در گستره خیال علیاکبر صادقی
بیوگرافی علی اکبر صادقی (۱۳۱۶ - )

علی اکبر صادقی (زاده ۲ آذر ۱۳۱۶ در تهران) یکی از پرکارترین و موفقترین نقاشان سبک سورئالیسم و هنرمندان ایرانی و چهره ماندگار کشور است.
هنر امروز: علیاکبر صادقی از ۵ سالگی کار نقاشی را آغاز نمود. دوران ابتدائی را با موفقیت به اتمام رساند ولی در دوره دبیرستان توجهش بیشتر متوجه نقاشی بود و به درسهای دیگر زیاد اهمیتی نمیداد. در همین دوران بود که در یک مغازه لوازم التحریر به خاطر این که وسائل نقاشی میفروخت، به عنوان شاگرد شروع به کار کرد. در همین دوران در فعالیتهای نمایشی دبیرستان نیز فعال بود و کار دکور صحنه و گاهی نیز گریم بازیگران را انجام میداد.
در دوران دبیرستان زیر نظر آواک هایراپتیان نقاشی آبرنگ را آموخت. در سال ۱۳۳۷ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل خود را ادامه داد. سپس در سال ۱۳۳۸ سبک ویژهای را در هنر ویترای یا شیشهبند منقوش با حال و هوای سبک ایرانی ابداع کرد. او سالها به شیوههای گوناگون در زمینههای مختلف نقاشی همچون ساختن پوستر فیلم، گرافیک تبلیغاتی، طراحی بستهبندی و جلد کتاب کار کرد.
علیاکبر صادقی پس از پایان تحصیل از دانشکده هنرهای زیبا به پیشنهاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دست به ساخت چند فیلم نقاشی متحرک زد. وی فعالیت هنری را سال ۱۳۵۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با فیلم نقاشی متحرک به نام «هفت شهر» آغاز کرد و برای این سازمان چند کتاب را تصویرسازی کرد. او در این هنگام در زمینه نقاشی متحرک، تصویرگری کتاب، نقاشی آبرنگ و رنگ و روغن چیرهدست بود.
صادقی علاوه بر کارهای تصویری، چند کتاب هم برای کانون منتشر کرد. او همچنین در تهیه چند فیلم برای کانون شرکت داشت که در آنها از شیوه خاص نقاشی خود بهره گرفت. این فیلمها در جشنوارههای جهانی مورد استقبال فراوان قرار گرفت و ۱۵ جایزه را از آن خود نمود. او همچنین ۴ جایزه بینالمللی برای تصویر گری کتاب نیز دریافت کرد.
در سال ۱۳۵۶ صادقی فیلمسازی را به کلی کنار گذاشت و به نقاشی به سبک سورئالیسم روی آورد و در سال ۱۳۶۷ پس از سالها دور بودن از نقاشی آبرنگ آن را از سر گرفت. صادقی کارهای اولیه نقاشیاش را با آبرنگ انجام داد ولی از زمانی که وارد دانشکده هنرهای زیبا شد، استفاده از رنگ روغن را در کارهای تصویری خود آغاز کرد.
جایزه اول تصویرگران کتاب آسیا در سال ۱۹۷۸ برای کتاب «عبادتی چون تفکر نیست»، جایزه اول جشنواره لایپزیک در سال ۱۹۸۰ به عنوان زیباترین کتاب پیروزی و جایزه اول گرافیک برای بهترین تصویر گری کتاب سال تهران در سال ۱۳۶۸ از جمله جوایزی است که صادقی دریافت کردهاست.
او با سمت داور در دوره ششم و هفتم جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان نیز شرکت داشتهاست. صادقی در طول ۲۰ سال گذشته در زمینههای هنری فعال بودهاست. در مجموع او در ۲۵ نمایشگاه انفرادی و گروهی در داخل و خارج از کشور شرکت داشته و ۷ کتاب از مجموعه نوشتههای او به چاپ رسیدهاست.
شیوه کار او یک نوع سوررئالیسم ایرانی است که بر پایه شیوه نقاشی سنتی و قهوهخانهای بنا شدهاست. او در نقاشیهایش از اساطیر و فرهنگ ایرانی بهره میگیرد. در بسیاری از کارهای اولیه صادقی حضور یک یا چندین سلحشور با پوششهای جنگاوران ایران باستان چشمگیر است. برخی از این جنگاوران چهره خود صادقی را دارند. علی اکبر صادقی در سال ۱۳۸۷ به عنوان چهره ماندگار کشور معرفی شد.
در گستره خیال صادقی/ جواد مجابی
گفتوشنید
وقتی کودک بودم، به هنگام بازگشت از مدرسه، مدتها این گوشه و آن گوشه میایستادم و بیاختیار محو مجلسهایی میشدم که در آن: سیاوش سوار بر اسب از دل آتش عبور میکرد. بیژن غرق در آهن و پولاد بر تن هومان نشسته سر او را بر سر دست بلند کرده بود. تیر خدنگ از کمان چاچی رستم بر سینه اشکبوس نشسته بود، فرامرز، پیل و پیلسوار را بر سر دست بلند کرده بود یا جوانمرد قصاب پنجهی بریدهاش را که با ساطور قطع کرده، مینگریست. این صحنهها مرا میبرد به دنیایی که اگرچه زیاد نمیشناختنش، اما در آن فضا غرق شادی و حیرت بودم. آن فضاها،هنوز مرا رها نکرده است و خاطرهی غریبش برایم طراوت دارد.
افسانهها همیشه برایم تازگی داشته است. شاید در برخورد اول مرا تصویرگر افسانهها بدانند، اما این تمامی قصه نیست. پهلوانان و عوالم آنها را بهانهای کردهام تا از روزگار خودم، از این زمان و زمانه، سخن بگویم. از انسان حرف بزنم که بر عرصه گیتی هنوز چنان زندگی میکند که انگار هیچچیز عوض نشده است، از زمان قابیل که هابیل را با پارهسنگی به ناروا کشت، تا امروز که آن پارهسنگ شدهاست زرادخانههای قتال و دریغا که هنوز هم انسان ستمگر برادر بیگناهش را به سودایی موهوم بیجان میکند.
برای حکایت کردن این نارواییها به تاریخ پناه نمیبرم، تاریخی که سراسر دروغ است. بلکه زمان گذشته و گاهی آینده را، به اکنون احضار میکنم، با روشی ساده زمان را که واقعیت اعتباری دارد، در کارم حذف میکنم؛ همهچیز در بیزمانی غرقه میشود و دیروز و امروز و فردا یکی میشود و انسان که در سراسر حیاتش حرکات و رفتارهای خاصی را تکرار کرده است، جداشده از ملیتها و جغرافیا و ویژگیهای بومیاش، در پردههایم ظاهر میشود. من به انسان میپردازم در زمانی بیانتها تا به عمق فاجعه هستی او بپردازم؛ بیهیچ داوری.
گفتگو با علی اکبر صادقی، نقاش
سعی میکنم به آنسوی این پردهی عظیم راه پیدا کنم. همیشه این وسوسه را داشتهام که بدانم که آنسوی این واقعه، فراتر از این چشمانداز، پشت این افق منظومه و کهکشانها و بینهایتها قرار دارد، ورای این زمان محدود که تمدن بشری نامگرفته، زمان بیکران و قرنهای نور حضور دارد. ما در این بینهایتهای زمانی و مکانی کجا قرار داریم؟ آیا کل تاریخ و آنسوی تاریخ بشری در برابر این بیکرانگی، بیش از لحظهای اعتبار دارد؟ و اگر چنین است میتوان در عمق این لحظه، بهکل هستی در این سیاره و بهتمامی سرنوشت انسان در این محدودهی فانی پرداخت. وسوسه من تماشای حیات در این واقعیت کوتاه است و میخواهم با نقاشیهایم، اینبار نه با بیان علمی که کار من نیست بلکه با نشانههای هنری هستی بشری و عوالمش را، فراسوی آنچه به چشم ظاهر دیده میشود، ثبت کنم. و همینجا بگویم که این گرایش در من بهگونهای پدید آمده و شکلی ارادی و آگاهانه نداشته است.
