{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"غلاف تمام‌فلزی" استنلی کوبریک

نقد، تحلیل و بررسی فیلم"غلاف تمام‌فلزی" استنلی کوبریک
کدخبر : 16208

غلاف تمام‌فلزی (به انگلیسی: Full Metal Jacket) فیلمی در ژانر جنگی ساختهٔ استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۷ است. این فیلم با تحسین منتقدان مواجه گشت و نامزد یک جایزه اسکار برای بهترین فیلم‌نامهٔ اقتباسی شد. در سال ۲۰۰۱ بنیاد فیلم آمریکا در فهرست ۱۰۰ سال... ۱۰۰ هیجان به انتخاب بفا این فیلم را در رتبهٔ ۹۵ قرار داد. این فیلم به نقد خشونت بیش از اندازه در تبدیل کردن جوانان عادی آمریکایی به قاتلانی بی‌رحم و ماشین کشتار ارتش آمریکا می‌پردازد. همچنین، نقدی بر جنگ، به‌ویژه جنگ ویتنام، دارد. غلاف تمام‌فلزی یکی از بهترین فیلم‌ها دربارهٔ به‌وجود آمدن معضلات روانیِ جنگ بر روح و روان سربازان است.

به گزارش هنر ام‌روز، "انسان و خشونت"

هیچ کس مانند کوبریک این جمله که (انسان گرگ انسان است) را اینگونه با شکوه در سینما به تصویر نکشیده و این پیامبر سینما ، در آثارش آنچنان موضوعات عمیقی را مطرح می کند که تماشای آن برای همه انسان های معاصر واجب است و برای مدیران واجب تر.

یکی از مهم ترین دغدغه مدیران، بحث آموزش و توسعه منابع انسانی و مواردی همچون جانشین پروری و دانش سازمانی است که غفلت از آن خسارات سنگینی به سازمان وارد می کند.

 در این فیلم یکی از موضوعاتی که به خوبی مورد توجه قرار گرفته، بحث آموزش خشونت است. 

متأسفانه امروزه شاهد هستیم که روش های آموزشی جدید بر عدم به کارگیری خشونت، تأکید زیادی دارند و این اشتباه فاحش، به خصوص در نظام آموزش و پرورش باعث آسیب های جدی در اجتماع می شود. 

کودکانی که در منزل و مدرسه همواره با آنها مثل شهروندان درجه یک برخورد شده است، چگونه می توانند یکباره در هیاهوی زندگی واقعی گلیم خود را از آب بیرون بکشند و از طرف دیگر کودکانی که با آنها مثل برده ها رفتار شده و قبل از سن بلوغ همه آسیب ها را تجربه می کنند، اگر زمانی دستشان به جایی برسد آیا می توانند به کسی رحم کنند؟

این شکاف عمیق امروزه درسازمان های بسیاری همچون آتش زیر خاکستر است با این تفاوت که خشونت های معمول، چندان قابل اندازه گیری نیستند و آثار آن به نحوی ظاهر می شود که رابطه مشکلات سازمان با این خشونت ها را آشکار نمی کند بنابراین هر مدیری امروز باید نحوه آموزش متعادل خشونت را بشناسد که هم از بیگانگی با خشونت پرهیز شود و هم لذت بردن از خشونت تا بتواند در جریان آموزش، نیروی انسانی را در برابر آسیب های ناشی از خشونت واکسینه کند که البته پیش نیاز این مهم، آشنایی و شناخت دقیق مدیران از خشونت های موجود درون سیستم و منشأ آن است.

اگر یک مدیر واقعاً قصد دارد که صلاحیت لازم را - دست کم در ذهن خودش - احراز کند؛ باید به انواع خشونت هایی که در سیستم مورد امرش واقع شده و یا امکان وقوع دارد، آگاهی دقیق داشته باشد.

همچنین لازم به ذکر است که این فیلم اشاره به یکی از سرنوشت سازترین جنگ های ایالات متحده آمریکا دارد . جنگی که اگرچه شکست سنگینی را به این ابر قدرت وارد کرد، اما درس ها و عبرت های فراوانی را نیز برایشان به همراه داشت. 

جنگ ویتنام تقریباً آخرین جنگ تمام عیار آمریکایی ها بود و بعد از آن یک تغییر عمیق در استراتژی سیستم نظامی آمریکا ایجاد شد.

 آمریکا بعد از ویتنام دیگر خود را مستقیماً درگیر جنگ های طولانی مدت نکرد. 

