گفتوگوی غزاله بداقی با شهره مهران
ما نقاشان هیچوقت حمایت نمیشویم.
به گزارش هنر امروز، غزاله بداقی: عدهای از هنرمندان معتقدند برای خلق آثارشان نیاز دارند پیوسته با جهان اطرافشان در ارتباط باشند و آن را موثر در روند کاری خود میبینند، در مقابل عدهای دیگر اعتقاد دارند همه چیز در جهان ذهنی هنرمند و در تخیل او شکل میگیرد، بیآنکه عوامل خارجی در آن دخیل باشند. شما جزو کدام دسته هستید؟
شهره مهران: دستهی اول. یعنی اگر قرار باشد دو گروه قائل باشیم، من از گروه اول هستم و جهان بیرون برایم تاثیرگذارتر از جهان خودم است. اما با این حال همیشه فکر میکنم این دو جهان با هم ترکیب میشوند.
غ.ب: و معمولا خودتان میتوانید این دو جهان را از هم تفکیک کنید و اثر هر کدام را جدا ببینید؟
ش.م: واقعیت این است که من خیلی اوقات در حین کار، تعریف درستی ندارم که چرا دارم این کار را انجام میدهم و دقیقا کارم از کجا آمده. و گاهی پیش آمده که چند سال گذشته و یکدفعه متوجه شدم که چرا آن کار را انجام دادم. من خیلی اهل نوشتن و توضیح دادن راجع به کارهایم نیستم، اما گاهی هم پیش آمده که برای نمایشگاهها مجبور به نوشتن شدم. در پروسهی نوشتن دربارهی کارها، وقتی خیلی به آنها فکر میکنم، گاهی پیش میآید که چیزهای جدیدی دربارهی کارهایم و اینکه از کجا آمدهاند و چطور شکل گرفتهاند میفهمم. اما به طور کلی برای من تاثیر هیچ چیز در کارهایم مستقیم نیست.
غ.ب: گاهی اوقات برچسبهایی به آثار هنرمندان میزنند، مثل اینکه میگویند فلان نقاش آثار اجتماعی خلق میکند. با صحبتی که کردیم، در نهایت همه ممکن است نگاه اجتماعی داشته باشند؟ چرا که به هر حال همه میتوانند متاثر از جامعهی خود باشند.
ش.م: فکر میکنم به خود هنرمند و شخصیتی که دارد بستگی دارد. بعضیها دغدغهی مسائل اجتماعی دارند و بری دیگر هم نه. اما چیزی نیست که همه از یک قانون و به یک شکل پیش بروند. مثلا بعضیها به صورت علنی اصلا دوست دارند که کار اجتماعی کنند و اعتقادشان این است که کار باید کار اجتماعی باشد، برایش تعریف دارند و به دنبال سمبلها هستند. با این حال معتقد هستم در فضا تنوع وجود دارد و این عقیده هم برحسب شخصیت هنرمند و چیزهایی که میخواهد، جواب متفاوتی دارد.
غ.ب: دربارهی بعضی از کارهای شما، مثل مجموعهی دختران، قضاوتها خیلی دوپهلو هستند، نه به طور قطع میتوان گفت نگاهی طعنهآمیز و اجتماعی دارید و نه میتوان آثار را بازنمایی صرف دانست.
ش.م: واقعیت این است که آن زمانی که من کار حرفهای را آغاز کردم، کشیدن این سوژهها مرسوم نبود. یا طبیعت بیجان میکشیدند، یا پرتره، یا کارهای تخیلی یا مثلا طبیعت. اما من متوجه شدم چیزی که مرا جذب میکند، چیزهای خیلی معمولی و آشنای دور و اطرافم هستند. و با سه کار شروع کردم و راستش خیلی با ترس و لرز کارهایم را به آدمها نشان میدادم. آن زمان در کلاسهای آیدین آغداشلو شرکت میکردم و از او خواهش کردم یک روز برای دیدن کارهایم بیاید. از واکنشها و اینکه بگویند چه موضاعات بیارزشی را کار میکنی میترسیدم. آقای آغداشلو خیلی تشویقم کرد. و این باعث شد که روند خودم را جلو بروم. در واقع محیطی که در آن زندگی میکنم، چیزهایی که اطرافم را میبینم و چیزهایی که به نظر عادی میآیند در ذهنم میماند و متوجه میشوم اصلا عادی نیستند، اما انقدر آنها را میبینیم که انگار عادی هستند. خاص بودن این موضوعات هم به این است که فقط در جامعهی خودت اینها را میبینی و جای دیگری پیدا نمیشود. تعریفی ندارم که چرا به این کارها کشش دارم اما دغدغههای من اینها هستند.
