حضور سینمای کلاسیک ایران در جشنوراه فیلم "ونیز "هفتادو ششم
بخش کلاسیک جشنواره فیلم ونیز؛ همراهی شاعر و نویسنده ایرانی
چند روز دبیرخانهی پیش هفتاد و ششمین جشنواره فیلم ونیز از حضور نسخه های ترمیم شده فیلم های مستند ایرانی "خانه سیاه است" و تپه های مارلیک" در بخش نمایش آثار کلاسیک این رویداد خبر داد. این بخش از این جشنواره که از سال 2002 آغاز به کار کرده است، برای ترویج و حفاظت میراث سینمایی و کشف مجدد کارهای نادیده گرفته شده، شکل گرفته است، امسال نیز 20 اثر مهم از کارگردانان شاخص و معتبر جهان را نمایش خواهد داد. حضور دو اثر به نمایندگی از ایران در این جشنواره که از با سابقه ترین و مهم ترین رویدادهای سینمایی جهان به شمار می رود، و دیدن نام دو هنرمند نامدار ایرانی "فروغ فرخ زاد" و "ابراهیم گلستان" در کنار کارگردانان صاحب نام جهان افتخار آفرین است. و می تواند نشان دهندهی این باشد که سینمای ایران از سالهای خیلی دور نیز ارزشهای هنری و استانداردهای لازم را داشته است. ضمن اینه سال گذشته نیز نسخه ترمیم شده فیلم "خشت و آینه" گلستان در بخش کلاسیکهای ونیز نمایش داده شد.
اقتصاد هنر آنلاین؛ فرزانه شهریاری: "فروغ فرخزاد" که در امر شعر و ادبیات شاعری معاصر و پیشرو بوده است با آشنایی و پیوند خوردنش با "ابراهیم گلستان"، نویسنده و فیلمساز سرشناس، زبان شاعرانهی خود را به سینما آورد. مستند 21 دقیقه ای "خانه سیاه است" به کارگردانی فروغ فرخ زاد و تهیه کنندگی ابراهیم گلستان در در سال 1342/1962 در پی دیدار فروغ فرخ زاد از آسایشگاه جذامیان "بابا باغی تبریز"و به سفارش انجمن کمک به جذامیان در استودیو "گلستان فیلم" ساخته شده است. این شاعر در طی ۱۲ روز زندگی در جذامخانه، موفق شد با جلب اعتماد مبتلایان به جذام، دوربین "سلیمان میناسیان" را تا حد ممکن به آنها نزدیک کرده و عمیق ترین،خصوصی ترین و یا عادی ترین لحظات روزمرهی آن ها را ثبت کند، و از تجربیاتی مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن آن ها فیلم بسازد. به گونه ای که این بیماری کهن استعاره ای از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر باشد.
اما مستند خانه سیاه است در نمایش نخستش در دههی چهل با واکنش منفی و تند منتقدان داخلی آن روزگار روبرو شد؛ یکی از کسانی که تندترین نقد را علیه فیلم فروغ نوشت، "شمیم بهار"، سرشناس ترین منتقد سینمایی آن روزگار بود. شمیم بهار در نقد سراسر عتاب آلود خود، خانه سیاه است و سازندگان آن را به باد انتقاد شدید گرفت. او نه تنها منکر ارزشهای سینمایی، جامعهشناختی یا استنادی فیلم شد بلکه حتی آن را به عنوان فیلمی از فروغ فرخزاد اثری دروغین خواند. اما این اثر به مرور و در گذر زمان توجه منتقدان و پژوهشگران سینمایی را به خود جلب کرد و با نگاهی تازه به اثری ارزشمند و ماندگار تبدیل گشت؛ و در سال های اخیر نیز بیشتر دیده و پیرامونش بحث شده است.
این مستند در همان سال ها جایزۀ معتبر بهترین فیلم جشنوارۀ "اوبرهاوزن" آلمان را کسب کرد؛ آن گونه که چندی از منتقدان داخلی و خارجی آن را ستایش کردند.