آنها یاد گرفتند که چگونه مانند رقیب خود- و نه دشمن خود- روس ها، چگونه هزینه های جنگ را با دیگران تقسیم کنند و راهکارهای نظامی را به نحوی با راهکارهای سیاسی و اقتصادی تلفیق کنند که عملیات مستقیم آمریکایی ها در پایین ترین سطح قرار بگیرد. 

مقایسه تلفات انسانی ارتش آمریکا در ویتنام با همین آمار در عراق و افغانستان نشان می دهد که استراتژی این ماشین جنگی بزرگ، عمیقاً متحول شده است.

مورد اخری که تقاضا می کنم هنگام تماشای فیلم مد نظر داشته باشید، مقایسه فضای ارتش آمریکا در این فیلم و فضای ارتش آمریکا در فیلم نجات سرباز رایان است که چندی پیش نیز درباره اش قلم فرسایی کردیم. من از همه مدیران استدعا دارم که همه اطلاعات خود از  موضوعات خرد و کلان را کنار هم بچینند و بدون پیش داوری و پس داوری، صرفاً به روش طرح دیدگاه این دو فیلم ساز بزرگ استنلی کوبریک واسپیلبرگ دقت کنند. 

بدون تردید کنار هم قرار دادن این دو فیلم برای ما امکان تماشای یه منظره از دو زاویه مختلف و منحصر به فرد را فراهم می آورد.

این غریزه قتل شماست که باید بکار بیفته اگه میخواین تو مبارزه زنده بمونین تفنگتون فقط یه وسیله است.

اون چیزی که میکشه یه قلب خشنه !

photo_2022-10-24_13-53-05

 

خلاصه داستان

واحد جذب نیروی دریائی ایالات متحده، کارولینای جنوبی. گروهبان توپخانه، «هارتمن» (ارمی) گروهی داوطلب تازه‌کار را می‌پذیرد و برای آنان نام‌های جدید انتخاب می‌کند، مثلاً به یکی از آنان، «سرباز جوکر» (موداین) و دیگر «سرباز کابوی» (آرلیس هوارد) می‌گوید، و با خشونت و بددهنی به آنان می‌فهماند که باید هشت هفته آموزشی را به همین ترتیب سر کنند.

یکی از داوطلبان، سرباز چاقی به نام «لارنس» است که «هارتمن» او را «گومر پایل» صدا می‌کند. «سرباز جوکر» (موداین) می‌خواهد به او کمک کند، اما در مقابل خشم و نفرت دیگر هم‌قطارانش نسبت به «پایل»، تسلیم می‌شود. تا اینکه یک شب همه گروه «پایل» را کتک می‌زنند. از این پس او مثل مرده‌های متحرک از دستورهای «هارتمن» اطاعت می‌کند و با اسلحه‌اش (که همه دستور دارند نامی دخترانه بر روی آن بگذارند) صحبت می‌کند.

در انتهای دورهٔ آموزشی، یک شب «پایل» تفنگش را پر می‌کند و ابتدا به «هارتمن» شلیک می‌کند و بعد اسلحه را سمت خودش می‌گیرد و خود را می‌کشد.

«جوکر» به‌عنوان گزارشگر مجله «استارز اند استرایپس»، همراه با عکاس مبتدی‌اش، «رافترمن» (کوین میجر هوارد) به ویتنام می‌رود. بعد از حمله ویت‌کنگ‌ها و ویتنام شمالی‌ها، آن دو به شهر هوئه می‌روند و در آنجا، «جوکر» دوباره «کابوی» را می‌بیند که اکنون در یکی از جوخه‌های نیروی دریائی مشغول خدمت است. فرمانده جوخه، «ستوان تاچ‌داون» (اوراس) کشته می‌شود و بعدتر وقتی خبر می‌رسد که اطراف رود پرفیوم از ویتنام شمالی‌ها پاک‌سازی شده، جوخه برای شناسائی به آنجا می‌رود.

اما سردسته‌شان، «ارل دیوانه» (جکینیز) با یک تله انفجاری کشته می‌شود و «کابوی» کنترل اوضاع را در دست می‌گیرد اما تیراندازهای کمین کرده به جوخه حمله می‌کنند و دو نفر از افراد گروه به شدت مجروح می‌شوند. بعدتر خود او هدف حمله یک تیرانداز یک زن قرار می‌گیرد و کشته می‌شود. اما سرانجام زن به دام می‌افتد و «رافترمن» به او شلیک می‌کند. زن که به شدت زخمی شده، التماس می‌کند تا او را بکشند و بالاخره «جوکر» این کار را می‌کند.

