نگاهی به تبعیض جنسیتی در سینمای هالیوود
حقیقت در پس آزادی بیان گم شده است!

تبعیض امری است که در طول تاریخ وجود داشته است. هگل در کتاب پدیدارشناسی روح میگوید که ارباب حقوق بنده را رعایت نمیکند چون بنده حس میکند که به ارباب نیازمند است. پس نخستین جایی که تبعیض از بین میرود، دقیقا با آگاهی آغاز میشود.
هنر امروز-فاطمه اسماعیلی: سینمای امریکا با داشتن بیش از ۴۰۰۰۰ سالن سینما و تولید سالیانه بیش از ۷۰۰ فیلم (اعم از فیلمهای بزرگ و دارای اکران گسترده و فیلمهای مستقل و کوچک با اکران محدود) و با جمعیت سینماروی آن که یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون نفر برآورد شدهاست، به عنوان قطب فیلمسازی جهان به شمار میآید. هالیوود پس از جنگهای جهانی جایگاه این چنینی کسب کرد و بازار فروش و محبوبیت خود را در دیگر کشورهای جهان تثبیت کرد.
با این حال یکی از انتقاداتی که به صنعت هالیوود میشود، مسئله تبعیض است. تبعیض جنسیتی در میان هنرمندان و کارکنان زن و مرد در سینمای امریکا که در سالهای اخیر بارها در این باره صحبت شده است. از دستمزد پایین تا آزارهای جنسی و نبود امکانات یکسان برای زنان.
طبق گزارش سایت فوربس، ۱۰ بازیگر زنی که بیشترین درآمد را در سال ۲۰۱۸ داشتند، در مقایسه با همتایان مرد خود، به ازای هر دلار، کمتر از ۳۰ سنت دستمزد گرفتند. این بازیگران زن در مجموع ۱۸۶ میلیون دلار درآمد داشتند، در حالی که ۱۰ بازیگر مردی که بیشترین درآمد را در سال ۲۰۱۸ داشتند، در مجموع ۷۴۸/۵ میلیون دلار کسب درآمد کردند.
مرکز ارتباطات آننبرگ وابسته به دانشگاه جنوب کالیفرنیا در گزارشی در سال ۲۰۱۷ روشن کرده است که سینمای هالیوود به طور کلی در طول یک دهه گذشته در زمینه ایفای نقش بازیگران زن پیشرفتی نداشته است. پژوهش مرکز آننبرگ به طور مشخص بر روی ۴۸ هزار و ۷۵۷ شخصیت سینما در ۱۱۰۰ فیلم در ۱۱ سال اخیر انجام گرفته است. این پژوهش نشان میدهد که زنان، رنگینپوستان، دگرباشان جنسی، بازیگران معلول و دارای نقص جسمی کمتر در فیلمها به بازی گرفته میشوند.
همچنین در میان ۱۰۰ فیلم برتر مورد مطالعه، ۴۳ فیلم بازیگر زن سیاهپوست، ۶۴ فیلم بازیگر لاتینی و ۶۵ فیلم بازیگر آسیایی نداشتهاند. و در ۱۱۰۰ فیلم مورد مطالعه در ۱۱ سال گذشته تنها نام ۴۳ زن به عنوان کارگردان به چشم میخورد.
بنابراین برای روشن شدن مفهوم تبعیض و وضعیت آن در سینمای هالیوود "امیررضا مافی" نویسنده و منتقد سینما به خبرنگار هنر امروز گفت: به لحاظ فلسفی تبعیض مفهومی است که با داشتن قدرت عدهای بر عدهای دیگر اتفاق میافتد. یعنی کسی که صاحب قدرت است، نسبت به افرادی که فاقد قدرت هستند تبعیض ایجاد میکند و تمایزاتی میان قدرتمند و تحت قدرت ایجاد مینماید. این قدرت شکلهای متفاوتی دارد. از قدرت جسمی تا قدرت مالی و نظامی و این مسئله باعث میشود که بر اساس فرهنگ مستولی، عدهای اصیل به حساب بیایند و دیگران نسبت به این اصالت در درجه دوم قرار بگیرند.