ما هنوز در ازلیت خود هستیم. هنوز سیب همان سیب ازلی است با همان شکل و رنگ و طعم. گلها، اسبها و حتی آدمها همانند که در آغاز خلقت خود بودند، شاید وقتی ثانیهی دوم شروع میشود که سیب دیگر کروی نباشد، مثلا مکعب بشود. ریشهی درخت در فضا باشد نه در خاک، منظورم این است که هر چیز هستی پیرامون، از بن عوض شود، ثانیهای دیگر که جهان معنایی دیگر دارد. من هنوز انسان و جهان را در شکل ازلی و ابدیاش تغییرناپذیر میبینم.
میگویم: تو یک هنرمند قدیمی هستی، مثل استادان قدیمی «مینیاتور» ما، مثل هنرمندان رنسانسی. دیدگاهت به آنها نزدیک است، کرد و کارت هم.
صادقی میگوید: مثل هنرمندان رنسانسی. البته این تعریف برایم خوشایند است. راستش را بخواهی الگوی من در زندگی آنها هستند. نمیخواهم، نمیتوانم یکبعدی باشم. فقط کار هنری بکنم و بس. صبح که از خواب برمیخیزم، مثل یک شهروند عادی، خودم را برای کارهای روزمره، که خیلی از آنها ظاهراً ربطی به عالم هنر ندارد، آماده میبینم. بابت سلامتی کمی در پارک میدوم. بعد میروم نان تازه میگیرم برای صبحانه. تا آنجا که لازم باشد به کارهای خانه میرسم. میآیم در نگارخانه سبز را باز میکنم. مدیریت این نگارخانه و برنامهریزیاش یک آدم تماموقت میخواهد، اما همه وقتم را به نگارخانه نمیدهم. میآیم طبقه بالا، اینجا نقاشی میکنم.
کاری پیش میآید. میروم کارم را انجام میدهم. برمیگردم با همان حس و ذوق کارم را پی میگیرم. به الهام و «آی ساکت باشید، دارم کار خلاقانه میکنم» چندان معتقد نیستم. چون من در هنر به آن (لحظه)ها عقیده دارم. انواع کارهایی را در روز انجام میدهم که بعضی از آنها تخصص جداگانه میخواهد و از عهدهاش برمیآیم. شب که به خانه میروم، باز نقاشی میکنم، بیشتر آبرنگ. آبرنگها، که حالا برای خودش مجموعهی بزرگی شده و دو کتاب از آن چاپ شده، زنگ تفریح من است. خستگی کارم را با کار دیگر درمیآورم.
روزهای تعطیل میروم ده باغ بانکلای کردان، باغچهای آنجا دارم، ساعتها بیل میزنم، گل میکارم، خیلی از کارهای ساختمانی آنجا ر خودم انجام دادهام، البته در حد متخصص. من یک نجار خوبم صندلی و میز خانهام را خودم ساختهام. آشپزخانه را با ورقههای مس پوشاندهام، مثل یک مجسمهساز. وقتی که زانوییها را برای لولهکشی میبندم، با همان دقت و علاقهای کار میکنم که روی چین دامن یک بانوی عصر قاجار مروارید مینشانم و این ادعا را که من هنرمندم و فقط باید کار هنری بکنم قبول ندارم انسان امروزی ابعاد متفاوت دارد. تجربهای در یک حرفه میتواند به کار غنیتر کردن حرفهی دیگر بیاید.
-تو اخلاقا یک هنرمند قدیمی هستی، مثل هنرمندان پیشین....
- من به ارزشهای قدیم دل عقیده دارم، به آنچه انسان را انسان میکند. اخلاق خاص خودم را دارم. برای من دشمنی کردن معنا ندارد. عاجزم از کینه ورزیدن،نمیخواهم با کسی جایی درگیر شوم. میخواهم فرصت داشته باشم، خوب زندگی کنم، کنار دیگرانی که میکوشند خوب زندگی کنند. عاشق طبیعتام. هرچه آموختهام از طبیعت آموختهام. وقتی میروم بیابان، مدتها به یک سنگ خیره میشوم. محو آن میشوم، محو دنیای بزرگ و خاص آن. یک سنگ برایم خودش را باز میکند. زبری، صافی و نرمی و حجمش را با سرانگشتان من در میان میگذارد. سایههایش را به چشم من میکشاند، نورهای بیرونیاش را در چرخش خود به من میروم، به بیتاریخیاش، به رابطهاش با ما، با طبیعت، با هستی. گاهی سنگ به من میگوید، همچون چیزهایی که برای خودت شناخته و بدیهی است مرا نگاه نکن! به من آنطور نگاه کن که هستم!و سنگ رازش را با من که حالا محرم او شدهام درمیان میگذارد و اینطور ما دو جزء از طبیعت با هم سخن میگوییم. مدتها دراز میکشیدم پای بوتهای و به گیاهان ریزی، که از بالا به خوبی دیده نمیشوند، خیره میشدم تا گیاه خودش را در حس بینایی منف بهصورت ادراکی شهودی عریان کند.
- تو یک هنرمند قدیمی هستی، مثل «مینیاتوریستهای ما، مثل رنسانسیها، چون...»
- من حوصله دارم برای هرکاری. عجول نیستم. اما میبینین که چقدر کار کردهام که با آن چند هنرمند میتوانند با خیال راحت دیگر کار نکنند. سالها است راضی کردن آدمهایی که تصورهای عجیب و غالبا غلطی از کار ما دارند فیلم ساختهام. کتابهای کودکان را مصور کردهام. هزاران طرح و صدها تابلو. هنوز هم فکر میکنم که با وجود یک انبار کار – واقعا یک انبار باز هم باید یک انبار دیگر پر کنم از کارهایی که نقشههایش را در سر دارم. هنوز هم که مینشینم این تابلو زن جنگجو را بکشم کار کردن برایم طراوت دارد. کلی جایزه گرفتهام، بابت فیلمها و نقاشیهایم. اما بهترین جایزه لذتی است که وقتی این رنگ را میگذارم روی این زیرسازی، همان بشود که فکرش را میکردم و یا بهتر از آن بشود که تصورش را داشتم.
میگویم برای همین است که من فکر میکنم تو یک هنرمند واقعی هستی...
- اینبار نگفتی قدیمی. این صفت قدیمی بودن مرا نمیترساند. بدم نمیآید که هیچ، شاید درستتر هم باشد. من موقع کار کردن تا حدودی مثل قدیمیها رنگی میگذارم و رنگی دیگر. ذرهذره نقاشی آن روز یا آن شب من راه خود را باز میکند، شکل خود را مییابد. خط یا رنگ به مضمون و مفهوم منتهی میشود و حس و مفهوم، شکل تابلو را به دنبال میآورد. برایم مفهوم و خیال اصالت دارد. آن معنا همیشه با مهارتی که کسب کردهام بهترین شکل ارائه خود را پیدا می کند. گاهی یک طرح کامل سالها در دفترچهام منتظر میماند تا وسوسهی اجرای نهایی آن در من بیدار شود. توقع من از خودم خیلی زیاد است برای کامل کردن کار آنقدر به خودم سخت میگیرم که جایی برای عیبگیری فنی برای دیگر دیگر باقی نماند. نه اینکه بترسم. مسئولیتش را حس میکنم. آخر ما در محضر استادان تاریخ کار میکنیم.
یک زندگی در یک نگاه
آثار صادقی را از چند نظر میتوان تقسیمبندی کرد. یکی از این تقسیمبندیها، پرداختن جداگانه به نقاشیهای رنگورغنی و آبرنگ اوست که باهم تفاوتهایی آشکار دارند. به گفتهی صادقی آبرنگها بیشتر حاصل «زنگ تفریح» او در خانه به هنگام استراحت است پس از فراغت از کارهای رنگوروغنی که طی روز در «آتلیه» ذهن او را به خود مشغول میکرده است. اما کارهای آبرنگ ارزش خاصی دارد که به احتضار به آن میپردازم.