غ.ب: یادم هست در این باره در جایی هم از شما پرسیده بودند که چرا با پوشش یا به شکل دیگری آدمها را ترسیم نمیکنید و شما گفته بودید برایتان اهمیت دارد که تصویری از چیزی که هست را برای مخاطب هم زبان خودتان نمایش بدهید.
ش.م: من مطمئنم که کارهای من در یک کشور دیگر، به اندازهی اینجا قابل درک نیست چرا که این صحنهها را ندیدهاند. اما این صحنهها برای یک دختر دانشآموز، برای افرادی که عمری را اینجا از سر گذراندهاند خیلی آشنا است. در نمایشگاه آخرم از “باد” استفاده کردم. شروعش هم این طور بود که ناگهان تاثیر باد بر روی پوشش توجهم را جلب کرد. یادم میآید شخصی که سالها ایران زندگی نکرده بود، با اینکه ایرانی بود اما متوجه نمیشد و پرسید چه اتفاقی در این کارها افتاده؟ چرا این مقنعهها اینطور روی سر و صورت دخترها بالا و پایین رفته؟ خانمی که همراهش بود گفت من اینها را میفهمم، یادم میآید که وقتی باد میآمد و مقنعهها روی صورتمان برمیگشت و میخندیدیم و … . یعنی میخواهم بگویم آدمهایی که اینها را زندگی کردهاند بیشتر درک میکنند.
غ.ب: و از این تابلوهای شما بعدتر در نمایشهای امیررضا کوهستانی هم استفاده شد. ارتباط چطور شکل گرفت؟
ش.م: ما با هم آشنا بودیم. یک بار با من تماس گرفتد و گفتند که من متنی نوشتم که به نوعی با کارهای تو خیلی ارتباط دارد و زمانی که مینوشتم کارهای ت در ذهن من مرور میشده. و گفتند من دلم میخواهد از این کارها در نمایشم استفاده کنم. من هم خوشحال شدم چون کارهای آقای کوهستانی را خیلی دوست دارم. با هم نشستیم، انتخاب کردیم، پرینت کردند و در جاهایی از نمایش استفاده شد برای من هم تجربهی جالبی بود.
غ.ب: حالا اگر بخواهیم برگردیم به سوالات اولیه. در سالهای ابتدایی پس از انقلاب و جنگ، تحت تاثیر فضای حاکم، خیلی از نقاشان به سراغ نقاشی کردن از دنیایی رفتند که به واسطهی بحران موجود برایشان ساخته شده بود. دربارهی شما چطور بود؟
ش.م: زمان انقلاب من نقاش حرفهای نبودم و دانشجو بودم. اما دانشگاهها بسته شد و همه جا سوت و کور شد. در این شرایط آقای آغداشلو را پیدا کردم و رفتم پیش ایشان کار کردم. آنجا شروع به کار کردم اما هنوز موضوع خاص خودم را پیدا نکرده بودم. سالها بعد آن اتفاق برای من افتاد و در حقیقت کار حرفهای من با همان سه اثری که گفتم شروع شد. آقای آغداشلو آنها را دیدند و بعد من را به خانم گلستان معرفی کردند. در واقع زمان انقلاب و جنگ نقاش حرفهای نبودم.
غ.ب: دربارهی دیگران و همدورهایها چطور؟ شرایط زمانه را بر آنها غالب یا اثرگذار میدیدید؟
ش.م: برای من و خیلیها، پیش آمده که وقتی اتفاقات بزرگ این چنینی میافد اول کمی گیج میشوید و نمیدانید دقیقا چه کاری باید انجام دهید. انگار که اگر یک ریتمی برای نقاشی دارید، وقتی یک اتفاق بزرگی در بیرون میافتد، قکر میکنید که نباید دیگر این کارها را ادامه داد. اما از طرفی دیگر کار ما گرافیک نیست که سریعا بخواهیم کاری بسازیم و نشان بدهیم. فکر میکنم یک بحران کاری برای اغلب هنرمندان پیش میآید. و این سوال که حالا چه کار کنیم؟ من مثلا وقتی کرونا شرع شد، مدتی نمیتوانستم کار کنم. نظم دنیا در چشمم به هم خورده بود و ریتم سابقم را نداشتم. ولی کمکم خودم را پیدا کردم و حالا که مدتی گذشته فکر میکنم همان روند پیشین را با اضافه کردن احساسم به آن دارم ادامه میدهم. بحرانهای اجتماعی یا اتفاقات بزرگ تاثیرگذار هستند. مانی حقیقی فیلمی دارد به نام ماندن که در آن با هنرمندان مصاحبه کرده و از آنها پرسیده آن زمان قصد رفتن از کشور را داشتید؟ نداشتید؟ اوضاع چطور بود؟ به چه چیزی فکر میکردید؟ و جوابها واقعا همیشه برای من جالب بود. یکی میگفت نه کارم را ادامه دادم، دیگری میگفت نه توانایی ادامه دادن نداشتم. کسی میگفت در دوران جنگ ترجیح میدادم آثار احساسی و لطیفتری خلق کنم و … . فکر میکنم در هر کسی تاثیر متفاوتی دارد، اما به هر حال آدم به هم میریزد و ریتمش بهم میخورد، مگر اینکه نخواهد به روی خودش بیاورد. من خودم اینطور نیستم، همکارهایم هم که با خیلی از آنها رفیق هستیم، خصوصا در اوایل شیوع کرونا میگفتند نمیتوانیم کار کنیم و بهم ریخته بودند.