 

 

سکانس ابتدایی غلاف تمام فلزی

 

آموزش خشونت

متأسفانه در نظام آموزشی ما نحوه مواجهه با خشونت هیچ جایگاهی ندارد و این در حالی است که در سطح جامعه ، انسان ها با انواع خشونت های پیدا و پنهان دست و پنجه نرم می کنند خشونت هایی که گاه می تواند هر انسانی را به مرز نیستی بکشاند و در بسیاری از موارد، قربانیان خشونت هیچ نوع دیدگاهی از نحوه مواجهه با خشونت ندارند چرا که خشونت تنها در سیستم های نظامی آموزش داده می شود آن هم به افراطی ترین شکل ممکن. 

در ابتدای این فیلم شاهد خشونتی بی مانند در یک پادگان هستیم که قصدش تربیت سرباز نیست بلکه فقط تبدیل انسان به ماشین کشتار را دنبال می کند.

در یکی از ماندگارترین قسمت های این فیلم شاهد رژه سربازان آموزشی هستیم که در یک دست خود اسلحه دارند و دست دیگر خود را به آلت تناسلی خود گذاشته و شعار سر می دهند.

 از این واضح تر نمیشد یک ماشین کشتار را در ساحت انسان ترسیم کرد ماشینی که خشونت و شهوت هیچ چیز دیگری را نمی فهمد و ناخودآگاه ما را به یاد افلاطون می اندازد که معتقد بود جنگاوران یک جامعه به دلیل اینکه جان خود را به خطر می اندازند، باید حق ارتباط بیشتری با زنان داشته باشند.

 

آماده سازی سربازان در فیلم غلاف تمام فلزی

photo_2022-10-24_13-54-27

 

کوبریک فیلمش را با صحنه های تراشیدن موی سر سربازان نیروی دریایی آمریکا آغاز میکند، صحنه ای بشدت گویا: ماشین سوژه-مطیع سازی در سربازخانه و پادگان. 

این ماشین سوژه هایی برّه وار و رام برای ماشین کشتار هولناکی در ویتنام فراهم میکند. 

فرمانده پادگان را از همان آغاز در حال شلیک و پرتاب "نظم-واژگان" می یابیم، برای ایجاد تبدیل و تبدلاتی غیرجسمانی در جسم سربازان، برای اینکه از آنها "کشتارکنندگانی" درجه یک بسازد، و تربیت جسم شان در جهت کارکردی خاص.

 براستی که میتوان گفت کلمه "کشتن" (Kill) بیش از هر واژه دیگری در اینجا کاربرد و بسامد دارد. اسلحه و آلت تناسلی، دو نماد جنگ و سرگرمی، بوضوح این جهان فرو رفته در کثافت  را در خود خلاصه میکنند.

در هنگام جنگ ویتنام  واحد جذب نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا داوطلبانی را برای جنگ می پذیرد.آن ها برای آموزش زیر نظر مامور آموزش سخت گیری به نام هارتمن قرار می گیرند. هارتمن برای هر سرباز نام جدیدی انتخاب می کند و با خشونت تمام با آن ها رفتار می کند تا برای جنگی سخت آماده شوند و...

 خشونتی که باعث کشته شدن افراد زیادی می شود. افرادی که بازیچه دست سیاستمداران هستند.

 مسئله ای که در طول فیلم ذهن مخاطب را مشغول میکند شاید این باشد: این سربازان رام و مطیع کجا بدل به سوژه هایی خودآگاه خواهند شد؟ آیا اساساً میتوان به چنین چیزی دلخوش بود؟ ایا همگی به این صرافت خواهند افتاد که اینها همه کشتار است و نه آزادی؟!

 

اینجا هیچ تبعیضی وجودنداره!

کاری ندارم که شما کاکا سیاهید،یهودی یا اردک های سرخ وسفید!همتون برام بی ارزشید...

photo_2022-10-24_13-58-53

 

پشت صحنه رژه معروف در فیلم غلاف تمام فلزی

 

آر لی ارمی خودش شخصا پیش کوبریک رفت و از وی خواست تا نقش گروهبان هارتمن را به وی بدهد.

 کوبریک نیز با تصور اینکه که ارمی آن شخصی نیست که بازیگران از وی حساب ببرند، او را برای این نقش نپذیرفت.

 در این هنگام ارمی با حالت نظامی بر سر کوبریک فریاد زد که وقتی که من صحبت می‌کنم سر پا وایسا. کوبریک هم از ترس از جا بلند شد.

 ارمی یک کلیپ به کوبریک داد که در آن به مدت ۱۵ دقیقه به زمین و زمان بد و بیراه می‌گفت و این کار را بدون استفاده از کلمات  تکراری انجام می‌داد. اینچنین شد که کوبریک نقش هارتمن را به ارمی داد.

photo_2022-10-24_14-04-07

 

 

سکانسی از غلاف تمام فلزی

 

آموزش افقی و تعارض افقی

یکی از روش های آموزش، آموزش افقی یا آموزش هم سطح است به نحوی که در ترکیب با آموزش عمودی به کارگرفته می شود. در این روش توأم با آموزش استاد به شاگرد، زمانی هم به آموزش شاگرد به شاگرد اختصاص پیدا می کند. 