نقاش که در پردههای رنگوروغنی پایبند دنیای مفاهیم و نگرشی مضمونگرا به هستی است، و با ساخت و پرداختی دقیق در عرضهی خیالیسازی پیش میرود، غالبا در آبرنگها از قید مفاهیم،کابوسها، دنیای راواقع رها میشود، به بازنمایی آزادانه و شتابناک اشیای دوروبر میپردازد. طبیعت بیجان، دورنماها دستمایهی کار اوست، او به سادگی سرعت و بیمنتی خیال، به ترسیم عینی اشیا و شکلهای پیرموان مانند گلوگیاه، میوه و چراغ و قدح و عمارت و چشمانداز دل میدهد.
شاید آبرنگهای او پاسخ به نیازی عمیق است که نا به خود او را به نوعی دیگر از نقاشی وا میدارد. او که بر شیوهای پرتزئین و استادانه به ساختن پردههای اشباعشده از تصویرهای خیالی خو کرده است و نقاشی مفهومی را ارج مینهد، براثر انگیختاری نیرومند و بهبهخود، بهشیوهای کشانده میشود که در قطب مفابل کارهایش قرار دارد: خیال و ذهنیسازی نه، بلکه تجسم بیواسطهی اشیا.
در آبرنگهایش –البته نه در همهشان- او به دیدگاه نقاشان مدرنی، که نقاشی را فارغ از عوارض تحمیل شدی ادبی-تاریخی فقط کارکرد ذاتی خط و رنگ و نور و فضا میدانند، نزدیکتر است. گاهی صادقی در کارهای آبرنگش، در یک حالت بداههپردازانه، کجذوب حضور ناگهانی تکهرنگهای دیودهبر کاغذ و گسترش طبیعی و تصادفی آن بر سفیدیها و ترکیب آن با حجمهای تصویری دیگر میشود. در این کارها تا مرز انتزاع پیش میرود و آثاری خلق میکند که نقاشی ناب است. اتفاقی خارچ از تمایلات شخصی هنرمند بر پرده نقش میبندد که آن سیب و گل فقط در قلمرز نقاشی آفریده شدنی است همه در این پرده از جنس نقاشی است، سیب عالم نقاشی، گلی که از رنگ روییدهف حجمهای رنگینی که صرفا در رسانهی نقاشی زاده و دیدنی میشود.
مشخصات ساختاری و مضمونی کارهای علیاکبر صادقی را میتوان این چنین دستهبندی کرد:
الف) ویژگیهای ساختاری
1. فنآوری ممتاز
صادقی با تسلط کامل، فوتوفن نقاشی را در بهترین کاربردش به کار میزند. او به ساختن و پرداختن هرچه میاندیشد تواناست و این مهارت فنی حاصل چهل و پنج سال کار مدام در زمینههای مختلف هنرهای تجسمی است که نیمی از آن پایهای برای رسیدن به کارهای دو دهه اخیر بوده است. غالبا این مهارت فنی،مایهی اعجاب مخاطبان نقاش میشود که خود او نیز بدان بیمیل نیست. تابلوهایی دارد که از دو سو دیدنی است، در واقع دو تابلو است با روندی متفاوت از بالا به پایین و عکس آن و یا از عرض و طول.
در بعضی از تابلوها این شگرد به کمال ساختاری تابلو انجامیده است، اگرچه همواره چنین نیست و گاه به تکلفی ناضرور میدان میدهد. درتابلو «چترهای سبزینه» این هنرنمایی به کمال مطلوب رسیده است. وقتی تابلو را عمودی مینگریم ایوانی دیده میشود که تا دوردست افق ادامه دارد، سه گروه از سرخپوستان در دستههای سهتایی دور هم زیر چترهای سبز درختها نشستهاند و گرم مناسکی رازآمیزند. سمت چپ تابلو را دیوار میبندد که بخشی از سقف را نیز پوشانده و سایه بر ایوان گسترده است. دیوار رنگی چشمنواز و نظمی سترگ دارد. پس از برش ناگهانی دیوار فضای روزوشبی باهم دیده میشود که پارههای رنگی تبدیل به فراز و نشیبی پردرخت و سایه و آب میشود که زیر آسمانی آجری محبوس مانده است و در حالت عکس آن ابرها بر معماری بستهای فرو میبارند و با خود منظره را نیز به سقوط میکشانند.
این شگرد در بعضی از تابلوهای صادقی بهکار رفته و نشان مهارت او در توازن بخشیدن به انواع ترکیببندیها و بازی متناظر حجمهاست. این مهارت فنی همواره گرایشی به طبیعی جلوه کردن و زیبانگاری دار. نقاش اصرار دارد، هرچیز که در تابلو میآید نمونهای درست و طبیعی و به زیباترین شکل ممکن به نظر آید. پنجره طوری باشد که یک نجار خبره هم تنواند بر آن عیبی بگیرد و یا اگر رد نوا رپارچهای را که گرد سیب مومیاییشده پیچیده را بگیریک یک جا دوری به غلط نپیچیده باشد. دقت در جزئیات برای این نوع کارها ضروری است، اما پرسیدنی است که زیباسازی پرتزئین و آرایش پرتکلف تابلو می تواند ضرورتی انداموار بهشمار آید؟ در چند تابلو آخرین او، این زیبانگاری آذینمند اوج گرفته است و شگفتا مه خلاف جهت آنها، در آبرنگهای اخیرش رنگها و خطوط بهنحو خیرهکنندهای کمترین کمیت و بیشترین کیفیت را دارد.
2. اتودهای کامل
هنرمند هرجا که فرصتی مییابد یادداشتهای تصویری خود را در دفتری ثبت میکند تا بعدها با مراجعه به آن تابلویی بسازد. غالبا این طرحها با کشیدن خطی آغاز میشودریال و خطی دیگر به دنبالش. بعد طرح شکل میگیرد و با دقت کامل به پایان میرسد. یکبار دفتری از این طرحها با چند نمونه اجرا شده به چاپ رسید. فاصلهی کارهای نهایی با اتودهای اولیه چندان زیاد نیست و تنها صادقی مثلزدنی است و یکی از دلایل حجم انبوه کارهایش، این انضباط بیرونی و نظم درونی است که به مجاهده در کارش صرف میکند.
3. کمپوزیسیون کانونگرا
بیشتر کمپوزیسیون تابلوهای اون کانونگرا است و این خاصیت آثار مضموندار است که مضمون محور اصلی تابلوست و غالبا گرانیگاه و مرکز تلاقی نیروها قرار دارد. در تابلوها، قهرمان در وسط پرده تصویر شده و در مرکز توجه است بیآنکه نقاش به بقیه تابلو بیتوجه باشد. پسزمینه در کار نقاش با همان دقتی ساخته میشود که مرکز تابلو و مضمون محوری. وقتی مضمون اصلی ساخته شد عناصری مثل درخت، ابر، گل، آسمان، افق، دریا، سایهها و عمارات عهدهدار پر کردند پسزمینه میشوند. ورود این عناصر نه تصنعی بلکه با حفظ هارمونی حجمها و دقت در ضرباهنگ رنگپارهها و هماهنگی کلیه عوامل ساختاری شکل میپذیرد. و این مهارت وتنظیمات، حاصل ترکیببندی عمدی و محاسبات فنی قبل از ساختن تابلو نیست، بلکه بداههپردازی او ناشی از تجربههای فراوان سالها کار است که از یک تابلو تا تابلوی بعدی در ذهن و دست هنرمند ذخیره شده است.
4. رنگپردازیها
رنگپردازیهای او تنوع غریبی دارد و قدرت عجیبی. غالبا رنگها را ساده و ناب بهکار نمیبرد، میسازد و مخلوط میکند. در سراسر پرده بیشتر یک مایهی رنگی حاکم است و این امر بهرغم آن همه رنگ، که در هر تابلو به کار میبرد، کوششی است دسواریاب. حضور رنگهای آبی، کبود، طلایی، نقرهای، نارنجی را کارهای او بیشتر میتوان دید، اگرچه نمیتوان گفت که همچون معلمش طبیعت، رنگ دلخواه و برگزیده او کدام است. رنگهایش را پرجلا به کار میبرد، زنده، پرتپش و جاری و جوان. دریاهای او همانقدر تنوع دارد که سیبهایش و همان رنگها و سایهروشنه را.