افراد غیر قدرتمند توسط اصحاب قدرت، چه فرهنگی، چه سیاسی ، چه قومیتی همیشه برکنار، انکار یا استثمار میشوند. به این ترتیب، تبعیض یعنی میان حقوق همه گروهها و آدمها یکسانی برقرار نمیکنیم یا عدهای را صاحب حقوقی میدانیم که دیگران فاقد آن هستند و به این ترتیب از این حق ایجاد شده، سوء استفاده میکنیم.
مافی ادامه داد: به عبارت دیگر، رعایت حق میان عدهای متفاوت صورت میگیرد، یا عدهای بر عدهای با حقوق برساخته ظلم میکنند. البته این حرف به این معنا نیست که همه در هر شرایطی حقوق یکسان دارند بلکه به این معناست که هرکسی حقوق انسانی، اعم از فردی و اجتماعی خودش را باید به تمام معنا داشته باشد و این حق پاس داشته شود. یعنی ما حقوق انسانی داریم و همه انسانها باید از آن بهره مند باشند. آزادی انتخاب مسکن، حرکت، تحصیل و ... این مسائل حقوق اساسی انسانهاست. اما مردها حقوقی دارند که مختص به مردهاست و زن ها هم به همین شکل که این حقوق براساس عرف، فیزیولوژیک، فرهنگ و دین تعیین میشوند. رعایت حقوق جنسیتی نیز از حقوق اساسی مشترک انسانی است، یعنی زن و مرد علاوه بر حقوق مشترک انسانی، واجد حقوق مختص جنسیتی هستند که آنها نیز باید به یک اندازه پاسداری شوند.
تبعیض امری است که در طول تاریخ وجود داشته است. هگل در کتاب پدیدارشناسی روح بخشی دارد که ما آن را بخش ارباب و بنده ترجمه کردهایم. در این کتاب میگوید که ارباب حقوق بنده را رعایت نمیکند چون بنده حس میکند که به ارباب نیازمند است. هرگاه آن برده به این سطح از آگاهی برسد که ارباب برای داشتن قدرتش به این بنده نیازمند است، به زعم هگل آغاز روند دیالکتیکی آزادی به وجود میآید. یعنی برده میگوید که اگر من کار نکنم دیگر اربابیتی وجود نداری و اگر من برده نباشم تو ارباب نخواهی بود نخستین جایی که تبعیض از بین میرود، دقیقا با آگاهی آغاز میشود این توضیحات هگل در انگارههای کارل مارکس تاثیر میگذارد و اساسا سنت چپ وامدار نگاه هگل است.
او درباره نحوه و چگونگی تبعیض در سینمای هالیوود توضیح داد: توضیحات قبل مقدمهای بر مفهوم تبعیض بودند. حال صاحبان هنر و فرهنگ و صاحبان ثروت، قدرت در اختیار دارند و در هر کدام به شکل متفاوت آن را اعمال میکنند، و چون قدرت در اختیار آنهاست، میتوانند آدمها را از حقوق اولیه خود محروم میکنند یا به حقوق آنها تعدی نمایند. برای مثال یک تهیهکننده در سینما مانند هالیوود به حقوق ابتدایی یک بازیگر یعنی دستمزد برابر، حق آزادی بیان، حق حفاظت حریم خصوصی تن و جسمش تعدی میکند و در ازای آن چیزی را که حقش است، مثلا نقش به آن میدهد، یا کسی را که لایق نقش نیست، در ازای سو استفاده از او، بازی میدهد. مثلا من یک بازیگر خوب هستم اما تهیه کننده هالیوودی از من میخواهد که به یک رابطه تن بدهم تا به من نقش بدهد. این تبعیضی است که مختص به امریکا نیست و در همه جای جهان وجود دارد.
مافی با اشاره به سابقه تاریخی تبعیض نژادی در کشور امریکا افزود: همه میدانیم که امریکاییها تا اواخر دهه پنجاه به صورت رسمی و حتی تا اواسط دهه هشتاد ملتی هستند که سفیدپوستها سیاه پوستها را انکار میکنند و ما مکرر در آثار متاخر هالیوود میبینیم که سیاه پوستها حق نشستن بر جای سفید پوست ها را ندارند. حتی حق استفاده مشترک از رستوران، دستشویی و آبخوری را ندارند.