به عنوان نمونه "محمد تهامینژاد"، محقق و مورخ سینمای ایران در مقاله اش با عنوان "پیوند خاص به عام در نماهای بسته" به تشریح لایههای گوناگون فیلم فروغ یعنی لایه های گزارشی، نمادین و گفتمان یأس و خشم در بافتی شاعرانه، پرداخته است. به نوشتۀ تهامی نژاد، جذامخانۀ بابا داغی تبریز، این فرصت را در اختیار فروغ قرار میدهد تا گفتمان تازهای را دربارۀ شرّ و سرنوشت بشر در قالب آیههای کتاب مقدس پیبگیرد.
به گفتهی "جاناتان رزنبام"، منتقد، فروغ فرخزاد که پیشتر به عنوان بزرگترین شاعر زن آوانگارد قرن ۲۰ ایران نامبرده میشود حال دست به غزلسرایی در قالب فیلم میزد.تنها فیلم او، وام گرفته از فرم ها و تکنیک شاعرانه است که در نوع فیلم، ادیت، صدا و نریشن به وضوح پیداست و فیلم را عمیقاً انسانی دانست و به تاثیر فیلم بر عباس کیارستمی اشارهکرده.
و یا به گفته "پرایس"، خانه سیاه است، پرسش های مهمی را مطرح می کند از قبیل اینکه آیا علم و ایمان مذهبی می توانند با هم کنار بیایند؟ ظرفیت انسانی برای تحمل درد تا چه حد است؟ محدودیت های همدلی تا کجاست؟ محدودیت های انسانی چقدر است؟ جامعه چگونه باید با بیماران برخورد کند؟ اگر جذام، بیماری قابل درمانی است پس چرا درمان نمی شود؟ چرا جذام فقط در میان فقرا رواج دارد؟ زیبایی چیست و زشتی کدامست؟ و پرسش هایی از این دست.
" کریس مارکر"، مستندساز برجسته فرانسوی نیز، فیلم فروغ را در حد شاهکار و همطراز فیلم زمین بینان بونوئل دانسته است.
و به گفتۀ "ریچل جانسن"، منتقد سینه اکشن و اسکوپ، نگاه سینمایی فروغ، درباره این مستند گفته است: "هیچ گاه سوژه اش را خوار نکرده بلکه با احترام با او مواجه شده و دوربین فروغ، نهایت همدردی را با جذامیان نشان می دهد." به گفته او ، ما نمی دانیم که فروغ اگر زنده بود چه کارهای درخشانی به ما تحویل می داد، با این حال، باید به خاطر همین مشارکت منحصر به فردش در سینمای جهان، قدردان او باشیم.
اثر دیگری که برای نمایش در بخش کلاسیک جشنواره ونیز انتخاب شده است مستندی ست از"ابراهیم گلستان"، این نویسنده و کارگردان در سال 1343 مستند 15 دقیقه ای "تپه های مارلیک" که اثری درباره زندگی، هنر، دوام و اظهار امیدی برای آینده است را با روایت شاعرانهای از دنیایی رو به انهدام بر پایه کاووش و یافته های باستان شناسی منطقه مارلیک ساخته است؛ نگهبان از تپههای مارلیک واقع در ارتفاعات گیلان بازدید میکند و کار کاوش در این تپهها آغاز میشود. سال 1343 ابراهیم گلستان راهی مارلیک میشود و فیلمی مستند از این تپهها تهیه میکند. این فیلم مستند با گفتاری شعرگونه که خاص گلستان است از گذشتههای دور و مردمی که هزاران هزار سال پیش در مارلیک میزیسته اند و اکنون در دل تپههای آن به خواب ابدی رفتهاند سخن میگوید. مستند تپه های مارلیک هم از نظر ساختار و هم از نظر گفتار متن از فیلمهای ماندگار و شاخص سینمای مستند ایران برشمرده میشود. در این فیلم مستند دکتر کامبخش و دکتر نگهبان نیز حضور دارند.
این فیلم مستند در آن واحد هم تمامیت تاریخی را بازتاب میدهد و هم منزلت مستقل و خاصی در پرداخت دارد. در مقایسه میان فیلمهای مستند ایرانی که امروزه ساخته میشوند تفاوتهای بارزی دیده میشود. از جمله این تفاوتها این است که امروز در فیلمهای مستند به سراغ مصاحبه و زندهسازی صحنه رفته و با استفاده از عکسهای قدیمی و روایات مُستدل میکوشند تا اثر به واقعیت نزدیکتر شود.
