شکوه و مرگ ضدقهرمان!/ تصویر جنگ و قیام در نقاشی رومانتیک اروپایی
تصویر جنگ و قیام در نقاشی رومانتیک اروپایی، اغلب بهدور از تاثیرات رقتانگیز احساسی و نمایش خونریزی است؛ صحنهای باشکوه، حماسی و آکنده از ژستهای قهرمانانه. برخلاف این رویه رایج ''سوم ماه مه ۱۸۰۸'' اثر جاودانه نقاش اسپانیایی ''فرانچسکو گویا'' تصویری هولناک از مردی عامی که ترس و تسلیم در چهرهاش موج میزند را در فرجام خونین قیام مردم ارائه میکند. این تصویر، سیمای ترحمبرانگیز یک ضدقهرمان است که در میان اجسادی غرق در خون و پسزمینه تاریک و محزون، مرگ را فرامیخواند. اثر تاثیرگذار گویا، همانند گزارشی ژورنالیستی از قتل و کشتار با تمرکز بر وقایعنگاری حادثه و قساوت ذاتی آن، سبعیت و بیرحمی جنگ را در تصویری کهنالگویی ارائه میکند. اثری که پیش از ظهور تصاویر عکاسانه خلق شده و حالا یکی از شاخصترین نمادهای تصویری همه اعصار و حتی نخستین اثر هنری مدرن جهان ارزیابی میشود.
به گزارش هنر امروز، در سال ۱۸۰۷ ناپلئون که عزم تسخیر جهان را داشت، چارلز چهارم پادشاه اسپانیا را برای فتح پرتقال به اتحاد فراخواند. نیروهای او اندکی بعد بهسوی اسپانیا سرازیر شدند، اما خیلی زود نیت واقعی وی مشخص شد؛ اتحاد یک نیرنگ بود، باهدف اشغال اسپانیا و ناپلئون برادرش جوزف را به پادشاهی اسپانیا گمارد. در دوم ماه مه ۱۸۰۸ هزاران اسپانیایی در مادرید قیام کردند، لیکن روز بعد بسیاری از آنها محاصره و قتلعام شدند. فرانچسکو گویا باوجود علاقمندی به انقلاب فرانسه، ۴ تابلو از صحنههای قیام و کشتار مردم نقاشی کرد که دوتای آنها بهشکل مرموزی مفقود شدهاند. دوم و سوم ماه مه ۱۸۰۸ عناوین دو تابلوی دیگر هستند که شورش مردم خشمگین و انتقام خونین اشغالگران را به تصویر کشیدهاند. دو اثر ۲۶۸در۳۴۷ سانتیمتری، همچون روزنگار حوادث، مقاومت مردم اسپانیا و خشونت بیرحمانه سربازان فرانسوی را با تاکیدبر فاجعه انسانی بدون پافشاریبر آرمانگرایی و میهن پرستی، نشان میدهند. سوم ماه مه که اکنون در موزه پرادا مادرید نگهداری میشود، یکی از آیکونیکترین آثار ضدخشونت تاریخ هنر است که بارها توسط هنرمندان مهمی بازآفرینی شده؛ از جمله اعدام امپراتور ماکسیمیلیان (۱۸۶۹) اثر ادوار مانه و قتل عام در کره (۱۹۵۱) اثر پابلو پیکاسو که هردو ارجاع مستقیمی به اثر گویا هستند.
سوم ماه مه ۱۸۰۸ در ارائه تصویری تکاندهنده آشکارا از شمایلنگاری مسیحی وام میگیرد. شخصیت محوری مرد بینوایی است ترسیده و اندوهگین که در جامهای سفید زانو زده، دستانش را به نشانه مقاومت، یا شاید سرکشی باز کرده و در این ژست مسیح مصلوب را تداعی میکند. کف دست راست او زخمی است که علامت مشخصه مسیح هنگام مصلوب شدن بود. اما چهرهاش عاری از سیمای معنوی و شمایلنگاری یک قهرمان است؛ نگاهی به آسمان برای نجات ندارد و برعکس با رخساری مایوس تنها یکی از انبوه قربانیان خشونت است. او هیچ پیامی در مورد حماسه مبارزه و فضیلت انقلابی را فریاد نمیکند. در برابرش صف منظم سربازان اسلحهها را نشانه گرفتهاند. آنها با چهره ناپیدا، بدون احساس، در وضعیتی تهاجمی با ردیف منظم پاها و کلاهها نقاشی شدهاند. این رویارویی با کنتراست نظم و بینظمی؛ سربازهای ایستاده و مردان فروافتاده، اجساد خونین و تفنگهای فولادین، تشدید میشود. در بین آنها فانوس مکعبی روی زمین تنها منبع نوری است که مرد سفیدپوش را مشابه یک قدیس نورانی ساخته. پسزمینه عمیق صحنه با آسمان تاریک، حکایت شبی سیاه است که شفق را نخواهد دید. جمعیتی در دوردست، تماشاگران این صحنه فجیع و یا شاید قربانیان بعدی آن هستند. مشخص نیست نقاش شخصاً شاهد چنین صحنهای بوده یا نه، اما واضح است تاثیرگزاری احساسی برایش اهمیت بیشتری نسبت به ملاحظات زیباییشناختی و صحنهپردازی تئاتری داشته است. ضربهقلمها در خدمت نمایش کشتار مکانیکی است و رنگها محدود بهفامهای سیاه و قهوهای؛ تنها لکه خون در این شب ظلمانی میدرخشد. اجساد خونین، چنان متلاشی شدهاند که جایی برای حماسه و امر متعالی باقی نگذاشتهاند. نقاش بجای تقدیس آنها برپوچی و بیمعنایی خشونت تاکید و اثرش را به تصویری گروتسکگونه از جنگ تبدیل میکند. ''سوم ماه می'' اثری انقلابی به تمام معناست؛ هم از حیث سبک و ساختار و هم از حیث موضوع و بیان.
منبع: کانال تلگرامی علیرضا سمیعآذر