5. کثرت و وحدت تصویری
بعضی از تابلوهای او از نظر تصویری به حالت اشباع درمیآیند و تا امروز انفجار از عناصر گوناگون بصری آکندهاند. او خیالش را مهار نمیکند و اجازه میدهد که تا نهایت هرچیز و هرجا بتازد و با غواضیاش در ناخودآگاه همهچیز را با هم تجلی بخشد. این رفتار گاه تابلوهای او را از موجودات و عناصری پر میکند که حضورشان از نظر ترکیببندی، هارمونی عناصر حجمی و رنگی بودهاست. این شیوه بعضی از کارهای او را «شلوغ» و درکنشدنی نشان میدهد و او بدین کار واقف است. گاه از این کارهای «مادر»، او «کودکی» را انتخاب میکند، از دل پردهای پرازدحام اجزایی را برمیگزیند و با آنها تابلویی میسازد که کمپوزیسیون ساده آن بر کاکل یک یا دو عنصر بصری میچرخد و آرام و خلوت است. این آثار به خاطر ایجاد شکلی و فضاسازی مناسب و نهایی از قدرت کمنظیر بهرهورند.
ب) ویژگیهای مضمونی
1. تضاد مانوی
پیشازاین اشاره شد که ذهن صادقی در گرو تضادی همیشگی است که جهان و هستی را بشتر گیرودار نیروهای خیروشر میبیندو مضمون تابلوهای او کلا یا جزئا بر این تضاد تکیه دارد، گاه این دوگانگی آشکار است چون تقابل روزوشب، کویر و دریا، گل و سنگ، زمانی پنهان و استعاری است، چون جسم در گذر زمان، اسارت در آرزوی رهایی، رویش درگیر فرسایش. اگرچه شر غلبه دارد و این طعمی تلخ به کارهای او میدهد، همچون آن کویر که نیازمند دریاست و دریا تصویری نقشبسته بر طومار پیچیدهای است که از ناکجا آویخته. اما در این دنیای مانوی آکنده از شر، همواره نور رستگاری کورسویی میزند و نقاش سیطره هیچیک از این دو نیرو را مطلق نمیپندازد و این حاصل شکی است که او به داوری عقل و مصلحت دارد و عاقبت، عشق را کارساز میبیند.
2. طنز اندیشی
صادقی با نگاهی طنزاندیش به رویارویی با واقعیت پیرامون برمیخیزد و بیاعتقاد به تاریخ و نگارههای جاریاش، به واقعیتی برتر پناه میبرد که در آن منطق رویا، وارونگی، جابهجایی، ایهام و فضای گروتسک حکمرواست. در کائنات خیال او رویاهایی جریان دارد، آشفهته از کابوس که در آن جهان نه برقراری عادی و بدیهی که همگان میپندارند، بلکه اسیر جابهجایی، وارونگی است. نمونه کامل این جهان کابوسوار را در تابلو «قلعه بههنگام استراحت جنگجویان» مییابیم.
قلعهای سر به آسمانسای پیداست که بر فراز آن خورشیدی جعلی میدرخشد. خورشید بر سپر جنگجویی حک شده که معلق زده و شمشیری بر میانپاچه در کارد و نیم کردن اوست. نماد قلعگیان سیبی است و پرچم سفید صلح با دنبالهی آتشگرفتهاش و بر بدنهی قلعه شیر آب گرم و سرد نصب شده است. رگوهی در بالای قلعه در حال جنگ، در هیأت ماهیگیری -لابد از آب گلآلود- یا عصاره گیری لیمو و تقدیم گلاند. پای قلعه مهاجمان با هبرهگیری از فرصت تعطیل موقت جنگ، هر یک به کاری که پیش ازاین داشتهف مشغول شده است. به قول مولوی: جنگ خلقان همچو جنگ کودکان.
3. افسانگی تغزل و حماسه
صادقی به تاریخ مینگرد اما بدان شک دارد. تاریخنگر است نه تاریخنگار. همچنان که افسانهنگر است نه افسانهنگار. او جهان را افسانهای میبیند که دیگرانش بافتهاند. او واقعیت را در جامهای چنین یافته و با آن درگیر شده است. در این درگیری او داوری خاصی ندارد. فقط ثبت میکند. داوری با بیننده است. او مردم را دوست دارد و با فرهنگ عامه آشناست. به خرافهها و مناسک، به آداب و اعتقادهای زمانه مینگرد. ثبت میکند اما قضاوت نمیکند. که خود را از مردم حدا نمیبیند.
گاهی به جهان عاشقانه مینگرد چون رویایی از بلور و اشک: بنگرید به خانهای از پنجرهاش مه فوران میکند. بر درهی سرسبز. این بهشتی مجسم از آسودگی شاعرانه است، بیگزند غم. یا به تابلویی نگاه کنید که عمارتی در فاصلهی چمن و مه و ابر، پیداست با ستونها و طاقنماهایی از جنس و رنگ هوا که عین شعری سهل و ممتنع حس کردنی اما دستنیافتنی است. گاه حماسهپرداز غمگین پهلوانانی است، دن کیشوتوار، در زمانی نابهجا به جهان پا نهادهاند. گاه پریها در پردههایی تجلی میکنند، کنار یا رویاروی دیوان و اهریمنان.
او به گذشته نمیگریزد، زمان برای او ابدی است و گذشته و آینده همزمان با اکنون ناپایدار، برای او روی میدهد. همزمانی ادوار ناهمزمان به او مجال میدهد که فارغ از تقسیمبندی قراردادی زمان در کار انسان ساده –که قید زمان و مکان و نژاد او را مقید نمیکند- اندیشه کند و در نهان با عشقی عمیق بر سرنوشت او مویه بردارد.
4. هممکانی
از ویژگیهای کار صادقی «هممکانی» است که شاید در نقاشی مجال تجسم این تعبیر بهتر پدید آید. در بسیاری از کارهای او این ویژگی –افقهای مطبق- در جوار همزمانی دیده میشود.
میگوید من هم مثل دیگران شنیدهام هفت طبقه آسما، هفت طبقه جهنم. ضربالمثلها، تشبیهها و استعارهها و اعتقادها برایم تبدیل به تصویر میشوند مثل عبارت «پهلوان غرق آهن و پولاد بود» و من بارها پهلوانان را در تابلوهایمف در آهن و پولاد غرق –خفه- کردهام. افقهای طبقهبهطبقه روی هم را نیز از مردم گرفتهام.
اسبی با چشمان آتشگرفته از خستگی و شتاب در آسمان تیره، انگار در دریایی از دود شناکنان میگذرد. اسب میخواهد از دیواری برگذرد. پیش رویش دریایی است. بالای سرش بدر ماه در اسمان دیده میشود که ماهی غریبی از آن عبور میکند. پشتسر اسب تازنده در آسمان دیده میشود که ماهی غریبی از روی آن عبور میکند. پشتسراسب تازنده نفسبریده، سر دو اسب دیگر را میبینیم که تا گردن در سیاهی سیال غوطهورند. زیرپای اسب افقی دیگر دیده میشود، دریایی آرام با قایقی ساکن بر آن. زیر این دریا افقی دیگر به چشم میخورد که در پارهای از آن درختان نارون دیده میشود و در پارهای دیگر سایه ی واژگون درختانی دیگر در آب. افقی دیگر را در طبقه زیرین میبینیم که در آن جلگهای پردرخت منتهی میشود به دریایی که در حاشیهی آن ماهیان مرده را در سفی دراز بر نیزه زده اند. آنسوی دیوار اما افقی دیگر پیداست، صحرایی که در آن سایهی اسبان دونده پیداست و به دریایی بیانتها میانجامد. حبابها که در بسیاری از کارهای صادقی عنصری تکرارشونده است در فضا غلتاناند.