ترمیم نسخههای آثار قدیمی و کلاسیک در ایران و خارج از کشور
پیش تر که تنها نسخه های بی کیفیت و قدیمی فیلم های شاخص دهههای گذشته که با تکنولوژی آن روزگار ساخته شده بود در دسترس بود و در گذر زمان هم بر اساس خاصیتی که نگاتیو دارد و پس از مدتی گرد و غبار روی آن می نشیند، آن را خسته تر می کرد؛ دیدن فیلم های قدیمی و کلاسیک را با سختی همراه می کرد، ضمن این که خیلی وقت ها نمی شد چیز زیادی از دیدن آن دریافت. اما خوشبختانه چندی ست که با پیشرفت تکنولوژی تصحیح رنگ، مرمت،بازسازی، اسکن و حفظ فیلم های قدیمی امکان پذیر شده است و می توان قدیمی ترین و دورترین آثار سینمایی جهان را با بهترین و به روز ترین کیفیت ها تماشا کرد و نگاهی دقیق تر به آن داشت و لذت بیشتری از آن برد.
"فیلمخانه ملی" از جمله نهادهایی ست که برای حفظ، نگهداری و احیاء سینمای ایران تلاش کرده است و از سال 1363 تا 1371 ترتیبی داده شد تا هر فیلم سیینمایی که پروانه نمایش دریافت می کند و برای چاپ به لابراتوآر ارسال می شود، یک نسخهی 35 میلیمتری از آن با صدا به فیلمخانه ملی واگذار شود و فیلمخانه ملی موفق به حفظ و جمع آوری گرچه نتیجه این تلاش ها خیلی قابل قبول نبوده است و خروجی چشم گیری نداشته است، و در چند سال اخیر نیز سازمان سینمایی از بستن قراردادی برای ترمیم آثار قدیمی سینمای ایران با کشور روسیه خبر داد و چندین فیلم نیز در همین چند سال گذشته توسط کشور فرانسه مرمت شده اند.
خوشبختانه بخش نمایش فیلم های کلاسیک مرمت شده در جشنواره جهانی فیلم فجر نیز، از سه سال پیش به بخش های این جشنواره افزوده شد و ضمن تعامل با فیلمخانه ها و آرشیوهای فیلم معتبر ایران و دنیا در کنار نمایش آثار کلاسیک جهان هر سال تعدادی فیلم ایرانی مرمت شده را هم رونمایی می کند.
اما این سوال وجود دارد که چرا سینمای ایران در همه این سال ها همچون سینمای جهان و آمریکا و اروپا، در حفظ و نگهداری فیلم ها، عمل نکرده است و تقریبا اغلب فیلم های ایرانی، حال و روز خوبی به لحاظ کیفی ندارند؟ و برای حضور در این جشنواره ای چون ونیز باید نیاز باشد تا مرمت آن را به عهده ی دیگری بسپاریم. آیا هزینه های آن بالاست؟ آیا باید صاحبان اثر و یا مرکز خاصی پیشنهاد مرمت دهد و یا این ایده و پیشنهاد فیلم از سمت خود فیلمخانه ملی ست؟
و البته روش کشورهای صاحب صنعت سینما این است که، در زمان نمایش عمومی هر فیلم، برای جلوگیری از آسیبرسیدن به نگاتیو اصلی از روی آن یک نسخه اینترنگاتیو تهیه می شود که کمترین تفاوت را با کیفیت نگاتیو اصلی دارد، و نسخههای پزتیو از روی آن چاپ میشوند؛ اما با کمال تاسف سینمای ایران با چنین پدیده و روندی ناآشنا و بیگانه است، و در طول تاریخ سینمای ایران نسخه های پزتیو از روی نگاتیو اصلی چاپ شدهاند، و به همین دلیل نگاتیو اکثر قریب به اتفاق فیلمها به سبب چاپ نسخههای متعدد و همچنین شرایط نامناسب نگهداری در لابراتوارها بیشوکم آسیب دیدهاند.