غ.ب: بحرانهای شخصی چطور؟
ش.م: دربارهی بحرانهاش شخصی، باید بگویم برای من تاثیر متفاوتتری داشتهاند. دو بار در زندگی بحران خیلی مهلکی تجربه کردم، از آنهایی که آدم فکر میکند در آستانهی نابودی است و نمیتواند دیگر تحمل کند. اما هر دو بار این اتفاقات باعث شدند خیلی خوب کار کنم. انگار کار کردن در شرایط بحرانی تنها راه نجات برای باقی ماندن من بود. و آن دورههای کاری، دورههای خیلی خوبی در کار من شدند. برای همین معتقد هستم بحران میتاند اثر خوبی روی هنرمند داشته باشد و او را عمیقتر کند. نمیتوانم بگویم برای همه، اما برای من اینطور بود.
غ.ب: در مواقع بحرانی، واکنشهای آنی و سریع یا مثلا سریعا برگزاری نمایشگاههای مناسبتی معمولا به وفور اتفاق میافتد. این جریانها با سلیقهی شما همسو هستند؟
ش.م: نه اصلا. مثلا من دیدم که خیلی مستقیم راجع به المانهایی مثل ماسک کار شده، راستش من خیلی طرفدار این کارها نیستم. یعنی فکر میکنم در واقع اینها ظاهر قضیه است. نه اینکه بگویم هر کسی که ماسک کار کرده اشتباه بوده، اما فکر میکنم چیزی بیشتر از پوستهی ظاهری اتفاقات اهمیت دارند. با این حال فکر میکنم این داستان بر روی شکل کار کردن همهی ما تاثیرگذار خواهد بود. همین ایزوله شدن اصلا شاید کمی به نفع ما نقاشان باشد. ما همیشه بر عکس دیگر هنرمندان فیلمساز، موسیقیدان و … که گروهی کار میکنند در تنهایی کار میکردیم و غصهمان بود. اما انگار حالا شرایط برای همه یکسان است و به نوعی اجبار شده. در این شرایط ما راحتتر کار میکنیم. خوشبختانه گسترش شبکههای اجتماعی هم کمک کرده تا بازار فروش آثار بد نباشد. مثلا خیلی از گالریها نمایشگاههای آنلاین برگزار میکنند. اطلاع موثقی ندارم اما اینطور به نظر میآید و گالریدارها هم میگویند فروشمان بد نیست.
غ.ب: در چنین شرایطی، همین گالریدارها یا صنوف میتوانند در وضعیت زندگی هنرمندان اثرگذار باشند؟
ش.م: مطمئن هستم که میتوانند نقشی داشته باشند، اما کمکی به هنرمندان نکردهاند. همان نامهای که از طرف انجمن گالریداران منتشر شده و نمیدانم چه کسانی نوشتهاند نکات جالبی داشت. مثلا در آن نوشته شده بود ” ما در شرایط عادی هم در حداقلها زندگی میکردیم” که این خیلی عجیب بود برای من. مثلا خود من هر دو یا سه سال نمایشگاه میگذارم و طبعا حدود نصف فروشم به گالریدار تعلق میگیرد. حالا فکر کنید گالریدار هر ده روز یا سه هفته این کار را با یک هنرمند میکند. پس گالریدارها وضعشان اصلا بد نیست، اما هنرمندان خصوصا ما نقاشان هیچ وقت حمایت نمیشویم. و کمک به هنرمند هم صرف اینکه برایش نمایشگاه بگذاریم نیست، چرا که در نهایت فروش نمایشگاه به نفع خودشان است. طبیعتا هر کمکی که قرار باشد به هنرمند بشود مفید است، اما من شاهد هیچ کمکی نبودهام. یعنی اگر یک هنرمند بیپول بشود راهی به جز کار دیگری انجام دادن ندارد. خیلی از ماها این کار را انجام دادهایم؛ یعنی به نقاشی کردن ادامه دادهایم، اما درآمدمان از جای دیگری بوده. کسی ما را ساپورت نکرده.