صادقی راوی دنیای پیجچیده و پرتناقض انسان معاصر است. این پیچیدکی از قلب اتم تا محیط کهکشان جریان دارد و انسان در این جهان شگفتیزا تنهاست، نقاش، اندوهوارهی تنهایی در میان جمع را تصویر می کند اما بدین تنهایی و جادماندگی تن نمیدهد، او در نهایت این افق دودینه، به آیندهای خورسیدی نظر دارد که در آن انسان غمگسار انسان است. او چون انسان دوران خردگرایی، فقط دل در گرو عقل و علم ندارد، بلکه همچون نیاکانش هنوز حکمت زندگی را از هنر میجوید و نومیدانه امیدوار است که آنچخ را علم به انسان و جهان نبخشیده، هنر بدو بیاموزد.
دیدار با علی اکبر صادقی درگالری نیکلا فلامل پاریس/ ناجیه غلامی/۲۰۱۸
هنرمند اثر را خلق کرده یا اثرهنری هنرمند را؟ علی اکبر صادقی را که در پاریس دیدم این سوال به ذهنم آمد. انگار از توی یکی ازتابلوهای خودش بیرون پریده باشد. با آن چشمهای سبز درشت و لبخند بزرگ روی صورتش. علی اکبر صادقی شبیه خیلی از نقاشیهای خودش است. بهتر بگویم دیوهای خودش.
دیوهایی که در طول سالها او را همه جا دنبال کردهاند. به دورترین سفرها در عمیقترین نقطههای ذهناش بردهاند. از تجربه نترسیدهاند. خطر را به جان خریدهاند. دیوها جزء مجموعههای اخیر علی اکبر صادقی هستند. آنها را از لابلای صفحات حوادث روزنامهها پیدا میکند. گاه یک قاتل، یک فراری شرور یا یک طرد شده از اجتماع. خیلی وقتها اینها میشوند دستمایه کارهایش و دیوهای درون آدمهای دنیای اطراف او فرصتی دوباره برای زندگی پیدا میکنند.
به سفر میروند، دنیای رنگها را تجربه میکنند، موهایشان کوتاه میشود، زیباتر میشوند، عروسی میکنند و برای خودشان تا به اضافه بینهایت زندگی دیوی پر از خوشبختی را میسازند. میشود حدس زد یک بعد از ظهر داغ در پاریس پریدن توی چند تا از تابلوهای علی اکبر صادقی با ذهن آدم چه میکند.
عاشق همسر و پسرهایش است. زندگیاش ترکیبی است از روزمرگی و تخیل. تخیلی که مثل باغی مخفی توی آتلیهاش در تهران هر روز او را به یک ماجراجویی تازه دعوت میکند. در هشتاد و یک سالگی همچنان کنجکاو است و سر ضبط برنامه با من و فیلمبردارم و خواستههای گوناگونمان با مهربانی کنار میآید.
علی اکبر صادقی یکی از پرکارترین هنرمندان تاریخ معاصر ایران بوده است. از بنیانگذاران نقاشی متحرک در کانون پرورش فکری کودکان. همیشه به دنبال تکینکهای جدید و جهانی که در کارهایش خلق کرده تلفیقی است از داستانهای کهن ایران باستان و نمادهای دوران صفوی. او روایتی معاصر از آنچه خاطره بصری ایرانیان در طول سدههاست را از چشمانداز اینجا و اکنون پیش روی مخاطب میگذارد.
علی اکبر صادقی متولد ۱۳۱۶ تهران در عرصه نقاشی، فیلمسازی و ساخت فیلمهای انیمیشن از پیشکسوتان صاحب سبک این امر به شمار میرود. در دوران دبیرستان نقاشی آبرنگ را زیر نظر آواک هایراپتیان آموخت. در سال ۱۳۳۷ وارد دانشگاه هنرهای زیبای تهران شد و در سال ۳۸ سبک خاصی را در هنر ویترای یا شیشهبند منقوش با حال و هوای سبک ایرانی ابداع کرد. صادقی در طول دوره کاری خود شیوههای مختلفی را در زمینههای گوناگون همچون ساختن آفیش فیلم، گرافیک تبلیغاتی و جعبه سازی و جلد کتاب تجربه کرده است. وی همزمان در زمینه نقاشی آبرنگ و رنگ روغن و تصویرگری کتاب نیز به فعالیت مشغول بود. علی اکبر صادقی تاکنون بیست و یک نمایشگاه داخلی و یک نمایشگاه انفرادی در گالری شهر لاشودوفوند سوئیس داشته است.
صادقی در سال ۱۳۵۶ به نقاشی به سبک سوررئالیسم روی آورد و در سال ۶۷ پس از سالها دور بودن از نقاشی آبرنگ آن را مجدداً از سر گرفت. او میگوید؛ هنگام رهایی از تنشهایی که مرا به نقاشی سوررئالیستی میکشاند و در لحظات آرامش روحی به سراغ نقاشی آبرنگ میروم.
علی اکبر صادقی میگوید:
«سورئال تخیلات خاص انسان است که مافوق واقعیت را نشان میدهد و زمانی است که نقاش صرفاً ایده خود را نقاشی میکند. میتوان گفت در پارهای موارد همانند خواب و رو یا است. مثلاً تصویری را به اجرا درمیآوری که در آن سر بریده خود را زیر بغل گذاشتهای و بدون مشکلی حرکت میکنی. این سبک به دیدگاههای خاص هنرمند توجه دارد که با طرح و رنگ به اجرا درمیآید.
کارهای رنگ روغن که من انجام میدهم بیشتر در سبک سوررئال است و بهصورت برگههای کتابی یا فرنگی نیست. بلکه نوعی سور رئال خاص است که خود آن را ایجاد کردهام و سمبلهای آن جنگی است. این انتخاب موضوع بهاینعلت است که من همیشه معتقدم انسان موجودی جنگجو است؛ از زمان تولدش، برای زندگی، وطن، عشق و... حتی با مرگ خود نیز در حال جنگ است. وجود این سمبلها را در آثارم هیچگاه نمایی واقعی از انسانها در حال جنگ در نظر نگرفتهام، بلکه فطرت انسان را در بقا و ستیز بازندگی در قالب جنگجویانی با ردای جنگ که طرحی از لباسهای قدیمی است، دیدهام و همیشه سعی کردهام پیام و حرف خود را در قالب این سمبلها با رنگ و طرحهای مختلف به بیننده القا کنم.
انگیزه این گونه کار کردن در من بعد از فیلم«من آنم که...» تقویت شد. این فیلم موفق به دریافت جایزه صلح سید الک شد. در این فیلم سناریوی گفتاری و تصویری به گونهای طراحی شده بود که غیرواقعی مینمود و به سوررئال نزدیک بود. چنانچه در قسمتی از سناریوی آن گفته میشود «با شمشیر همچون خیار تر به دو نیم کرد» پس از این فیلم از سال ۱۳۵۶ تا به امروز من با این سبک به اجرای آثارم با رنگ روغن میپردازم و فیلمسازی را تقریباً کنار گذاشتهام.
آخرین نمایشگاه من متشکل از هفده پرتره از پهلوانانی با فرمهای قدیمی بوده است. پرترهها هر یک به نحوی با میخهای متفاوت آراسته شده بود. مثلاً چهره یا دهان یا پیشانی آنها با میخ مزین شدهاند. این کارها آخرین فرم اجرایی کارهای من است که با سبک خاص سوررئال به تصویر کشیده شدهاند.
در اجرای کارهایم همیشه به دنبال خلق تکنیک جدیدی هستم؛ چرا که من از فرم کاری یکنواخت در اجرای آثار زود خسته میشوم؛ البته در تمام آثارم نطفه کار یکی است. با این وجود با تکنیکهای مختلف حول این سمبلها کار میکنم.
در ابتدا روی یک تخته ضخیم طراحی میکنم و بعد جای میخها را مشخص کرده و سوراخهایی ایجاد میکنم و روی آن بوم میکشم. از روی میخها جای آنها را روی بوم مشخص میکنم، سپس به پردازش کلی اثر مشغول میشوم. در مجموع این فرم کار بسیار مشکل و وقتگیر است.»