البته در گذشته آموزش شاگرد به شاگرد عموماً یکجانبه بود یعنی همواره یکی از شاگردها نقش دائمی ارشد را داشت و دیگری همواره نقش یادگیرنده را ایفا می کرد حال آنکه طبق نظریات جدید آموزشی، در آموزش افقی باید از نقش های تلفیقی استفاده کرد و هر شاگردی را در موضوعی که نقطه قوت اوست، لااقل برای یکی دو مرتبه هم که شده در نقش ارشد قرار داد تا علاوه بر توسعه مهارت های تخصصی، توسعه مهارت های ارتباطی را نیز شاهد باشیم. 

البته این به نیمه پر لیوان مربوط است ودر نیمه خالی لیوان شاهدیم که چنانچه آموزش افقی درست اجرا نشود منجر به ایجاد تعارض می شود تعارضی که در سایه آموزش قرار گرفته و بسته به شرایط می تواند عمودی یا افقی باشد.

در آموزش نظامی حتی با رعایت تمام استانداردها، شاهد سطوح بالایی از تعارضات عمودی و افقی خواهیم بود که ریشه در ذات نظامی گری و پیوند عمیقش با مفهوم خشونت دارد.

تنبیه جمعی که منجر به تنبیهات فردی توسط شاگرد علیه شاگرد می شود؛ یکی از شگردهای افزایش روحیه خشونت طلبی در سربازان تحت آموزش است که افراط در این نوع آموزش می تواند منجر به طغیان شود.

یکی از نکات قابل توجه در این فیلم، روحیات جمع گرایانه و برخی نمادهای کومونیستی مانند پرچم سرخ در دست سربازان است که ناخودآگاه ارتش سرخ شوروی را به یاد می آورد. 

اگرچه نوک تیز پیکان انتقادات کوبریک مستقیماً سیستم نظامی آمریکا را نشانه گرفته، اما نگاه رفیع این فیلمساز از هیچ مجموعه نظامی غافل نیست به گونه ای که انگار قصد دارد تمام ارتش ها و سپاهیان تاریخ را به چالش بکشاند.

 

فرمانده بیش از آنکه در پی آموزش فنون نظامی باشد در پی آموزش خشونت و نفرت است و این روحیه را مهم ترین سلاح در زمان جنگ می داند. سربازان که زیر فشاری شدید و خرد کننده قرار دارند،بعضی براحتی از پس تمرینات نظامی برآمده و مشکل ِ چندانی پیدا نمیکنند ولی بعضی از آنها ( مثل لئونارد (Vincent D'Onofrio ) یا سرجوخه پایل بخاطر چاقی و اضافه وزنش )، نمیتوانند از پس تمرینات و وظایف محول شده به آنها برآیند. 

برخورد معروف فرماندهان در اینجا را همه میدانیم: " تنبیه برای همه است ". فرمانده گروهان ِ این فیلم هم برای ایجاد انگیزه در سایر سربازان برای اصلاح لئونارد، به جای تنبیه شخص خاطی دست به تنبیه سایر سربازها میزند که همین عمل باعث گرفتن انتقام بقیه از لئونارد میشود ؛ کشیدن پتو روی لئونارد وقتی که او خواب است و زدن او.

 از این پس او مثل مرده‌های متحرک از دستورهای «هارتمن» اطاعت می‌کند و با اسلحه‌اش (که همه دستور دارند نامی دخترانه بر روی آن بگذارند) صحبت می‌کند.

 

سکانسی از غلاف تمام فلزی

 

طغیان

در آموزش خشونت، همواره این تردید وجود دارد که وارد کردن فشارهای عصبی بیش از حد منجر به نتایج معکوس می شود.

 و اگر هدف ، تبدیل بشر به ماشین کشتار باشد این تردید بیشتر می شود چرا که ریسک آموزش بالا می رود.

برای تبدیل بشر به ماشین کشتار از روش های مختلفی استفاده می شود از جمله تحقیر و خرد کردن شخصیت، انجام فعالیت های تکراری، ارزش گذاشتن به فعالیت های جمعی، وضع قوانین سخت گیرانه و فشارهای عصبی مضاعف همه و همه باعث می شود که تمایل شخص به امیال شخصی کم رنگ شده و ظرفیت پذیرش ارزش های جدید در وی تقویت شود اما ریسک ماجرا آنجاست که در تبدیل بشر به ماشین کشتار، بدیهی است که خروجی کار یک قاتل باشد و از آنجایی که قتل از هر عملی مقدس تر است، پس هر لحظه ممکن است که خود آموزش دهندگان قربانی این عمل مقدس شوند.

