معرفی سریال Carnival Row

سینمای جهان بعد از سری فیلم های هری پاتر (Harry Potter) و ارباب حلقه ها (The Lord Of The Rings) جای خالی جانشین این سریال ها رو حس میکند و چیزی که طرفدار ها انتظارش رو میکشند در حد و اندازه جانوران شگفت انگیز (Fantastic Beasts) نبود اما به نظر میاد سریال خیابان کارناوال میتواند انتظارات را برآورده کند.
شاید بهترین عنوانی که میتوان برای دوره کنونی سریالهای ژانر فانتزی در نظر گرفت، «دوران پساگیم آو ترونز» باشد. دورانی که طرفداران سریال محبوب شبکه HBO که عمدتا از پایانبندی آن هم ناراحت و ناراضی هستند، در جستجوی جایگزینی لایق، بین عناوین مختلف در حال به گشتوگذار میپردازند. از طرفی، شبکه آمازون پرایم با بالا بردن بودجه اهدایی خود به سریالهای مختلف، تخت پادشاهی شبکههای استریم را هدف گرفته. برهه شلوغ کنونی در پرایم با آثار مختلفی همچون The Boys و Good Omens شکل گرفته که هر کدام طرفداران خودشان را کسب کردهاند. همه اینها را گفتم تا به این برسم که یک سریال فانتزی و نئونوآر جدید چه وظیفه سنگینی بر دوش دارد.
سریال Carnival Row یک درام-فانتزی محصول کشور آمریکا است که فصل اول آن در تاریخ ۳۰ آگوست ۲۰۱۹ از سرویس ویدئویی آمازون (Amazon Prime Video) در ۸ قسمت به پخش رسید. سازندگان این سریال “رنه اچواریا” و “تراویس بیچام” Travis Beacham می باشند. از بازیگران سریال Carnival Row میتوان به اورلاندو بلوم (Orland Bloom) کارادلوین (Cara Delevingne) و جردهریس (Jared Harris) اشاره کرد. آمازون در جولای ۲۰۱۹ این سریال را برای فصل دوم تمدید کرد.
داستان سریال Carnival Row اهداف متفاوتی را دنبال میکند. از طرفی یک کارآگاه به نام «رایکرافت فیلوستریت» با بازی ارلندو بلوم را داریم که نقش اصلی کل روایت را عهدهدار است. فیلوستریت در تایملاین اصلی به عنوان یک کارآگاه شناخته میشود و درگیر پروندهای عجیب شده است. پروندهای که در ادامه از دنیای اطرافش تأثیر میپذیرد و جنبه فانتزی و ماوراءالطبیعه خود را نمایان میسازد. در طرف دیگر شخصیت «وینیت استونماس» با بازی کارا دلوین را داریم که یک پری است. پریها اولین نژادی هستند که سریال به آنها میپردازد و معرفی دنیای خودش را با آنها آغاز میکند.
وینیت نیز به عنوان نماینده سرسخت آنها معرفی میشود. او به محل مرکزی سریال یعنی «بِرگ» آمده تا بتواند زندگی خود را کمی راحتتر ادامه دهد. چیزی که این دو شخصیت را به هم میرساند، رابطه عاشقانه و نزدیکی است که زمانی بین آنها جریان داشته، هماکنون کمرنگتر شده و الان به صورتی عمیق ادامه مییابد. تا کنون به دو زمینه داستانی اشاره شد: بخش جنایی و رومنس. اما نکته اینجاست که این سریال دو تم دیگر را هم پرورش میدهد و سعی دارد مخاطب را از چند بعد درگیر کند.
شخصیت «ابسلوم برکسپیر» صدر اعظم مجلسی است که دو حزب اصلی آن را بهدست خود گرفتهاند و بهصورتی دشمنگونه با هم بحثهایی دارند. این بخش از داستان و پویایی خاصی که در طول پیشروی پیرنگ به آن اضافه میشود، بخش سیاسی و جزئی از نگاه جامعهشناسه اثر به مفهوم تبعیض و بیگانه خواندن نژادهای مختلف میپردازد. نامی که برای جانوران غیر از انسان در نظر گرفته شده، «کریچ» است. کریچها نقش مهمی در بیشتر زوایای تعریف داستان دارند. به طوری که حتی یک خرده پیرنگ، داستان نمایندهای از آنها را در مسیر رسیدن به قبولی در اجتماع روایت میکند. «آگرئوس» کریچی است که در منطقه مرفهنشین برگ ساکن شده و از نظر مالی نه تنها مشکلی ندارد، بلکه ولخرجی هم میکند. اما قبولی او در اجتماعی که کریچها را از نظر سطح ارزشی پایینتر از انسانها میداند، قطعا بدون ماجراهایی متفاوت و سخت میسر نمیشود. «اموجن اسپرنروز» همراه با برادرش «ازرا» همسایه آگرئوس هستند و داستانی فرعی را از درگیری اجتماعی آن هم از زاویه دید طبقه مرفه تشکیل دادهاند.