صادقی در حدود دو سال پیش نمایشگاهی از آثارش را با نام ائتلاف برپا کرد که از روی آثار این نمایشگاه یک فیلم انیمیشن با همین نام ساخته شد. او در این باره میگوید: پس از مدتها وقفه در امر فیلمسازی؛ دو سال پیش انیمیشن ائتلاف را که سمبل پردازش آن سیب و نیزه بود به همراهی یکی از دوستان علیرضا کاویان ساختم. در این فیلم به موضوع از بین رفتن انسانیت اشاره کردم و با تصاویری که از هجوم سربازان با تیر و نیزه به نمایش درآوردم خواستم یادآوری کرده باشم. مسائلی از جمله هجوم استعمارگران را برای به دست آوردن سرزمین مردم مظلوم در عصر حاضر. چنانچه در این فیلم استفاده از رنگهای قرمز و آبی را کنایهای از رنگ پرچم کشورهای استعمارگر همچون آمریکا در نظر گرفتم.
در این نمایشگاه ۴۰ اثر را به نمایش گذاشته بودم که بر اساس همین آثار سناریویی نوشتم که با همکاری علیرضا کاویان در خصوص کارهای کامپیوتری و حرکتی آن، این فیلم انیمیشن را به عرصه اجرا رساندیم. این انیمیشن در جشنواره پویانمایی کانون پرورش فکری کودکان موفق به دریافت جایزه ویژه هیأت داوران شد و جایزه دوم داوران ایرانی را از آن خود ساخت. امیدوارم این اثر بتواند در جشنوارههای کشورهای خارجی نیز کسب عنوان کند.
«من همیشه سعی کردهام به عنوان یکی از پیروان این سبک در جهت گسترش و حفظ ارزشهای فرهنگ ایرانی بودن، در اجرای آثارم از سمبلهای این مرز و بوم و معیارهای شرقی بودن استفاده کنم. این در حالی است که اکثر سوررئالیسمهای کشورمان بیشتر به سبک فرنگی و مدرن به اجرای کار میپردازند.
هر سبک راه و روش خاص خود را دارد مثلاً سبک انتزاعی بیشتر روی پیادهکردن رنگ روی بوم و ارتباط آنها با یکدیگر تأکید دارد و یا امپرسیونیسم که هنرمند با احساسی که به اطراف خود دارد و آنچه را که به واقع میبیند روی بوم خود میآورد. ولی متأسفانه در ایران آثار و نقاشیهایی که توسط اکثر هنرمندان ارائه میشود از لحاظ نحوه اجرا بسیار شبیه یکدیگر است. ولی اگر بخواهیم به روش صحیح اجرای آثار هنری اشاره کنیم باید بگوییم که هر کس باید با استفاده از خلاقیت و استعداد سبک خاص خود را به دور از تقلید و کپی انتخاب کند و برای اجرای صحیح آن از تحقیق و مطالعه دریغ نکند. چنانچه مثلاً هیچ کس نمیتواند مثل حافظ شعر بگوید زیرا هریک از این افراد در زمان خود با افکار خاص خودشان کار میکردند که تقلید از آنها جایز نیست.
متأسفانه در حال حاضر اکثر هنرمندان کشور ما با دنیای هنر امروز آشنایی زیادی ندارند و به کارهای خود راضی هستند. این باور نادرست زمانی در مسیر صحیح خود قرار میگیرد که ما در ابتدا خوب دیدن را یاد بگیریم و سپس به هر فرمی که میخواهیم نقاشی بکشیم و با علم کامل به هنر بنگریم؛ زیرا که در دنیای امروز نوآوری حرف اول را میزند.»
نمایشگاهی از آثار علی اکبر صادقی در پاریس
خوب است در ابتدا به بحث انیمیشن بپردازیم . انیمیشن را چه زمانی شروع کردید؟
سال ۱۳۴۸ کار روی انیمیشن را شروع کردم. اولین فیلمم "هفت شهر" نام داشت. این فیلم ۲۸ دقیقهای بود. برای ساخت فیلم خیلی شبها نمیخوابیدم. ایـــن فــیــلـــم را در دوران ســربــازیام ساختم برای فرار از سربازی چهار سال، دانشگاه را یازده سال طولانی کردم. وقتی به سربازی رفتم چون نقاشی میکشیدم به واحد تبلیغات منتقل شدم و از آنجا هم من را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دعوت کردند و دوران سربازیام را انیمیشن کار کردم.
بعد از آن چه شد؟
بـعـد از سـربـازی هـم با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که اولین فیلم انیمیشنام را برای آنها کار کرده بودم، قرار داد بستم و کار انیمیشن را ادامه دادم و فیلم دومم به نام "گلباران" را ساختم که خیلی فیلم موفقی بود و جایزههای زیادی گرفت. بعد از آن هم کارتون "من و منچه" را ساختم که جایزه صـلـح گـاندی و جشنواره برلین را گرفت. با ساختن فیلم "رخ" که موضوع آن خودکامگی حاکمان بود، در آمریکا بین ۲ هزار فیلم، جایزه بهترین فیلم را گرفت.
موضوعات فیلمها را خودتان انتخاب میکردید؟
بله! چون موضوعات انیمیشنها باید با روحیه و فرم کار من هماهنگی داشـت، بـیشتر موضوعات انسان و جنگ را انتخاب میکردم. فیلم رخ و فـیـلـم گـلـبـاران را بـا هـمـیـن مـوضوع ساختم. به من میگفتند که این موضوعها برایت خطری نداشته باشد. مواظب باش، ولی من میگفتم منظورم از این فیلم، حاکمان است نه پادشاهان و آنها راضی میشدند. حتی خانم امیر ارجمند که مدیر کانون پرورش فکری آن زمان بود چند بار همین صحبت را کرد و من خیال او را راحت کردم که ربطی به شاه ندارد. فیلمهای دیگری هم ساختم و آخرین اثرم انیمیشن "زال و سیمرغ" بود و داستانهای قبل از اسلام را برای اولین بار به فرم نقاشیهای تخت جمشیدی مـیسـاخـتـم. بـرای سـاخـت فیلم یک سال تحقیق کردم تـا تـمـام آلمانهای فیلم به صورت مستند در آید. البته به انقلاب خورد و بعد از آن اینطور فیلم ها مورد توجه قرار نگرفت .
چرا؟
همانطور که جان هالاس که کتاب تاریخ سینمای انیمیشن را نوشته و در آن آورده که صادقی تکنیک بسیار جدیدی آورده که جزء بدعتگذاران این نوع فیلمسازی است. شاید بهترین دلیلش این باشد. در هنر، نوآوری بسیار مهم است آنها را با تکنیک خاصی در حرکتها و حتی در نقاشیها میساختم . همه آثارم به جز "زال و سیمرغ" بیکلام بود و هر بچهای این فیلم را نگاه کند میتواند احساس آن را درک کند چون زبان جهانی دارد.
قبل از اینکه آسیای جنوب شرقی کار انیمیشن کند ما ایرانیها این کا را شروع کرده بودیم ولی عقب افتادیم یعنی نتوانستیم پا به پای آنها حرکت کنیم و به روز باشیم البته در سالهای اخیر صداوسیما و شرکت صبا کارهایی میکنند ولی کمی دیر چون آنها باید از سال ۱۳۵۰ شمسی این کار را شروع میکردند؟
به نظر من جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت کرد ولی البته آن موقع کشورهایی مثل ژاپن، کره و هند فیلم انیمیشن کار میکردند ولی بصورت امروزه و انبوه کار نمیکردند البته من با فیلمهایی که تولید انبوه دارند موافق نیستم چون اصلاً نه تصویر دارد نه فیلمنامه و نه گفتوگوهای خوب ولی در هر صورت مدرسه صداوسیما و قبل از آن مدرسه فارابی چند وقتی است که شروع کردهاند و چند فیلمساز خوب هم تحویل دادهاند و ما نباید این توقع را داشته باشیم که بعد از انقلاب باز هم انیمیشن بسازیم چون هزینه زیادی دارد.