تبدیل بشر به ماشین در فضای غیر نظامی کارکردهای متنوعی پیدا می کند مانند تبدیل به ماشین خبرچینی، زیرآب زنی، منفعت طلبی، کارشکنی و سودجویی، تنبلی ، عقده گشایی و ... باشد که هر چه باشد حاصل روح جمعی سیستم آموزش دهنده و تعیین کنندگان اسناد بالادستی آن است.

یکی دیگر از ابعاد آموزش که در این فیلم مورد اشاره واقع می شود، روش شبیه سازی است به این ترتیب که آموزش ابتدا در فضایی شبیه به فضای اصلی آغاز می شود که در موارد زیادی، شبیه به فضای واقعی است با این تفاوت که کنترل در فضای ساختگی نسبت به فضای واقعی، بیشتر است. مانند گیاهانی که ابتدا در گلخانه کاشته می شوند و بعد از اینکه مقداری رشد کردند به محل کاشت اصلی منتقل می شود.

یکی از بزرگ ترین آموزه های کوبریک - نه فقط در این فیلم - این است که ماشین هرگز علیه بشر طغیان نمی کند اما بشری که به ماشین تبدیل شده باشد به شدت مستعد طغیان است.

جوانانی که به ارتش می‌روند خودشان را نامیرا می‌دانند. آن‌ها از مرگ بیم ندارند. اما مسئله بر سر آن چیزی است که گروهبان در پایان دوره‌ی آموزشی در کله‌ی آن‌ها فرومی‌کند: «تفنگداران می‌میرند، اما هنگ تفنگداران همیشه جاوید است». نامیرایی را به این شکل به آن‌ها قالب می‌کنند.

در پایان دوره‌ی آموزشی یکی از سربازان که به یک ماشین جنگی بی‌رحم تبدیل شده، گروهبانی را که به او آموزش داده، می‌کشد.  صحنه ای مشابه کامپیوتری به نام «هال» در فیلم «۲۰۰۱، ادیسه در فضا»  که شورش می‌کند. در هر دو مورد ربات‌ها علیه فرمانده‌هاشان می‌شورند.

 

نگاه حاکی از مسخ شدن سرباز پایل در فیلم "غلاف تمام فلزی". چنین نگاهی یادآور نگاههای مشابه جک تورنس (نیکلسون) است در فیلم درخشش پیش از درغلطیدن کامل و فرو رفتن در دنیای اوتیستیک جنون...

photo_2022-10-24_14-39-44

 

 

سکانسی از غلاف تمام فلزی

جنگ رسانه ای و رسانه جنگ

در جوامع توسعه یافته پوشش جنگ در دو دسته از رسانه ها دارای اهمیت است یکی رسانه هایی که تلاش می کنند هم سو با سیاستمداران از عملکرد جنگی سیستم دفاع کنند و مدام بر طبل دستاوردهای پوچ جنگ بکوبند و دسته دیگر رسانه های مخالف جنگ هستند که همواره در پی انتقاد از سیاست های جنگ طلبانه رفتار می کنند و این موضوع باعث می شود که رسانه های جنگ طلب در این مورد بسیار تخصصی عمل کنند به گونه ای که در عمل آن رسانه فقط پوشش دادن به مطالب جنگ را در دستور کار قرار می دهد و رسماً تبدیل به رسانه جنگ می شود رسانه ای که خودش عمل جنگیدن را در جلب نظر افکار عمومی دامن می زند و گاه پیروزی در عرصه رسانه بسیار مهم تر از میدان جنگ است البته در کشور های عقب مانده رسانه های جنگ کار دشواری ندارند چرا که به دلیل انحصار موجود در کار خبرگذاری، این امکان فراهم می شود تا هیچ صدای مخالفی علیه سیاستمداران شنیده نشود و در عمل منجر به تشکیل یک پروپاگاندای تمام عیار جنگی خواهد شد. حقیقتی که رخ می دهد یکسان خواهد بود اما تعابیر و تفاسیر متعددی از آن ارائه می شود که کار رسانه های جنگی، مطلوب جلوه دادن نتایج و دستاورهای آن است.

