گفتوگوی نوید جهانبخش با واحد خاکدان
تمام زندگیم در بحران بوده است.
به گزارش هنر امروز، نوید جهانبخش: به عنوان یک هنرمند آیا در بحران عمومی مشخصی روند تولید هنریتان متوقف شده است؟
واحد خاکدان: بحران روی آدمهایی مثل من تاثیر خیلی کمی دارد، برای اینکه من تمام زندگیم در بحران بوده است. یعنی همیشه در حال جنگیدن بودم، چه برای ادامهی حیات چه برای کار هنری؛ همیشه در چهار دیواریم کار کردهام. زمانی که این اتفاق ( کرونا ) شروع شد من آلمان بودم و دو هفته است که تهران آمدهام. تمام اوج هیجانات اولیه را آنجا بودم، در آنجا هم در آتلیهام مینشستم و کار میکردم.
ن.ج: دربارهی بحرانهایی مثل انقلاب و جنگ چطور؟ تا حالا منجر به توقف کار هنری شما نشده است؟
و.خ: چرا. فقط یک بار کار هنری کردنم متوقف شد. من از سال 1353 شروع به کار با گالری سیحون کردم. این گالری مکانی بود که طبیعتا معتبرترین و معروفترین و شناخته شدهترین هنرمندان آن زمان به آنجا میآمدند. همهی کسانی که در حال حاضر به عنوان پیشکسوتان سقاخانه و نقاشی خط و اینها شناخته شده هستند آنجا پاتوقشان بود ( با خنده ) و طبیعتا اولین جامعهی خریداران آنجا به وجود آمد؛ آن هم به همت معصومه سیحون که از صبح تا شب آنجا مینشست و با تلفن سعی میکرد همه را متقاعد کند که تابلو بخرند. این مکان از دید من یک مکان خیلی آریستوکراتیک بود، جایی که طبیعتا آدمهای متمول آن دوره رفت و آمد میکردند و تابلو میخریدند.
سال 55 رفتم خدمت سربازی. من از خانوادهای میآمدم که کمتر پیش میآمد به جنوب شهر تهران بروم و بیشتر در محلههایی رفت و آمد میکردم که به کارم بیشتر نزدیک بود ( مثل گالری سیحون). در سربازی من را برای تنبیه به محلههای خیلی دور افتاده و فقیر فرستادند و من برای اولین بار آنجا متوجه شدم که زندگی فقط آن چیزی نبود که من در تهران میدیدم. این مملکت خیلی وسیع است و زمانی که ما فقط در تهران زندگی میکنیم و کارمان کاری هنریست، ایجاب میکند فقط با آدمهای متمولی سر و کار داشته باشیم که برای خرید تابلو ممکن است بشناسیمشان ( آن هم نه از دیدگاه هنری و ارزش معنوی بلکه بیشتر به خاطر جنبههای تجاری و اقتصادیاش ) از این چیزها خیلی دور میشویم. خلاصه به انواع دلایل این اتفاقات من را به قهقرایی کشید که برای مدتی اصلا نتوانستم کار کنم.
آن موقع هم من خیلی جوان بودم ( بیست و سه چهار ساله ) و خیلی دوست داشتم نقاشی مثل پیکاسو باشم، هنرمندی آوانگارد و خیلی مدرنیست و پیشرو و از این صحبتها، همین افکار نایوی که خیلی از بچهها و جوانها دارند. اما وقتی که با این چیزها مواجه شدم دیدم که این کارها فقط آب در هاون کوبیدن است و هیچ بازدهی برای تودهی مردم ندارد. چالشهای آن دوره باعث شد که تقریبا یک سال اصلا دست به مداد نزدم و بعد از یک سال که من شروع کردم به کار کردن، تمام محرومیتهای این آدمها، مشکلاتشان و زندگی در خانههای خیلی فرسوده موضوع طراحیهای من شدند. این تنها دورهای بود که من کار نکردم.
ن.ج: آیا در بحران عمومی مشخصی شرایطی بوده است که برای پیشبرد روند زندگیتان مجاب به انجام کاری غیر از تولید هنری شده باشید؟
و.خ: بله ولی کارهایی که کردهام طراحی صحنه و لباس در اجراهایی در تئاتر شهر، ساخت عروسک و ماسک و مقدار خیلی خیلی زیادی کتاب کودک ( هم در ایران و هم در اروپا ) بود.
ن.ج: آیا در بحران عمومی مشخصی تا به حال نظام حاکم کمکی برای بیرون آمدن از آن به شما کرده است؟ به نظرتان میتواند نقشی در بقا و تکامل دنیای هنر داشته باشد؟ در شرایط فعلی چطور؟
و.خ: به نظر من کسی که دنبال این کارها میآید ( گرچه کسی به دنبال این کارها نمیآید، بلکه اینگونه به دنیا میآید و یک دفعه متوجه میشود که دارد از این راه زندگی هم میکند ) اصلا نباید چنین توقعاتی داشته باشد. کشور آلمان سوسیالترین کشور دنیاست، یعنی هیچ کشوری از نظر تامین اجتماعی و اطمینان اینکه شما گرسنه نمانید بهتر از آنجا وجود ندارد. در بحران کرونا به من نامه دادند که اگر به کمک احتیاج دارم میتوانم اعلام کنم، من دربارهاش از وکیلم پرسیدم و بهم گفت بیشتر از دو هزار دلار نمیدهند، آن هم برای سه ماه. یعنی برای یک نقاشی که حرفهای کار میکند آن دو هزار دلار به چه کاری میآید؟ این یک فانتزیست که از یک جایی دست غیب بیاید و به آرتیست کمک کند، به آرتیست کسی کمک نمیکند. تنها کسی که به آرتیست کمک میکند یا خودش است یا تئو ونگوگ ( با خنده).