آسیای جنوب شرقی در انیمیشن بازار اروپای شرفی را هم گرفته است درست است؟
خوب متاسفانه مردم ما به چیزهای خیلی راحت گرایش دارند اگر ما یک فرهنگ هنری را به مردم بدهیم اینها به جای اینکه تابلوی خوب و اصیل و اصل بخرند میآیند خیابان منوچهری و از آن منظرههای خیلی بیارزش میخرند اگر سینمای انیمیشن ما عقبمانده برای این است که مردم انیمیشن ندیدهاند که خوششان بیاید اگر ما فیلمهای خوبی انیمیشن نشان بدهیم و بعد آنها را تفسیر بکنیم کار خوبی کردهایم بچهها همیشه فیلمهای کوتاه دوست دارند اگر تفسیر خیلی کوتاهی درباره فیلم داشته باشیم حتماً بچهها و جوانها مشتاق میشوند.
الان هم اگر به شما پیشنهاد ساخت انیمیشن را بدهند انجام میدهید؟
درخواستهای زیادی از من شده، حتی تلویزیون داستان راستان شهید مطهری را میخواستند به صورت فیلمهای کوتاه بسازند و از من درخواست کردند که این کار را انجام دهم . کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چندین بار پیشنهاد کار دادهاند. ولی افتاده بودم در جاده نقاشی و هیچ چیزی مرا راضی نمیکرد. بیشتر دوست دارم نقاشی کنم و گاهی اوقات مطالبی بنویسم.
نقاشی را چه زمانی شروع کردید؟
از سال ۵۶ نقاشی را به صورت سوررئال متاثر از داستانهای قدیم ایران شروع کردم. تا دو، سه سال پیش با آبرنگ کار میکردم که کتابهای "زمزمه" و "ایران سرزمین مهر" از این آثار به چاپ رسیده است. یک سال افسرده شده بودم و اصلا نمیتوانستم کار کنم و فقط نوشتههای شعرگونه نوشتم. هر کاری میکردم نمی توانستم کار کنم. اما بعد از یک سال به خودم گفتم باید به هر صورت که شده نقاشی کنم و حالا نقاشیهایم رنگ کودکانه پیدا کرده و بیشتر از رنگهای شاد استفاده میکنم.
سورئال یعنی چه؟
سورئال یک لغت فرانسوی است سور یعنی روی و رئال یعنی واقعیت و معنایش میشود مافوق واقعیت مثل خواب دیدن است چیزهائی هست که در ذهن آدم هست ولی با واقعیت تفاوت دارد.
در نقاشی ایرانی سبک سورئال در حال حاضر وجود دارد آیا مینیاتور هم به سبک سورئال است؟
خیلیهایشان سورئال هستند ما اژدها نداریم وقتی سمبلی بنام اژدها به وجود میآوریم و نقاشی میکنیم این خودش سورئالیست است من تصویری از انسان دارم وقتی که اولین آدم با یک سنگ کشته شد یعنی قابیل، هابیل را با سنگ کشت بعد از آن شمشیر و توپ و تانک و تفنگ در نهایت همان سنگی است که انسان را میکشد پس این تصویر خیالی وسورئال است.
تصویرسازی برای کتاب در ایرن چه سابقه و چه کاربردی دارد؟
به نظر من تصویر خواننده را وادار میکند که خیلی دقیق تر بخواند خواننده وقتی به تصاویر مراجعه میکند با آن داستان یا شعر که در کنارش تصویر است بیشتر در حال و هوای قصه و شعر میرود شاید بزرگترین اثری که باقی مانده شاهنامه است کتاب بینظیری که خوشبختانه بعد از مدتها به ایران بازگشت اولین کار تصویرگری عمومی که در ایران بوجود آمد کتابهای سنگی است.
تصویرسازی در کارهای شما با تصویرسازی در غرب متفاوت است معمولاً ما مجموعه «تنتن» را در تصویرسازی غرب داریم که برای کودکان تصویر شد. آنها سبک و سیاق خاص خودشان را دارند ولی شما سعی نکردید از الگوهای غربی در کارتان استفاده کنید خیلی هم به مینیاتور نزدیک شدید و این حد وسطی بود که در واقع تکنیکهای جدید گرافیکی در آن لحاظ شده بود. با توجه به سابقه فرهنگی کتاب سازی در ایران شما چطور به این نکته رسیدید؟
من از کودکی عاشق این پرد هایی که توی خیابان میآوردند (پردههای مختلفی از داستانهای شاهنامه یا صحرای کربلا) بودم اینها در ذهن من حک شده و با خونم عجین من خیلی فرمهای انتزاعی تصویر کردم کارهای مختلف داشتم انواع و اقسام سبکهایی که شما فکر کنید من کار کردم ولی در نهایت دوباره رسیدم به همین راه. الان من نقاش سوررئال کار میکنم که در واقع دنباله همه راه است.
تجسم یک قرن" | علی اکبر صادقی"
استاد وقتی ما متنی را میخوانیم به تعداد خواننده متن تصویر در ذهن مخاطب ایجاد میشود ولی وقتی کنارش تصویر میگذاریم تصویری جایگزین آن همه تصویر میشود شما فکر نمیکنید با تصویر سازی کنار متن تخیل مخاطب مردود میشود؟
من روی نقاشیهایم هیچ وقت اسم نمیگذارم خود بیننده باید تصمیم بگیرد و برود در عمق تابلو و هرچه دلش میخواهد برای خودش تصویر بکند. بینندهها برداشتهایی میکنند که من آرزو میکنم ای کاش جای آنها بودم من سعی نمیکنم بیننده را محدود کنم به اینکه اینجا که من گفتم یا تصویر که من کشیدم صحیح است خود او متن را میخواند بعد مراجعه میکند به تصویر و مقایسه میکند اگر دلش خواست قبول میکند اگر دلش نخواست خودش تصمیم میگیرد.
این روزها چه میکنید؟
کار! کار ! کار! البته نه اینکه آدم مثل بولدوزر کار کند. کار باید با شعور و فکر باشد. اینکه بداند چه کار میکند، باید مثل جهان که در حال تغییر است انسان در حال تلاش و تغییر باشد.
با این اوصاف خودتان را هنرمند پرکاری میدانید؟
نه، ولی چون تا به حال تلاش زیادی کردهام و آثار زیادی را به وجود آوردهام چه در مورد انیمیشن، چه در مورد نقاشی و چه تصویرگری و چاپ کتاب، اینها باعث میشود که من حس کنم جوانم ولی به اندازه سیصد سال کار کردهام. حتی یکی روز عباس کیارستمی که از دوستان دوران جوانیام است، گفت اگر اکبر نقاشیهایش را از سر پل تجریش تا میدان شوش دو طرف خیابان بچیند، به هم میرسند. چون خیلی پر کار بودم. هنوز هم که هنوز است در سن ۷۰ سالگی ۶ تا ۷ ساعت از روز را به نقاشی کردن میپردازم. این باعث میشود که احساس جوانی کنم حتی نقاشیهایی که حالا میکشم خیلی کودکانه است و بیشتر رنگ و بوی جوانی دارد. این را میتوانم بگویم که طول زندگی مهم نیست اصل زندگی مهم است.
چـرا بـه جـوانتـرهـا آمـوزش نمیدهید ؟
از معلمی خوشم نمیآید.
میتوانید دلیلش را بگویید؟
چند بار به دانشکده رفتم وقتی دیـدم دانشجوها تنبلی میکنند و پشتکار خوبی ندارند روی اعصابم تاثیر میگذاشت و من نمیتوانستم خوب درس بدهم، برای همین معلمی را بـه کـلـی کـنـار گذاشتم اما خیلی از دانشجویان هستند که پایاننامه فوق لیسانس و لیسانس و دکترایشان را در تصویرگری و سینمای انیمیشن با من میگذرانند. من معلمهای خوبی داشتم ولی به خاطر این که ریاضی و درسهایی مثل این را خوب نمیخواندم سابقه درسی خوبی نداشتم. فقط معلم زبان و نقاشیام به من لطفهای زیادی کردند. حتی یک بار معلم زبانمان به اسم آقای گرجی، از کارهای نقاشی مـن خـیـلـی خـوشـش آمـد و بـه من گفت که میتوانی روی یک بشقاب برای من نقاشی بکشی؟ این کار را برای او انجام دادم که خیلی پسندید. دست در جیب کرد و یک بیست تومانی (که آن سالها پول زیادی بود) به من داد. من از گرفتن آن امتناع کردم، ولی با جذبهای که داشت، گفت: به تو میگم بگیر. پول را گرفتم ولی بعد آن را روی میز و روی بشقاب گذاشتم. بعد او وقتی که پول را دید یک کشیده به من زد و گفت: به تو میگم بردار. معلم نقاشیام در دبیرستان خوب بود، اسم او آقای معین افشار بود، من را خیلی دوست داشت .وقتی زنگ نقاشی و رسم بود در کلاس مثل شیر بودم ولی زمانی که ریاضی داشتیم می رفتم ته کلاس می نشستم و سرم را پایین می انداختم تا معلم من را صدا نکند. به قدری مشغول نقاشی بودم و درس کم میخواندم که کلاس هفتم و نهم را رد شدم و پدرم خیلی عصبانی شد. به من می گفت اگر میخواهی کارگر یا رفتگر هم شوی باید درس بخوانی.