به عنوان مثال همین جنگ ویتنام که در عمل منفعتی برای مردم آمریکا نداشت در برخی رسانه های وابسته به سیاستمداران، مورد تمجید واقع شد و توجیهاتی از قبل بر هم زدن تعادل استراتژی شوروی، جلوگیری از نفوذ کمونیسم و توسعه قوای نظامی آمریکا، برایش مطرح شد از سوی دیگر رسانه های مخالف جنگ با قدرت تمام به سیاست های نظامی کشور خود تاختند و این انتقادات چنان مورد توجه افکار عمومی  امریکا قرار گرفت که استقبال از فیلم هایی چون (( غلاف تمام فلزی )) و (( متولد چهارم جولای )) کمترین کاری بود که از دست مردم آمریکا بر می آمد. با این وجود جنگ ویتنام هنوز از نظر عده ای از آمریکایی ها دستاوردهای قابل دفاع دارد و از نظر برخی دیگر تصمیمی ابلهانه بود و این در حالیست که حقیقت جنگ ویتنام ثابت، واضح و غیر قابل انکار است.

 

سکانسی از غلاف تمام فلزی

 

پرخاشگری و خشونت

ابزارها و سلاح های کشنده واقعاً خطرناک هستند اما بشری که تبدیل به ماشین کشتار شده باشد از هر سلاحی خطرناک تر است چون سلاح از قتل عام لذت نمی برد امابشرمبدل به ماشین کشتار شده از قتل عام لذت می برد.

به سربازان حزب کومونیسم ویتنام که علیه آمریکا می جنگیدند اصطلاحاً (( ویت کنگ )) گفته می شد و در این نما از فیلم شاهدیم که یک سرباز آمریکایی می گوید هر کس که راه برود یک ویت کنگ محسوب می شود و هر کس که ایستاده باشد یک ویت کنگ با ادب است.

 در حالی که هدفش انسان های بی گناه بودند و خود نیز به این حقیقت واقف بود اما اهمیتی نمیداد چون نمی توانست از لذت قتل عام صرف نظر کند. پرخاشگری در تمام سطوح در میان سربازان آمریکایی اپیدمی شده بود طوری که پرخاشگری کلامی، رفتاری و فیزیکی سربازان را حتی علیه یکدیگر شاهد بودیم.

در سیستم های خشونت طلب و یکجانبه گرا، اهمیتی به تعارضات ناشی از پرخاشگری و خشونت ، داده نمی شود علت نیز کاملاً مشخص است. در سیستم های خشونت طلب و انحصارطلب، سلامتی اعضای فرودست سازمان هیچ اهمیتی ندارد آنها فقط وسایلی معمولی برای تحقق آرمان هایی بلند محسوب می شوند و قربانی شدنشان یک اتفاق روزمره است و تصمیم گیرندگان اصلی سازمان هر چقدر اهداف را مقدس تر و دشمن را شیطانی تر جلوه دهند؛ دستشان برای قربانی کردن پیاده نظام بازتر است و در این میان دیگر مهم نیست که تعارضات ناشی از پرخاشگری و خشونت اعضای سازمان، چقدر تلفات وارد می کند.

 از دید تصمیم گیرندگان اصلی سیستم های خشونت طلب، فرودستان قرار است در نبرد کشته شوند حالا چه اهمیتی دارد که تعدادی از آنها به دست نیروهای خودی کشته شوند؟ مهم این است که اهداف سازمانی به وسیله همین خشونت ها و پرخاشگری ها محقق می  شود.

مشخص نیست که لذت بردن از قتل عام یک خوی حیوانی، غریزی و طبیعی نهفته در بشر است یا یک بیماری، انحراف و اختلال مصنوعی.

 در حیوانات دیگر فقط برخی از انواع گوشتخواران نظیر میمون بابون از کشتار لذت می برد حتی گربه سانان که با طعمه بازی می کنند صرفاً از خود بازی لذت می برند نه از کشتن طعمه و در بشر نیز این تردید وجود دارد که آیا این نوع تمایلات ذاتی است یا اکتسابی این فیلم نیز در کمال شگفتی هر دو احتمال را در کنار هم می بیند گویی استنلی کوبریک معتقد بوده که این خلق و خوی وحشتناک هم ریشه در ذات بشر دارد و هم اینکه برای بالقوه شدن نیاز به آموزش های خشن در محیط های سخت دارد.

 

گفتگوی بی نظیر سکانسی دیگر:

سرهنگ:ـ سرباز جوکر! 

 جوکر: ـ بله قربان! 

ـ اون نشانِ روی سینه‌ات چیه؟ 

 ـ نماد صلح قربان! 

 ـ رو کلاهت چی نوشته؟ 

ـ متولد شدن برای کُشتن، قربان! 

 ـ این ابلهانه‌ست: نماد صلح روی سینه‌ات، و اون شعار روی کلاهت! این‌طور نیست؟

  ـ خیر قربان! 