این یک نوع تبعیض است که یک سفیدپوست امریکایی فکر میکند که از یک سیاه پوست امریکایی حق و حقوق بیشتری دارد و انسانتر است.
حال امریکاییها از اواسط دهه هشتاد و اتفاقاتی که در رژیمهای آپارتایدی افتاد، تبعیض را در ظاهر از بین بردند. برای این کار روند شبکههای تلویزیونی را تغییر دادند و سپس سینما حرکت کرد. بازیگران مطرح سیاه پوست در اواخر دهه هشتاد مطرح شدند. فیلمهای سینما به صورتی شد که بازیگران سیاه پوست میتوانستند نقش اول بشوند.
او درباره نحوه جایزهدهی به اقلیتهای جنسی و نژادی در جشنوارههای سینمایی هالیوود گفت: این موضوع ادامه پیدا کرد تا جایی که حدود ده سال پیش در اسکار سیاست جایزه دهی اسکار تغییر کرد و به فیلمهایی اسکار دادند که به اقلیتها میپرداخت. اقلیتهایی که در طول تاریخ به آنها اجحاف شده است. برای مثال به فیلمهای "دوازده سال بردگی، مون لایت" و ... اسکار بهترین فیلم را دادند. یعنی به آن اقلیت سیاه پوست بها دادند و در این بها دادن نیز افراط کردند. همزمان با اقلیت های جنسی نیز همین کار را کردند و در ده سال گذشته هرسال در فیلمهای نامزد اسکار، موضوع آن کسی است که همجنسگرا است. مانند فیلم "مرا با نام خودت صدا بزن، آبی گرم ترین رنگ" است، به آن توجه شده است. درواقع هالیوود به گمان خودش به اقلیتهای جنسی که در گذشته محروم شدهاند، بهای بیشتری داده است اما در این بها دادن افراط میکند و باز این تبعیض از نوع دیگری است.
یک نکته اساسی وجود دارد هالیوود در ظاهر در مسیر رفع تبعیضها پیش قراول عمل میکند و به لحاظ استراتژیک پیشرو است. بحث من این نیست که ما از لحاظ دینی و اعتقادی این تبعیضها را قبول داریم یا نه، بلکه الان در بستر خودشان بحث میکنیم اما افراط باعث میشود باز به یک اقلیت در توجه ویژه تبعیض ایجاد شود.
با این حال، در زیرلایه هالیوود مملو از این تبعیضها همچنان وجود دارد. اتفاق مهمتر در زیرلایه هالیوود که فراتر از تبعیض یک اقلیت است، تبعیض علیه یک جنسیت است.
امیررضا مافی درباره جنبش (Me Too) که به تبعیض و آزارهای جنسی علیه زنان میپردازد توضیح داد: جنبشی در امریکا با نام "می تو" (Me Too) شکل گرفت که به دلیل گردش آزاد رسانهای یک نفر گفت که من برای گرفتن نقش مورد تعدی قرار گرفتم. سکوت کردم تا نقش در فیلم را بگیرم. در اینجا یک نکته مهم روان شناختی و جامعه شناختی وجود دارد. اینکه صاحبان یک حق برای به دست آوردن یک چیزی حاضر می شوند که حق دیگرشان پایمال شود.
عدهای از این افراد پذیرفتند که مورد سو استفاده قرار بگیرند؛ حال چه در حوزه اقتصاد و چه جنسی تا به آن چیزی که میل داشتند برسند.
حال جنبشی پدید میآید که زنان بیان میکنند که تجربههای مشابه را داشتند. و هالیوود ناگهان با عدهی بیشماری آدم مواجه میشود که دچار تبعیض جنسی شدهاند. یعنی برخلاف آن چه که در پیشانی این سینما نشان داده میشود که ما حافظ و حامی اقلیتها هستیم، تازه زنها که جز اقلیتها نیستند و یکی از دو جنس هستند. اما آنها علیه زنان چنین کارهایی را کردهاند. ولی آزادی های مدنی در امریکا باعث شد که زنها درمورد چنین مسئلهای صحبت بکنند.
