نقد، تحلیل و بررسی فیلم"پرتقال کوکی" استنلی کوبریک

پرتقال کوکی (به انگلیسی: A Clockwork Orange) فیلمی است از استنلی کوبریک، محصول سال ۱۹۷۱ شرکت برادران وارنر و برگرفته از رمانی کوتاه با همین نام از آنتونی برجس. این فیلم از تصاویر خشن و ناراحتکننده استفاده میکند تا روانپریشی، گروههای بزهکار جوان و دیگر موضوعات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در بریتانیای پادآرمانشهر آینده نشان دهد.
به گزارش هنر امروز، محصول سال 1971 شرکت برادران وارنر
ژانر:جنایی، درام، علمی-تخیلی
کشور سازنده:انگلستان، آمریکا
نامزد اسکار بهترین فیلم، کارگردانی برای استنلی کوبریک، فیلمنامهٔ اقتباسی برای استنلی کوبریک، اسکار تدوین بیل باتلر.
برنده 7جایزه بفتا
جایزهٔ انجمن کارگردانان آمریکا
جایزهٔ هیوگو بهترین نمایش درام در سال ۱۹۷۲
جایزهٔ NYFCC بهترین کارگردانی در سال ۱۹۷۱-استنلی کوبریک و بهترین فیلم
برنده جشنواره سی و سوم ونیز
برنده روبان نقره ای سندیکای فیلم ایتالیا
در سال ۲۰۰۸ مجلهٔ امپایر، این فیلم را در رتبهٔ ۳۷ از ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار داد.
«پرتقال کوکی» که از آن بهعنوان بهترین فیلم روانشناسانه تاریخ سینمای جهان یاد میشود، در فهرست ده فیلم ممنوع شده تاریخ سینما نیز جای دارد.
کوبریک آن را به پیشنهاد پلیس و به خاطر تهدیدهایی که بهخاطر تقلید برخی از جوانان از کارهای شخصیت اول فیلم (آلکس) بر علیه او و خانوادهاش انجام شده بود در انگلستان به نمایش در نیاورد و این موضوع را همسرش بعد از مرگ او فاش کرد و این فیلم پس از مرگ کارگردان در آنجا اکران عمومی شد.
این فیلم به دلیل تصویر سازی بی پرده از خشونت و صراحت در بیان آلودگی های آشکار و نهان جامعه ای خشونت گرا، انتقادهای شدیدی را به ویژه در آمریکا به همراه داشت.
در هنگام تالیف کتاب توسط بورخس، همسر وی مورد ضرب و شتم چهار خلافکار آمریکایی قرار گرفت که این صحنه را ما در جایی از این فیلم به وضوح میبینیم، نکته ای هم در مورد نام کتاب وفیلم پرتقال کوکی است"پرتقال به معنی بشر " وپرتقال کوکی به معنی بشر کوکی .
در واقع نام فیلم استعاره ای برای بشر کوکی یا عروسک خیمه شب بازی مکانیکی کوک شده وبی اراده است.
وبه نوعی استعاره از شخصیت الکس پس از انزجار درمانی است.
پرتغال کوکی به معنای واقعی پرتغالی است که برای پوست کندنش تنها چیزی که به کار نمی آید چاقو ست
تریلر فیلم پرتقال کوکی.
خلاصه فیلم پرتقال کوکی
آلکس جوان ناهنجار و ضد اجتماعی است که رهبری گروهی از جوانان مانند خود را بر عهده دارد او انواع جنایات را مرتکب می شود و در این بین به خاطر یک مورد قتل دستگیر می شود و به زندان (مرکزی برای درمان خلافکاران) فرستاده می شود تا در آنجا تحت روش های مدرن درمان شود...
فیلم پرتقال کوکی برگرفته از رمانی کوتاه به همین نام با همین نام از آنتونی برجس.
این فیلم از تصاویر خشن و ناراحتکننده استفاده میکند تا روانپریشی، گروههای بزهکار جوان و دیگر موضوعات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در بریتانیای پادآرمان شهر آینده نشان دهد.