 ـ ابلهانه نیست؟!  ـ خیر قربان، من به ماهیت دوگانه آدم‌ها اشاره کرده‌ام، قربان! از یک طرف بیگانه‌هراسی و تجاوز، از طرف دیگر همکاری و نوع‌دوستی

 سرهنگ مکث می‌کند (در می‌ماند): ـ تو طرف کی‌ هستی؟

 ـ طرفِ خودمون قربان! 

 ـ کشورت رو دوست داری؟ 

 ـ بله قربان! 

ـ پس به دستورات عمل کن، به تیمت برس! 

 ـ بله قربان!

photo_2022-10-24_15-04-42

 

پشت صحنه فیلم غلاف تمام فلزی

 

عکس از پشت صحنه فیلم غلاف تمام فلزی.

photo_2022-10-24_15-06-56

 

 

سکانسی از غلاف تمام فلزی

 

تغییر استراتژی

یکی از مهم ترین تبعات جنگ ویتنام برای آمریکایی ها این بود که پس از جنگ ویتنام، رویکردهای نظامی خود را مور بازنگری های جدی قرار دادند آنها در این جنگ بیش از پنجاه و هشت هزار کشته دادند و بیش از یک میلیون ویتنامی را به قتل رساندند که این آمار در اوج جنگ سرد، پشتوانه افکار عمومی در آمریکا را به شدت تضعیف کرد و بعد از آن آمریکایی ها دیگر هیچ جنگی را با چنین تلفاتی آغاز نکردند.

 آنها حتی در جنگ عراق تا از خیانت بخش عمده ارتش صدام مطمئن نشدند عملیات نظامی را آغاز نکردند از طرف دیگر هم مطمئن بودند دیکتاتور بعثی در هیچ کجای خاور میانه پایگاهی ندارد که همه این موارد باعث شد تلفات آن جنگ در طول ده سال به زحمت از سه هزار سرباز آمریکایی تجاوز کند و فتح عراق بیش از بیست روز زمان نیاز نداشته باشد.

 به نظر می رسد بعد از این هم آمریکایی ها در هیچ کجای جهان وارد نبردی همچون نبرد ویتنام نشوند و جنگی را آغاز نخواهند کرد مگر اینکه از دو چیز مطمئن شوند: اول خیانت بخش مهمی از قوای نظامی طرف مقابل و دوم متزلزل شدن سرمایه های اجتماعی به نحوی که مدیریت رسانه ها و افکار عمومی نیز مانند جنگ فیزیکی، هزینه کمی داشته باشد تا آنها بتوانند در کمترین زمان ممکن جنگ را به پایان رسانده و از منافع آن بهره برداری کنند.

 

«سرباز جوکر: روزِ بی خون مثلِ روز بی خورشیده!»

photo_2022-10-24_21-36-06

 

سکانس پایانی غلاف تمام فلزی

 

به من شلیک کن

تو دشمن منی و اکنون که من دیگر نمی توانم به تو شلیک کنم پس تو به من شلیک کن. 

انگار این جملات و جملات بسیار زیادی در نگاه واپسین آن دختر تک تیرانداز ویتنامی نهفته بود که جرمش دفاع از حق خود بود. 

در فضای ویتنام که یک فضای جنگلی و شرجی محسوب می شود، لشگرکشی های کلاسیک جواب نمی دهد این فقط تجربه ارتش آمریکا نیست هزاران سال قبل تر، سپاهیان اسکندر نیز پس از عبور از ایران و هند، به جنگل های شرجی آسیای شرقی رسیدند و در اقلیمی شبیه به ویتنام زمین گیر شدند.

 این موضوع نشان می دهد که حتی بهترین استراتژیست های دنیا نیز در تحلیل محیط دچار مشکل می شوند. 

حال تصور کنید در چنین اقلیمی دشمن به ابزار جنگ های نامتقارن دست یافته باشد ابزاری که بسیار هم ساده و ارزان قیمت بوده و استفاده از آن مستلزم کمی مهارت است به این ترتیب نتیجه خوبی از لشگرکشی کلاسیک انتظار نخواهد رفت.

استفاده ویتنامی ها از سلاح سبک و معروف کلاشینکف که به اسلحه انقلاب شهرت دارد در این فیلم نیز مورد توجه قرار گرفته به نحوی که در بخش اول داستان، سرباز پایل لحظاتی قبل از طغیان و خودکشی، مشخصات کالیبراسیون کلاشینکف را بیان می کند و می گوید: گلوله هفت، شصت و دو میلیمتری با غلاف تمام فلزی !! 