او درباره تاثیر این جنبش در فیلمسازی هالیوود گفت: این حرف زدن تا جایی پیش آمد که فیلم "بامبشل" اکران میشود و مورد توجه قرار میگیرد. با اینکه از لحاظ سینمایی فیلم خوبی نیست و نمرههای خوبی هم نگرفته است. این فیلم همین موضوع را دارد که مدیر فاکس نیوز برای آنکه مجریهای زن خود را به جلوی دوربین بفرستد به آنها تعدی میکرده است. و خود امریکاییها این نکته را پذیرفتند که ما در نظامی که در ظاهر برابر جنسیتی در آن وجود دارد، زمانی که مردها صاحب قدرت هستند علیه زنها تبعیض قائل میشوند. "بامب شل" نمونه موفق و خوب در نمایاندن این تبعیض است اگرچه از لحاظ سینمایی فیلم خوبی نیست.
حتی یک سطح بالاتر برویم. امریکاییها رئیس جمهور سیاه پوست را تجربه کردهاند درحالی که چهل سال پیش محال عقلی بود که یک سیاه پوست چنین مقامی داشته باشد.
اما بلافاصله بعد از رئیس جمهور سیاه پوست اینها یک رئیس جمهور سفیدپوستی را تجربه میکنند که در زندگی شخصی خودش تبعیضهای جنسی فراوانی اعمال کرده است. و وکلای او با آدمهای مختلف گفتوگو کردند و به آنها حق سکوت دادند تا درباره تعدیهای ترامپ حرفی نزنند. در همین فیلم "بامب شل" که البته فیلم دموکراتها علیه جمهوری خواهها است. در یک سوم ابتدایی رفتارهای زننده ترامپ قبل از رئیس جمهور شدنش را میبینیم.
میخواهم بگویم که امریکایی فریاد میزنند که ما مقابل تبعیض میایستیم اما واقعیت جاری جامعهشان چه در سطح فرهنگی و هنری و چه عرفی همچنان این تبعیض وجود دارد.
این منتقد سینما با اشاره به وجود چنین مسائلی در تمام کشورهای جهان افزود: این تبعیضی را که میگوییم در امریکا وجود دارد به این معنا نیست که در ایران نیست. اتفاقا در سینما و حوزه فرهنگی ایران چنین مسائلی وجود دارد و هیچ آمار رسمی نداریم که بگوییم در ایران بیشتر است یا در امریکا. نکته این است در امریکا به دلیل بافت فرهنگیاش این آزادی در ظاهر وجود دارد که افرادی میتوانند به این موضوع اعتراف کنند. در ایران کم و بیش آدمهایی که حاشیهای بودهاند، چنین حرفهایی را زدهاند. اما در ایران همچنان این سعه صدر برای بیان چنین موضوعی وجود ندارد.
اما اگر فکر کنیم که در هالیوود مدینه فاضله وجود دارد، اصلا اینطور نیست. در گذشته استودیوها آدمها را مطرح میکردند یا به زمین میزدند. برای مثال در سینمای امریکا امسال فیلم "جودی" نشان میدهد که یک استودیو در دهه سی و چهل یک دختر بچه را که به سن قانونی نرسیده است مورد ظلم مضاعف قرار میدهد تا بتواند از بازی این بازیگر در فیلمهایش استفاده کند. جودی گارلند خیلی زود میمیرد. علت مرگ گارلند که در فیلم جودی نیز به آن پرداخته شده است، جبر سوءمصرف داروست. او در کودکی مجبور به خوردن قرص خواب است تا صاحبان استودیو به او فشار زیادی وارد میکردند.
حال در کمپانیهای هالیوودی به همین شکل است اما به خاطر شبکههای اجتماعی شکل تبعیض متفاوت شده است. اینکه بعضی افراد بدنام میشوند لاجرم اتفاق میافتد اما به این معنا نیست که افرادی که بدنام نشدهاند، آدمهایی منزه و پاکی هستند.