ن.ج: تا به حال گالریدار یا مجموعهدار خصوصیای در موقعیت بحران در زندگی شما نقشی داشته است؟
و.خ: … خیر.
ن.ج: چرا؟
و.خ: برای اینکه احتمالا تولید من خیلی کم است و کارهای من پولی ازشان در نمیآید و احتمال میدهم بیشتر کسانی را ساپورت میکنند که روزی ده تا تابلو میکشند و یا حرف ” هـ ” را خوب مینویسند ( با خنده ).
ن.ج: دربارهی نامهی اخیر انجمن گالریداران چطور فکر میکنید؟ به عنوان یک هنرمند در چنین شرایطی انتظارتان از گالریها چیست؟
و.خ: نامه را الان درست خاطرم نیست. اما کار گالریها به من خیلی ربطی ندارد، گالری از نظر من یک مغازه است، یک مغازه که داخلش تابلو میفروشند، منتها بعضی از گالریها به خاطر مطلع بودن در زمینههای هنری کیفیت کاریشان یکم بالاتر از بقیه است، اما در مجموع بیشتر گالریها خیلی اقتصادی فکر میکنند و معمولا دنبال پول هستند. واکنشی که در برابر بحران کرونا نشان دادند کار غلطی نیست و به هر حال باید انجام شود، اما به شرطی که از نظر اقتصادی در آن منطقی هم وجود داشته باشد. در شرایطی که الان دولت بدهکار است و مشکلات خیلی بزرگی دارد توقع اینکه بخواهد به گالریستها کمکی کند کمی بعید به نظر میرسد، اگر هم کرد که چه بهتر.
ن.ج: توصیهتان برای هنرمند جوانی که در بحران فعلی قرار گرفته است چیست؟ به نظرتان در شرایط بحرانی چه چیزهایی را بهتر است در نظر بگیرد؟
و.خ: آرتیستها خیلی متفاوتند، یکی هست که پدرش مالک و زمیندار یا دکتر است و آنقدر وضع مالیشان خوب است که آن آرتیست هیچوقت به بحران خاصی ( حداقل اقتصادی ) برنمیخورد. یکی هم هست مثل من که از بچگی با نقاشی زندگی کردهام و هنوز اجاره نشینم. یک خانه و یک آتلیه را اجاره میدهم و از هیچ جا از نظر مالی کمکی نداشتهام و خودم همه این کارها را کردهام. ولی برای نقاشانی مشابه من و امثال من زندگی همیشه در بحران است و شما همیشه در بحران زندگی میکنید. یک نقاش خیلی معروف ( فکر میکنم اتریشی ) به اسم آرنولف راینر که از خودش عکاسی سیاه و سفید میکند ( عکسهایی خیلی شکنجهوار و زجر کشیده ) که رویشان رنگ میپاشد و اینها؛ یادم میآید یک بار آرت فر کلن بود با او مصاحبهای دربارهی بحران اقتصادی در بازار هنر میکردند، وقتی از او سوال پرسیدند گفت که اصلا کار من بحران است. همیشه در بحرانم، دستانم همین الان دارد میلرزد ( با خنده ).
کسی که آمادگی یک زندگی پر فراز و نشیب را نداشته باشد و سختیهایش را نتواند تحمل کند، احتمالا در شغل اشتباهی افتاده است و بهتر است برود و فعالیت دیگری کند، چون از خیلی جهات کار مطبوعی نیست به آن صورت که آدم همیشه قرار باشد از فعالیت در آن لذت ببرد. لحظات خیلی سختی در این کار است و بالا و پایینهای خیلی وحشتناکی دارد. مخصوصا اگر شما در کشور نفت خیزی مثل ایران زندگی نکنید ( با خنده ). تمام سرمایهی مجموعهداران فعلی ما در واقع از آنجا میآید. وقتی که شما در یک کشور صنعتی زندگی میکنید همیشه در بحران اقتصادی هستید. بالا و پایین خیلی بیشتر است. از طرف دیگر قاطعیت منتقدین ضربههایی به شما میزند که ممکن است طوری زمین بخورید که هرگز نتوانید بلند شوید. ولی در کار یک آرتیست همیشه شما باید بگویید بلند شو، دوباره پاشو وایستا. این لحظات را بعضیها میتوانند از پسش بر بیایند و بعضیها نمیتوانند. ما که دیگر گذراندیم رفت ( با خنده ).
منبع: سایت موبایل آرت پروجکتس