تماشا: نگاهی به آثار علی اکبر صادقی
ساز مخالف میزدید؟
نه، همیشه سعی میکردم احترام پدرم را داشته باشم ولی نمیتوانستم از نقاشی هم جدا شوم. زمانی که در دانشگاه قبول شدم پدرم خیلی خوشحال شد و وقتی صدای من را که برای مصاحبه رفته بودم، از رادیو شنید بیشتر خوشحال شد. وقتی پیشرفتهایم را دید و مشهور شدم پدرم به من گفت که من به تو افتخار میکنم. این برای من یک دنیا ارزش داشت.
با گذشت نزدیک به چهار دهه از فعالیت هنری و فرهنگی، آیا میتوانید نگاهتان را به زندگی و کار در چند جمله بیان کنید؟
مهم این است که زندگی برای آدم با دلخوشی توام باشد. این دلخوشی به آدم انرژی میدهد. باید در زندگی عین، شین و قاف را داشته باشیم. باید همیشه زیبایی را ببینیم، چون دنیا با عشق به وجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر کسی دست راستم را که برایم خیلی ارزشمند است قطع کند، باز هم فردا صبح به او میگویم: سلام عزیزم! من تمام مردم جهان را دوست دارم. میتوانیم با خوبیهایمان جلوی اهریمن وجودمان را بگیریم.
نگاهی به مجموعه انیمیشنهای علیاکبر صادقی
مصاحبه علیاکبر صادقی با پلتفرم آرته باکس
آثار
فیلمشناسی (انیمیشن)
• هفت شهر ۱۳۵۰(۱۹۷۱)
• گلباران ۱۳۵۱ (۱۹۷۲)
• من آنم که ۱۳۵۱ (۱۹۷۳)
• ملک خورشید ۱۳۵۲ (۱۹۷۵)
• رخ ۱۳۵۳ (۱۹۷۵)
• زال و سیمرغ ۱۳۵۶ (۱۹۷۷)
• ائتلاف ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)
تصویرگری کتاب
• پهلوان پهلوانان ۱۳۴۹
• عبدالرزاق پهلوان ۱۳۵۱
• گردآفرید ۱۳۵۲
• عبادتی چون تفکر نیست، سخنان حضرت محمد ۱۳۵۳
• حقیقت بلندتر از آسمان، سخنان امام جعفر صادق ۱۳۵۳
• مفرغ سازان ۱۳۵۳
• باران، آفتاب و قصه کاشی ۱۳۵۳
• فرزند زمان خویش باش، سخنان حضرت علی
• شطرنج بازی کنیم ۱۳۵۴
• مادر پیامبر ۱۳۵۵
• سفرهای سندباد بحری ۱۳۵۵
• آنها زندهاند، زندگینامه حضرت زینب ۱۳۵۶
• با هم زندگی کنیم ۱۳۵۶
• گذری به چهار محال و بختیاری ۱۳۵۶
• آتش باش تا برافروزی، سخنان خواجه عبدالله انصاری ۱۳۷۵
• پیروزی
• هفت خوان رستم
• فصل رسوم با عنوان چهارشنبه سوری
• در بازیهای آسیایی
نمایشگاههای انفرادی
• گالری شهر لاشودوفوند ـ سوئیس ۱۳۶۷
• نگارخانه سبز ـ تهران ۱۳۶۸
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ تهران ۱۳۷۰
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ ایران سرزمین مهر، بخش اول ـ تهران ۱۳۷۱
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ ایران سرزمین مهر، بخش دوم ـ تهران ۱۳۷۱
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای رنگ روغن طراحی ـ تهران ۱۳۷۱
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ تهران ۱۳۷۱
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ ایران سرزمین مهر ـ تهران ۱۳۷۲
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای آبرنگ ـ کرمان، یادواره حضور ـ تهران ۱۳۷۵
• نمایشگاه فرهنگ و هنر ایران ـ نقاشیهای آبرنگ و رنگ روغن ـ سوئیس ۱۳۷۵
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای رنگ روغن ـ تهران ۱۳۷۶
• نگارخانه سبز ـ نقاشیهای رنگ روغن ـ تهران ۱۳۷۷
• گالری آریا ـ مروری بر آثار علی اکبر صادقی ـ تهران ۱۳۸۴
جوایز تصویرگری کتاب
• جایزه اول کتاب تصویرگران آسیا (نوما) برای کتابهای عبادتی چون تفکر نیست، پهلوان پهلوانان و سفرهای سندباد بحری ۱۹۷۸
• جایزه اول جشنواره لایپزیگ آلمان برای کتاب عبادتی چون تفکر نیست به عنوان زیباترین کتاب ۱۹۸۰
• جایزه اول اولین نمایشگاه گرافیک ایران برای بهترین تصویرگری کتاب ۱۳۶۴
• تقدیرنامه از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای کتاب پیروزی ۱۳۶۸
جوایز فیلم های انیمیشن
• جوایز فیلم انیمیشن "من آنم که"
• جایزه صلح تصویر گاندی از طرف سازمان سیدالک در بیست و چهارمین جشنواره جهانی فیلم در برلین آلمان ۱۹۷۴
• پلاک برنز سیدالک در مجمع سالانه جهانی این سازمان در پاریس، فرانسه ۱۹۷۴
جوایز فیلم انیمیشن " رخ"
• پلاک برنز دوازدهمین جشنواره فیلم کراکو، لهستان ۱۹۷۴
• پلاک طلای جشنواره جهانی فیلم ویرجین آیلندر، آمریکا۱۹۷۴ در این جشنواره ۲۰۰۰ فیلم از ۳۸ کشور شرکت داشتند.
• پلاک نقره از یازدهمین جشنواره جهانی فیلم شیکاگو، آمریکا ۱۹۷۵
• تقدیرنامه از جشنواره جهانی فیلمهای کودکان لس آنجلس، آمریکا ۱۹۷۵
• تقدیرنامه از چهارمین جشنواره جهانی فیلم کارتون نیویورک، آمریکا
• تقدیرنامه از چهارمین جشنواره جهانی فیلم کارتون سن فرانسیسکو، آمریکا
• فیلم رخ به عنوان فیلم برجسته سال برای ارائه در جشنواره فیلم لندن برگزیده شد
جوایز فیلم انیمیشن" گلباران"
• پلاک طلای هفتمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران ۱۳۵۱
• تقدیرنامه از جشنواره جهانی فیلمهای کوتاه تامبره ۱۹۷۳ فنلاند
• جایزه اتحادیه نقاشان شوروی ۱۹۷۴
• جایزه اول جشنواره جهانی فیلمهای آموزشی لبنان ۱۹۷۴
• پلاک برنز جشنواره فیلم کلمبوس در اوهایوی آمریکا ۱۹۷۵
• پلاک برنز جشنواره فیلم کلمبوس در اوهایوی آمریکا به خاطر فکر و انگیزه ساختن فیلم گلباران ۱۱۹۷۵
• تقدیر نامه از جشنواره فیلم کارتون نیویورک ۱۹۷۵
• پلاک برنز جشنواره جهانی فیلم کارتون نیویورک ۱۹۷۵
• دیپلم افتخار چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم اودنسه دانمارک