غ.ب:این کسب درآمد از راه دیگر هم میتواند به نوعی شکلی از بحران را برای هنرمند ایجاد کند. تاثیرش در روند کاری شما چطور بوده؟
ش.م: کاری که من برای کسب درآمد میکردم، خیلی از فضای هنری دور نبود. ما تبلیغات کار میکردیم، انیمیشن درست میکردم و … . به هر حال آدم را از فضای نقاشی دور میکند اما مجبوری انجام بدهی. اگر بخواهیم زندگیمان را بگذرانیم باید از این کارها بکنیم. دورههایی بوده که اصلا کسی کار نمیخرید یا فروش کار رونقی نداشت، یا مثلا در دورههایی کسی اصلا آدم را نمیشناسد. زندگی کردن از این راه واقع سخت است.
غ.ب: حالا که مدتی از این شرایط جهانی و بیماری گذشته اوضاع کار برای شما چطور است؟
ش.م: الان خیلی کار میکنم. خیلی جالب است که آن اوایل اصلا نمیتوانستم متمرکز باشم اما الان خیلی کار میکنم، یعنی چند ماهی میشود که هر روز در حال کار کردن هستم. تا الان از روند راضی بودهام. جالب هم هست که آدم در این دوران دغدغهی این که کسی کارم را ببیند و چه فکری بکند را ندارد. شکلی از احساس آزادی با من است، چرا که میدانم حالا حالاها قرار نیست نمایشگاه بگذارم یا کسی کارهایم را ببیند. کاری که دلم میخواهد را میکنم. با یکی از دوستان نقاشم هم که صحبت میکردیم، او هم همین بود. بیشتر درگیر بازی کردن با کار شدهایم و یک جور رها شدگی داریم. انگار همه چیز را ول کردهایم و راحتتریم. راستش اصلا به آینده دیگر فکر نمیکنم. شاید ناامیدانه باشد، که امیدوارم اینطور نباشد، اما نمیتوانم آینده را ببینم و به نوعی بیخیال آینده شدم.
غ.ب: فضای حاکم در واقع همان قدر که فضای مناسبی برای خلوت کردن و بازنگری است، همان قدر هم میتواند حاوی فضای منفی باشد.
ش.م: دقیقا. الان همه در یک شرایط هستیم و واقعیت این است که یک فشار روحی بزرگ بر دوش همهی ما هست. این فرصت را داریم که بیشتر تنها بشیم، عمیق شویم و فکر کنیم اما در عین حال در حال آزار دیدن هم هستیم. هر دو را با هم دارد.
غ.ب: تازهکارها یا نقاشان جوان باید در این شرایط چه کاری انجام بدهند؟
ش.م: بیش از هر چیز کار کنند. برای آنها هم فرصت خوبی شده که تجربه کنند و ادامه بدهند، بالاخره زندگی ادامه پیدا میکند. حتی شاید سرشان این روزها خلوت شده باشد، دانشگاهها که تعطیل هستند و جایی هم نمیشود رفت پس بهترین زمان برای کار کردن است. و من مطمئن هستم از تمام این مجموعهها چیزهای خوبی بیرون میآید.
غ.ب: شما عضو انجمن نقاشی هستید؟
ش.م: گویا هستم! راستش یک بار پیگیری کردم، اما هیچ فعالیت و ارتباطی با هم نداریم. با بودن انجمن موافق هم هستم اما پیش نیامده کاری انجام بدهم. یک بار هم خانم مظفری را دیدم و به ایشان گفتم من کارت عضویت ندارم، یک بار هم تماس گرفتم و خبری نشد. که گفتند پیگیری میکنند و یادم نیست چه اتفاقی افتاد که پیش نرفت. اما خوب است که آدم عضو یک صنفی باشد. شاید اگر با هم هماهنگ باشیم، بشود آنجا کارهایی هم کرد.
غ.ب: در بین صحبتهایی که با همکارهایتان دارید، تاثیر و نقش انجمن برای آنها هم همین اندازه بوده؟ مثلا در شرایط خاصی مثل حالا؟
ش.م: نه در روند آنها هم نقشی نداشته است. من به هیچ وجه ارتباطی با انجمن نداشتم و هیچ وقت هم نشنیدم که کسی بگوید کار خاصی انجام دادهاند. اما مگر اصلا چه قدرت خاصی دارد؟ نه پولی دارد و نه از لحاظ قانونی قدرتی دارند. شاید کارهایی مثل کارهای بینالمللی و بزرگ مثل برگزاری آرتفرها توسط نهادهای قدرتمندتر بتواند کمک خوبی برای هنرمندان در دورههای مختلف باشد، اما انجمن این قدرت را ندارد و این کارها بودجهی خیلی بیشتری هم میخواهد.
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس