، سیاستمداران را در فیلم هایشان در یک حد نشان می دهند و هیچ کدام را بالاتر از دیگری نشان نمی دهند ، اصل ماجرا همین است ، همه تقصیر کاریم .
دوران آخر، مرگ
مرگ فقط به معنای جدایی جسم انسانی از این دنیا نیست ، در یکی از معناها بیخیالی و دل را زدن به دنیاست . هنری به مرگ راضی می شود . هنری پس از آزاد شدن از زندان می داند که مرده به حساب می آید ، پس دیگر جامعه برایش مهم نیست ، دوست و آشنا را نمی شناسد ، همسرش را در حفاظت گاه پلیس فقط برای اینکه بعدا برای هنری مشکلی پیش نیاورد می خواهد ، او وقتی خود را مرده می بیند و ترسی از مرگ ندارد و نابودی خود توسط دوستانش را دیده ، دوست دارد نابودی آن ها را هم ببیند و بدون هراسی آن ها را لو داده و خوردشان می کند . در آخر هم به جایی می رود که با یک مرده فرقی ندارد .
سخن پایانی
مارتین اسکورسیزی به زیبایی مراحل نابودی بشریت را به نمایش می گذارد ، در کل فیلم همه و همه در قضیه نابودی هنری دست دارند و این مسئله در فیلم کاملا روشن است . هدف رفقای خوب ، هدف پدرخوانده و خیلی فیلم های دیگر همین دوره این است که جامعه کثیف و از بین رفته را تقصیر خود جامعه می اندازند ، آنها مردم ، پلیس ، سیاستمداران را در فیلم هایشان در یک حد نشان می دهند و هیچ کدام را بالاتر از دیگری نشان نمی دهند ، اصل ماجرا همین است ، همه تقصیر کاریم.
پشت صحنه
مارتین اسکورسیزی و تلما شونمیکر در حال ادیت فیلم «رفقای خوب»
تلما شونمیکر چندین دهه هست که با مارتین اسکورسیزی همکاری میکند.
صعود و سقوط یک کنگستر
در پایان شاهد به زندان افتادن جیمی کانوی (رابرت دنیرو) و پل چیچرو (پل سوروینو) و کشته شدن تامی دویتو (جو پشی) هستیم. اما در این میان هنری هیل (ری لیوتا) نه کشته میشود و نه به زندان میافتد. دلیل شاید این باشد که او یک گنگستر به قول معروف شش دانگ نبوده است؛ هنری بسیاری از خصوصیات گنگستر بودن را داشت و بسیاری را نداشت. او به اندازه رفقای دیگرش خشن نبود و مهمتر از همه قانون اساسی دنیای گنگسترها، «هیچوقت رفیقات را لو نده»، را زیر پا گذاشت. این خیانت هنری باعث میشود نتوانیم به سادگی آن را هم تراز جیمی و یا تامی قرار دهیم، انگار او آدمی بود که کاملا به آن محیط تعلق نداشت، وارد دنیای گنگسترها شد و دوران خوش و ناخوشی را سپری کرد و سپس خودش را از آن دنیا بیرون کشید؛ هر چه باشد گنگستر بودن هم مرام می خواهد و در این مرام خیانت به رفیق جایی ندارد. تفاوت دیگر رفقای خوب با فیلمهای گنگستری دیگر نیز در همین جاست، ما در رفقای خوب به جای اینکه مستقیما داستان زندگی جیمی و تامی را مشاهده کنیم توسط یک فرد خارجی، هنری، وارد دنیای آنها شده و با شیوه زندگیشان آشنا میشویم و در پایان نیز آن دنیا را ترک میکنیم.رفقای خوب به جای آنکه مستقیما زندگی یک گنگستر را روایت کند، توسط یک واسطه آن را به تصویر میکشد و این شیوه روایت نیز درست در جهت همان شیوه فاصله گذارانه اسکورسیزی بین دنیای گنگسترها و مخاطبان فیلماش است، ما دررفقای خوب بیشتر نظارهگر این شیوه زندگی هستیم و کمتر با آن و آدمهایش احساس نزدیکی میکنیم.
«رفقای خوب، یک فیلم بزرگ است.»
وودی آلن از تجربهی تماشای «رفقای خوب» مارتین اسکورسیزی میگوید.
دوران شکوه با نزدیک شدن به پایان فیلم و غرق شدن هنری در منجلاب مواد مخدر و مناسبات خرید و فروش آن به کابوسی تاریک و هولناک تیدیل می شود.
در پایان فیلم، جایی که دوستان قدیمی او یا به قتل رسیده اند و یا با شهادت او به زندان افتاده اند و خود وی نیز یک زندگی عادی را به مانند اغلب شهروندان آمریکایی برگزیده است، بر خلاف ظاهر خوش قضیه با فرجام تراژیک و گریز ناپذیر هنری روبرو هستیم. آن هنری مغرور که حضور و تقلا در مناسبات معمول گانگستری را والاترین نوع زندگی می پنداشت و کارهای روزمره و خسته کننده ی میلیونها انسان ظاهر الصلاح را که برای رسیدن به محل کارشان در اول هر روز و شمردن حقوق ماهیانه شان در پایان هر ماه بی قرارند، به باد تمسخر و تحقیر می گرفت، حال خود همان زندگی سطح پایین را باید در پیش بگیرد و این چیزی جز یک شکست مطلق برای کسی که آرزوهایی سترگ در سر می پروراند، نمی باشد. همین وجوه پنهان در سرنوشت و فرجام آدمهاست که فیلمنامه ی " رفقای خوب " را تا مرز یک اثر هنری قابل قبول و مثال زدنی پیش می برد.
شاید بتوان از سکانس ابتدای فیلم، تفاوت سرنوشت هنری با دیگر دوستانش را حدس زد. جایی که اوج خشونت گروه های گانگستری و مافیا نشان داده میشود. اما هنری با تعجب به چاقوکشی تامی و شلیک های جیمز ( رابرت دنیرو و جو پشی) نظاره میکند. در طول فیلم نیز هیچ نشانه ای وجود ندارد که نشان دهد هنری دست به قتل کسی زده باشد. حتی در سکانس عکس العمل هنری به دست درازی همسایه کارن (لورین براکو) به او، هنری تنها به ضرب و شتم بسنده میکند( که مطمئنا در صورتی که تامی با چنین صحنه ای روبه رو میشد،بی شک متجاوز به قتل میرسید).
پس در انتهای فیلم، مخاطب با هنری مستاصل احساس همدردی میکند و ترجیح میدهد سرنوشت او متفاوت با جیمز و تامی باشد.
اگرچه گفته میشود این فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است، اما شاید در جهت توجیه سیستم قضایی آمریکا و قانون حمایت از شاهد، کارگردان خشونت شخصیت اصلی را کمتر از واقعیت نشان داده است، البته شاید.
منبع: کانال تلگرامی کافه هنر