تنوع داستانکها و پیرنگهای جانبی درست همانند پاشته آشیلی است که دو دستگی بینندگان را شکل داده. عدهای از بینندگان آن را گیجکننده میدانند و معتقدند هر کدام از آنها به درستی پردازش نشدهاند. در طرف مقابل، عدهای به تحسین اتمسفری میپردازند که این داستانها در کنار هم آفریدهاند و جو متمایزی را شکل دادهاند. عدهای معتقدند Carnival Row بهقدری شلوغ است که مهمترین وظیفهاش یعنی سرگرمکنندگی را فراموش کرده، اما برخی دیگر درست از همان شلوغی لذت میبرند و آن را دلیل کشش داستان میدانند. بعضی معتقدند داستان فراموش کرده درباره چه چیزی است، اما عدهای میگویند داستان با مسیری که طی میکند، اهداف متفاوتی را برای خود برمیگزیند.
البته دیدگاه سطحینگری که به برخی مسائل شده موجب میشود همه افراد با تمامی مسائل ارتباط مد نظر را نگیرند. این مشکل در بخش سیاستمحور داستانی بیشتر از دیگر اجزاء به چشم میخورد. معضلی که این خردهپیرنگ از آن رنج میبرد، همان مشکلی است که یک خودروی زیبا با یک موتور ضعیف دارد. هر چقدر ماشین از نظر بیرونی زیبا، چشمنواز و پدیدآورنده اشتیاق است، از بعد درونی پوچ و کمرمق است. کمرقمی بخش سیاسی این است که نه تنها از نظر بصری درست تکامل نمییابد، بلکه در داستان نیز به شدت خارج از جو و ناپیوسته نمود پیدا میکند. مشکلی که شاید با تعداد بیشتر قسمتها یا کمتر مهم جلوه دادن این جزء به این اندازه نمایان نمیشد تا آن را از دیگر خرده داستانها دورافتاده قرار دهد.
به طور کلی سریال از سه زاویه داستان را پیش میبرد عشق ممنوعه و معضل بردهداری و اشرافی گری بین دو طبقه که با دو شخصیت آگروس و ایموجن بدان پرداخته میشود. آگروس که زمانی برده بوده است سعی میکند با کمک ایموجن خودش را وارد طبقه انسانها (اشراف) کند و حضورش بعنوان یک موجود غیرانسان را بین آنها عادیسازی کند، چرا که موجودات غیرانسانی مهاجر به شهر برگ مثل شهروندان درجه رفتار میشود و مشاغل سخت و رده پایین همچون خدمتکاری و روسپیگری به آنها تحمیل شده است. رابطه بین این دو شخصیت یادآور رابطهی الیزابت بنت و آقای دارسی در کتاب غرور و تعصب نوشته جین آستین است. تصادفا یا از روی خوشذوقی سازنده سریال بازیگر نقش ایموجن در فیلمی که اقتباسی از همین کتاب بوده نقش جورجینا دارسی را ایفا کرده است!
داستان اول و شاید بتوان گفت داستان اصلی سریال یک روایت عاشقانه است. وقتی که یک گروهان از ارتش بورگها برای حفاظت از یک صومعه وارد “تیرنانوک” میشوند. افسر جوانی به نام “رایکرافت فیلوستریت”(اورلاندو بلوم) مامورِ بازرسی اطراف صومعه میشود و بر حسب اتفاق وارد غاری مخفی می شود. اما این یک غار معمولی نمی باشد بلکه کتابخانهای بزرگ با چندین هزار کتاب کمیاب و ارزشمند میباشد. محافظ قسم خوردهی این کتابخانه و موزه دختریست به نام “وینیت استون ماس” که پس از ورود فایلو به غار با یکدیگر آشنا میشوند و در گیراگیر آن جنگ خونین رابطهای عاشقانه را آغاز میکنند. البته سریال تنها یک قسمت را به اتفاقات زمان جنگ در “تیرنانوک”اختصاص داده و به دلیل وقت کم شکل گیری این رابطه بسیار سطحی و بدون احساس کار شده است.این در حالی است که به برخی موضوعات بی ربط مدت زمان زیادی را اختصاص دادهاند.
داستان دوم هفت سال پس از جنگ و در جمهوریِ بورگ جریان دارد جایی که یک قاتل بیرحم درحال شکار کریچها (کریچ نامی است که انسانها بر روی مهاجران سرزمین “فی” گذاشتهاند) و انسانهای بیگناه می باشد. فایلو که اکنون به یک بازرس پلیس تبدیل شده است مسئول رسیدگی به پرونده این قتلها می شود. اما اگر فکر میکنید با یک موجود شرور و داستانی تاریک سروکار دارید سخت در اشتباهید.”دارک اشر” هیولای قاتل سریال موجودی عجیب و غریب و بدون مغز می باشد که توسط شخصی دیگر کنترل میشود و پایانی به شدت مسخره دارد! این بخش بار جنایی و معمایی داستان را به دوش میکشد و میتوان گفت سازندگان تیکههای پازل را بخوبی به هم چسباندهاند. اما در نهایت وقتی پازل تکمیل میشود شما شگفتزده نمی شوید.