این کالیبراسیون کلاشینکف است که سربازان ویتنامی و بسیاری از چریک های چپ گرا از آن استفاده کردند. 

شاید کوبریک بیش از آنکه ارتش آمریکا را مورد نقد قرار داده باشد، مبارزات خونبار ایدئولوژیک را مورد انتقاد قرار داده و برایش فرقی نمی کند که این سبک از نظامی گری در ارتش آمریکا باشد یا ارتش سرخ یا طالبان یا ناپلئون ؛ کوبریک به هر حال این سبک از نظامی گری را با تمام ویژگی هایش به نمایش گذاشته و قضاوت را به مخاطب واگذار می کند.

 

واما آن دختر ویتنامی آخر فیلم دختر پچه ای که به کار خود ایمان دارد واین ایمان به کارش باعث می شود که گروهی چند نفر را به تنهایی دچار مشکل کند. 

این دخترک می داند چه کاری دارد انجام می دهد آن چیزی جزء دفاع از خود و کشور خود نیست وبا تمام وجود این کاررا انجام می دهد وبه راحتی وبه تنهایی می تواند این گروه را متلاشی کند حتی صحنه آخر فیلم باآینکه آن دخترک نفراتی از گروه را کشته است و بعد از زخمی شدن ان دختر، در صورت آن گروه چیزی جز شکست را نمی توان دید

سکانسهای پایانی فیلم مربوط به کشتن دختر تک تیرانداز ویتنامی بخوبی نشانگر رازوارگی روابط انسانی است: صحنه درد کشیدن این دختر، حرفهایی که میان سربازان رد و بدل میشود و آخر سر تیر شلیکی که او را از دردش راحت میکند- که خواسته خود دختر نیز بود- همچنان صحنه ای مبهم و مرموز و سرشار از ایده های مغشوش ولی تأمل برانگیزست: این سکانسها لحظاتی بودند که گویا انسان، از دریچه چشم انسانی دیگر، حقیقت "انسانیت" را میتوانست دریابد، با نظاره کردن در او که انسانی همچون خود ماست.

کوبریک‌ در آثار جنگ‌ نشان‌ می‌دهد که‌ هیچ‌ کشوری‌ نمی‌تواند با قدرت‌ سلاح‌ جنگی‌ و نفوذ دیوانه‌وارش‌ کشور دیگر را تصرف‌ کند و این‌ موضوع‌ را در شکلی‌ بسیار زیبا در فصل‌ پایانی‌ <غلاف‌ تمام‌ فلزی> نشان‌ می‌دهد؛ جایی‌ که‌ دختر چریک‌ ویتنامی‌ به‌ تنهایی‌ سد عبور سربازان‌ امریکایی‌ می‌شود و آنها را یکی‌ پس‌ از دیگری‌ به‌ خاک‌ می‌نشاند و در میان‌ آتش‌ و خون‌ و خرابه‌هایی‌ که‌ چیزی‌ از بقایای‌ زندگی‌ را باقی‌ نگذاشته‌اند تا آنجا به‌ جنگ‌ ادامه‌ می‌دهد که‌ خود قربانی‌ می‌شود.

غلاف تمام فلزی نقد کوبریک به جنگ است،به ماهیتش،به کسانی که جنگ را به راه می اندازند،و قصدش نشان دادن سربازانی است که نمی دانند برای که و چه می جنگند،سربازانی که دچار دو گانگی می شوند،سربازانی که فکر می کردند خیلی قوی هستند،اما در جنگ با دختری شکست خوردند،سربازانی که جلوی چشم یکدیگر از بین رفتند.

 

دوگانگی

هویت و بی هویت کردن / صلح و کشتن /سلامتی و جنون.

سکانس‌ مستراح‌ در <غلاف‌ تمام‌ فلزی> و طرز آرایش‌ صحنه‌ توالتها در آنجا خود نشان‌ از واپس‌ زده‌ شدن‌ میل‌ جنسی‌ است.

 نمای‌ اولیه‌ فیلم، سر تراشیدن‌ سربازها یکی‌ پس‌ از دیگری‌ که‌ با بی‌میلی‌ آنها توام‌ است‌ نوعی‌ واپس‌گرایی‌ است‌ که‌ در ضمیر ناخودآگاه‌ آدمها نشانگر دنیایی‌ است‌ که‌ غرورشان‌ را به‌ زمین‌ می‌ریزند؛ یعنی‌ آنها باید سرکوفته‌ شوند، یعنی‌ یک‌ نوع‌ سرکوفتگی‌ به‌ شکل‌ فرویدیسم.

photo_2022-10-24_21-43-39

 

منبع: کانال تلگرامی کافه هنر

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها