{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

به بهانه سالمرگ بهمن محصص

به بهانه سالمرگ بهمن محصص
کدخبر : 4712

متنی که می‌خوانید بخشی از گفتگوی «بهمن محصص، بدون روتوش» از وب سایت راهک، است. این گفتگو با بهمن محصص حدود ۲۵ سال پیش و با شرکت احمدرضا احمدی، طاهر نوکنده، مرتضی ممیزو سیروس طاهباز انجام شد.

هنرام‌روز:

بهمن محصص: من یکی از آخرین بازماندگان امپراتوران مغول هستم؛ در جنوب دریای خزر به دنیا آمدم و هر نوع انتسابی به هر محلی از دنیا کاملاً‌ اتفاقی است! همیشه هم آدم‌ها را بی‌توجه به پاسپورت‌ و کارت شناسایی‌شان نگاه کرده‌ام. پس حرفی که این‌جا می‌زنیم باید عمومیت داشته باشد. از بچگی نقاشی می‌کردم. همراه خیلی کارهای دیگر در همین زمینه. مثلاً ‌عروسک می‌ساختم، یا تئاتر کوچک مثل خیمه‌شب‌بازی داشتم با عروسک‌هایم. از چهارده‌سالگی پیش محمدی کار کردم. اولین نمایشگاهم را در قرائت‌خانه‌ی رشت برگزار کردم. گمان می‌کنم در پانزده‌سالگی یا شانزده‌سالگی بود و یک بار نمایشگاهی بود در حزب زحمتکشان. بعداً‌ هم گمان می‌کنم که دیگر نمایشگاه نگذاشتم؛ به طور کلی از این کار هیچ‌وقت خوش‌ام نمی‌آمد. بعد که یک سفارش گرفتم سعی کردم مثل یک—از کلمه‌ی «آرتیست» خوش‌ام نمی‌آید—نقاش/مجسمه‌ساز ۱۴۰۰ میلادی باشم؛ یعنی آرتیزانی باشم که سفارش بگیرم و کار کنم. هرچه بیشتر می‌گذشت نمایشگاه‌هایی برگزار می‌شد برای کسانی که می‌خواستند عرض‌اندامی بکنند یا برای تاجرها و غیره … خب کار فروختم، کار باید فروش برود، ولی همیشه سعی کردم کم نمایشگاه بگذارم. بیشتر در نمایشگاه‌های جمعی شرکت کردم. آن سال ۱۳۴۰ را نمی‌دانم؛ اگر می‌شود ۱۹۶۰ میلادی آن دیگر یک فعالیت‌ مفصل بود؛ یعنی فقط یک نمایشگاه نبود. در دهه‌ی شصت، چند سالی که در  ایران بودم، تئاتر بود، ترجمه بود، نمایشگاه بود، کنفرانس بود؛ تمام این‌ها بود.

آرتیزان کسی است که کارش را بلد است. خیلی از هنرمندان امروزی کارشان را بلد نیستند. ولی شاید بیانگری‌شان هم خیلی زیاد باشد در کار. نمی­‌دانم چه‌طور بگویم … یک کفش صرفاً نباید قشنگ باشد. باید کارکرد داشته باشد. یک مجسمه یا یک تابلو هم باید همین‌طور باشد. یک نوشته هم. یعنی یک نویسنده باید آن‌­قدر مترادف‌های مختلف بلد باشد که به‌­جای این‌­که دائماً از ساده­‌ترین کلمه­‌ای که به ذهن‌اش می‌رسد استفاده کند یک استخوان­‌بندی به نوشته‌­اش بدهد. ممکن است سبک‌اش این باشد که ساده­‌ترین کلمه را به کار ببرد ولی این ساده‌­ترین کلمه باید پیدا باشد که ساخته و پرداخته شده است. برداشت من از آرتیزان این است. برای همین است که شما خیلی کتاب­‌ها را می‌­خوانید ولی آن elaboration [=ظرافت و پیچیدگی] هنرمندانه را در آن‌ها نمی­‌بینید.

اگر فرضاً با یک مداد قرمز بدون استفاده از رنگ‌­های دیگر نقاشی می‌کند، بیننده باید حس کند که این قرمز (هرچند خالص باشد) قرمزی است که نقاش گذاشته. آرتیزان یعنی این.

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها