حقایق ناگفته انیمیشن «فروزن» / «السا» خواهر شیطانی است!

فروزن یکی از مهمترین انیمیشنهای تاریخ است. اولا توانست به پرفروشترین انیمیشن تاریخ سینما تبدیل شود، ثانیا به واسطه همین استقبال، با مردم تمام نقاط جهان ارتباط برقرار کرد و فرهنگ مشترکی را بین کودکان اقصی نقاط زمین پایهریزی کرد.
بسیاری از اینیمشنهای ساخت دیزنی از داستان اصلی شخصیتها پیروی نمیکنند، زیرا بسیاری از آنها داستانهای وحشتناکی دارند که اصلا برای نمایش دادن به کودکان مناسب نیستند. «فروزن» و ماجرای دو خواهر یکی از همین داستانهاست. این افسانه هم مثل پری دریایی توسط “هانس کریستین اندرسون” در سال ۱۸۴۴ نوشته شده. انیمیشن فروزن برگرفته از داستان “ملکه برفی”عه که دیزنی با یه سری تغییرات اون رو ساخت.
داستان نسخه انمیشین:
شخصیت اصلی داستان، السا دارای قدرت جادوی است که میتواندبه وسیله آن یخ و برف درست کند. السا خواهری به اسم آنا دارد و پدرش هم پادشاه آن کشور است. یک شب آنا خواهرش السا را از خواب بیدار میکند تا با قدرتی که السا دارد برف تولید کند و با هم بازی کنند. در حین بازی آنای بازیگوش در حال سقوط است و السا میخواهد از این سقوط جلوگیری کند اما ضربه به سر آنا میخورد. او بیهوش میشود و تکهایی از موهاش به رنگ سفید در میاد. پدر و مادر السا برای درمان آنا به “درسه سنگ زندگی” میرومند، یکی از آن موجودات جادویی به آنا نیروی زندگی میبخشهد اما حافظه اورا پاک میکند. آن موجود به السا میگوید که جادوش خیلی عظیم است و در حاله رشد، پس او باید یاد بگیرد که کنترلش کن. پادشاه و همسرش طی سانحهای جانشان را از دست میدهند. آنا در سن ۲۱ سالگی باید ملکه کشور شود، السا در آن جشن حضور داشت اما به طور اتفاقی کنترل قدرتش از دستش خارج میشود و همه جارا تبدیل به یخ میکند. السا از آنجا فرار میکند و به بلندترین کوه کشور میرود و بزرگترین و با شکوه ترین قلعه یخی را برای خودش میسازد. در طول داستان طلسمی پیدا میشود که این قدرت را از بین ببرد. طی اتفاقی قدرت السا آنا رو تبدیل به یخ میکند اما در آخر السا، آنا رو نجات میدهد و درست مثل داستان اصلی آخر داستان خوش است.
داستان نسخه اصلی:
در داستان اصلی برخلاف انیمیشین یک شیطانه بد ذات وجود دارد که میخواهد دنیارو تبدیل به جایی تماما یخی کند.از این رو آیینهای را میسازد که شیطانی است و شیطان به غلامانش دستور میدهد که این آیینه را به بالاترین نقطه کوه ببرند تا با بازتابش به خورشید تمام جهان تبدیل به یخ شود. از طرف دیگر ماجرا دو خواهر و برادر به اسم های کای و گِردا وجود دارند که از قضا در حال بازی در حیاط خونه مادربزرگشان هستند. غلامان که در حال بردن این آیینه بزرگ به بالاترین نقطه کوه بودن با حواس پرتی که داشتن کنترل خودشونو از دست میدهند و آیینه میشکنهد . آنها تمام قطعات آیینه را پیدا میکنند، جز دو قسمت از آیینه. دو تکه از شیشه های آینه که به طور تصادفی وارد چشم و قلب کای برادر گردا میشود. کای سرد میشود و تبدیل به یه انسان بی احساس میگردد و بی اختیار میرود سمت شیطانی که اسم خودش را “ملکه برف ها”گذاشته است. گردا به دنباله این است که برادر خودش را نجات بدهد و مسیر قلعه را پیدا کند. در راه، به خونه خانم لپ میرسد و او میگوید تنها راه برگرداندن کای به زندگی فقط این است که عشق را درونش زنده کند وگرنه کای میمیرد. گردا راه میافتد و به قلعه شیطان میرسد وارد قلعه میشود و کای را میبیند اما کای هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد و به گردا توجه نمیکند. گردا به حرف های خانم لپ فکر میکند. او باید عشق رو درون کای زنده میکرد در یه حرکت ناگهانی برادرش را بوسید و کای ذره ذره احساساتش را به دست آورد و داستان به خوشی تموم شد. این داستان به پایان دیگه هم داره که به ازدواج کای و گردا ختم میشود.
نکات جالب دیگری نیز درباره شخصیتهای این انیمیشن وجود دارد. در پیشنویسهای اولیه، السا در واقع شخصیت شرور بود. اتودهای اولیه موجود، او را با پوست آبی و موهای مشکی نشان میدهد و بسیار ترسناک به نظر میرسد! او همچنین قرار نبود خواهر آنا باشد، بلکه یک ملکه یخی شیطانی بود که پادشاهی را نفرین کرد. اما با گذشت سالها، دیزنی متوجه شد که میخواهد فیلمی درباره خواهری و برادری و عشق خانوادگی داشته باشد و به این ترتیب فروزن امروزی متولد شد!
همچنین گفته میشود که در نسخه اولیه این کارتون شخصیتهای اصلی داستان با هم خواهر نیستند و السا آدم بد ذاتی است که قلبش یخ زده است .
تهیه کننده این انیمیشن که بیش از یک میلیارد دلار فروش داشته و همه کودکان سراسر جهان را به خود مشغول کرده ،از تغییر داستان واقعی اش پرده برداشت و تاکید کرد اصل داستان بسیار متفاوت بوده است .
وی در این باره افزود در نسخه اصلی بین این دو دختر که پرورشگاهی بودند هیچ ارتباطی وجود ندارد و آنها خواهر و فرزند خانواده سلطنتی نیز نیستند . السا در واقع دختر بد ذاتی است که در روز ازدواجش قلب خودش را فریز کرده تا دیگر عاشق کسی نشود.
در داستان اولیه السا با صدایی از تاریکی با قلبی از یخ فرمانروایی را بدست می گیرد تا پادشاهی آرندله را ویران کند و در این راه غول هایی از برف را بوجود می آورد.
آنا اما امید را در قلب یخ زده السا دوباره وارد می کند و باعث می شود قلب السا دوباره عاشق شود.