امیررضا مافی درباره آزادی بیان در آشکار کردن این موضوعات و قانون مندی در امریکا میگوید:یک نکته مهم وجود دارد. "ژان بودریار" فیلسوف فرهنگی فرانسه که کتابی به نام "امریکا" دارد چند نکته مهم را تحلیل میکند. بودریار میگوید که امریکاییها بعد از قتل کندی به مردم خود گفتند رئیس جمهور ما یک قهرمان است و ممکن است دستهای پنهانی به خونش آلوده بشود. و همه روسای جمهور بعد از کندی وامدار این تصویری هستند که از این قهرمان ساخته میشود. جان اف کندی بعد از آنکه ترور میشود برای ترورش فرضیههای متعددی مطرح میشود بعد از آن جانسون رئیس جمهور میشود و او در جنگ ویتنام فجایع زیادی را ایجاد کرد. بعد از جانسون، ریچارد نیکسون رئیس جمهور میشود و واقعه واتر گیت اتفاق میافتد. واترگیت درباره یک رسوایی در هتل واترگیت است و فیلم "همه مردان رئیس جمهور" نیز در این باره ساخته میشود. این اتفاق باعث میشود که نیکسون به عنوان اولین و تنهاترین رئیس جمهور تاریخ امریکا استعفا میدهد. بودریار میگوید که کندی مظهر قهرمانی روسای جمهور است و نیکسون و ماجرا واترگیت میخواهد به مردم امریکا بگوید که حتی رئیس جمهور هم ذیل قانون قرار دارد. اما این تنها یک تصویر است و رئیسجمهورهای دیگر فسادهای زیادی را داشتند. اما نکته این است که مردم امریکا فکر میکنند کسی که رسوایی واترگیت را داشته و استعفا میدهد، پس بقیه روسای جمهور ما فاسد نیستند. حال این تصویری را که بودریار شرح میدهد، میبینیم و فکر میکنیم چون جنبش "می تو" (Me Too)اتفاق افتاده است و تعدادی خانم عدهای از مردها را رسوا کردند، پس یک آزادی بیان مطلق وجود دارد و اینکه اینطور به نظر میرسد هرکسی که فاسد است از سیستم خارج شده است. حال اینکه اتفاقا در جنبش "می تو" (Me Too) آزادی بیان بیشتر محدود میشود چون صاحبان قدرت بیشتر میترسند و آدمهای تحت تاثیر را بیشتر محدود میکنند دوم اینکه سیستم فاسدتر میشود چون کسانی که فساد کردند برای مسکوت کردن فساد خود حق السکوتی میپردازند و یک فساد دیگری را باعث میشوند
او در پاسخ به این سوال که چرا تعداد زیادی از زنان چنین تبعیضهایی را آشکار نکردهاند و همچنان سکوت میکنند گفت: تعداد کسانی که به این موضوعات اعتراض کردند، در مقایسه با فعالان زن هالیوود کم بوده است اما در قیاس با خودشان زیاد بوده است. موضوع این است آیا همه جرات این را دارند که تبعیضها را آشکار کنند؟ جواب منفی است. چرا همه نمیتوانند؟ چون همه میخواهند کار کنند. فیلم "بامب شل" از این جهت قابل بررسی است. کسانی که میخواهند علیه مدیر اجرایی فاکس نیوز صحبت کنند، تعدادشان کم است. درحالی که بیشترشان مورد تعدی قرار گرفتند. این اتفاق در همه جای جهان پیش میآید اما آدمها برای حفظ آبرو و موقعیت شغلی خود سکوت میکنند.
بیان این موضوع در فیلم "جودی" و "بامب شل" یا فیلم "تونیا" نشان میدهد که میخواهند بگویند ما داریم همه چیز را افشا میکنیم و همه چیز آزاد است. اما این به زعم بودریار یک وانمایی از حقیقت است و حقیقت پشت این وانمایی گم شده است و درواقع تعداد نفرات بیشتری مورد تبعیض واقع میشوند اما جامعهی امریکا گمان میکند ضد تبعیض عمل میکند که چنین نیست.