داستان سوم یک عشق ممنوعه را به تصویر میکشد. جایی که خواهر و برادری از یک خانوادهی ثروتمند را مشاهده میکنیم که پس از فوت پدر و مادرشان تمام داراییهایشان را با بی کفایتی از دست دادهاند. اکنون تقریبا تنها دارایی آنها خانهای است که در آن زندگی می کنند. پس از نقل مکان یک فرد ناشناس به همسایگی آنها “ایموجن”(تامزین مرچانت)برادرش “ازرا”(اندرو گاور)را متقاعد میکند تا برای خوشامدگویی به خانه همسایه جدیدشان بروند. اما پس از ورود به خانه همسایه جدیدشان در کمال تعجب میفهمند که او یک “پاک” (نژادی از مردمان سرزمین “فی” که بر روی سرشان شاخ و به جای پا دارای سُم میباشند) ثروتمند به نام “آگرئوس”(دیوید گیسی) است. در ابتدا آنها سعی میکنند که این همسایه جدید و عجیب و غریبشان(برای انسانها حضور یک کریچ در آن محله که مخصوص ثروتمندان و افراد مهم است تنها به عنوان خدمتکار قابل قبول است و همسایگی با آنها را توهین به خودشان میپندارند) را نادیده بگیرند. اما کمی بعد ایموجن باخبر میشود که برادرش قصد دارد تنها دارایی باقیمانده از ثروت پدرشان یعنی خانه را برای گرفتن وام گرو بگذارد. ایموجن ابتدا به منظور سوءاستفاده از آگرئوس او را برای صرف چای دعوت میکند اما آگرئوس از نیت او باخبر میشود. سپس آنها قراردادی نانوشته با هم میبندند که در ازای کمک مالی آگرئوس به آنها ایموجن برای بدست آوردن مقبولیت در جامعه انسانها به آگرئوس کمک کند. این مسئله باعث می شود تا آنها به مرور احساساتی به یکدیگر پیدا کنند و همین باعث دردسری بزرگ و نهایتاً منجر به فرارشان از شهر میشود. حال باید دید که سازندگان برای ادامه این داستان در فصل بعدی چه برنامهای دارند.
در Carnival Row خبری از موجودات با تواناییهای افسانهای نیست. موجودات فانتزی این سریال اندکی با انسانها تفاوت دارند، Puck (موجودی شبیه جن در افسانههای ایرانی) سُم دارد و شاخ شبیه بز یا گاو و Faerie (پری) بال دارد و میتواند پرواز کند. هیچکدام قدرتهای جادویی و ماورایی ندارند و تنها جادویی که وجود دارد جادوی سیاه است که انسانها از آن برای مقاصد شرورانه و قدرتطلبی استفاده میکنند. سرزمینهای موجودات متفاوت، توسط انسانها به غارت رفته است و این موجودات در شهری با حال و هوایی ویکتوریایی، پناهنده شدهاند، شهروندان درجهی دو هستند و میبایست تفاوتهایشان را مخفی کنند؛ برای مثال پریها حق ندارند در سطح شهر پرواز کنند. دنیای خودبسندهی این سریال، به صورتی عین به عین بازنمایی از قرن نوزدهم انگلستان است: اوج انقلاب صنعتی، شکلگیری طبقهی متوسط و کارگر، آغاز جنبشهای سانتیمانتال برای مبارزه با وضعیت بد طبقهی پایین جامعه، ارتقای زندانها، بیمارستانها و مراکز عمومی و فعالیتهای ضدنژادپرستی، گسترش و نفوذ ایوانجلیستها در میان مردم و مبارزهی دو حزب محافظهکار و لیبرال در پارلمان انگلستان که یکی از مسائل مهم مورد بحثشان چگونگی برخورد با بردهداری بوده است. همهی اینها با مصادیقی یکبهیک در سریال Carnival Row منعکس میشود، فقط به جای سیاهپوستان با Puck طرف هستیم، به جای اوپیوم با Lixir و به جای اوانجلیستها با فرقهای از طرفداران Martyr (به معنی شهید و بازنمایی از مسیح) که سعی دارند به شرایط برابر و بهتر برای مهاجران و قشر ضعیف جامعه دست پیدا کنند. تغییر ظاهر و اسامی و صرفا قرار دادن ما به ازاء، منجر به خلق دنیایی جعلی میشود، نه خودبسنده که به داستان ضربه میزند.
در آخر میتوان گفت سریال Carnival Row اگر میخواهد جای خالی «گیم آو ترونز» را برای طرفداران سریالهای فانتزی پر کند باید در فصل بعدی سوپرایزهای بیشتری برای بینندگان فراهم کند.
اگرچه فصل اول سریال داستانی سرگرمکننده و جدید دارد اما همگی خوب میدانیم که لازمه ماندگار شدن یک فیلم و سریال داستان قوی و منسجم است.پس باید امیدوار باشیم فصل دوم با ریتم هماهنگتر و داستان قویتری آغاز شود.اگر این سریال را بدون مقایسه کردن و تنها بعنوان تجربهای جدید نگاه کنید مسلماً برایتان لذتبخش خواهد بود.