الکس (مالکوم مکداول)، نقش اصلی فیلم، یک جاهل جامعهگریز باجذبه است که علایقش عبارتند از موسیقی کلاسیک (خاصه بتهوون)، تجاوز و چیزی است که در فیلم «خشونت افراطی» نامیده میشود. او رهبری یک گروه خلاف و لات (پیت، جورجی و دیم) را برعهده دارد که آنها را Droogies یا Droogs (به معنی رفیق است و از کلمهٔ روسی друг گرفته شدهاست) خطاب میکند.
وقایعی که فیلم شرح میدهد عبارتند از قانون شکنیهای وحشتناک آن گروه خلافکار، دستگیری الکس و استفاده از روش بحثبرانگیز «شرطیشدن روانی» برای بازپروری او.
موسیقی متن پرتقال کوکی ترکیبی از موسیقیها است که بیشتر شامل گزیدههایی از موسیقی کلاسیک است.
پوستر بسیار مشهور پرتقال کوکی هم اثر فیلیپ کاسل با طرحی از بیل گُلد است.
تیتراژ آغازین فیلم پرتقال کوکی.
پخش این فیلم به دلیل تقلید برخی از جوانان لندنی از کارهای کاراکتر اصلی فیلم(الکس) مدتها در بریتانیا ممنوع بود.
اولین بخش، شرح زندگی و کارهای الکس جوان و رفقایش که در میلک بار در حال گذران وقت هستند.
آیکونولوژی شیر در سینما
از آنجایی که شیر اولین منبع تغذیه بشر در ابتدای پیدایشش است و تنها ماده غذایی که در حقیقت توسط بدن انسان (مونث) تولید میشه سمبل بسیار قوی و پرمعنایی به حساب می اید و استفاده از آن در فیلمها توسط کارگردانانی چون هیچکاک و کوبریک و یا اسکورسیزی اتفاقی و بی هدف نبوده است .
در فیلمهای چون پرتقال کوکی ، هوانورد و لئون قهرمانان علاقه بیش از حدی به نوشیدن شیر دارند و از آن به عنوان تنها منبع غذایی استفاده میکردند ....که این علاقه را میتوان میل باطنی آنها به بازگشت به گذشته و یا استفاده از آن به عنوان دارو برای درمان دردهای به اصطلاح بی درمانشان ( خشونت ، سرخوردگی ،وسواس ) دانست.
شیر نوشیدنی مورد علاقه شخصیتهای منفی اصلی - پرتقال کوکی، جایی برای پیرمردها نیست و حرامزاده های عوضی و...
سکانسی ازفیلم پرتقال کوکی ساخته استنلی کوبریک.
دراین سکانس آلکس ودوستانش به جان پیرمرد دائمالخمری افتادهاند.
فیلم آیینه ست ؛ آیینه اى که ما و آینده اى که در پیش داریم و انحطاط مدرنیته و تزلزل انسانیت رو نشون میده .
فیلم قهرمان ندارد ؛ همه ضد قهرمان هستند و همه وقتى فرصتى براى بروز خشونت پیدا کنن اون رو بروز میدن ؛ چه جنسى ، چه فیزیکى ، چه سیاسى و ...
فیلم درباره خشونت است. تاثیر خشونت فرد بر جامعه و عملکرد جامعه در مقابل این رفتار...بهتر است از ابتدا آغاز کنیم...
شخصیتی دارای خشونت بیمارگونه، سادیسمی، بی قید و بند نسبت به خود و جامعه و نترس که به شکل قابل دفاعی تمامی این موارد کم کم به مخاطب القا شد...
مکداول (بازیگر نقش الکس) لباس کریکتی را که داشت به کوبریک نشان داد و بدین ترتیب در انتخاب لباس گروه الکس و رفقایش به کوبریک کمک کرد. کوبریک هم به او گفت که ضربه گیر قسمت حساس بدن را نه زیر بلکه روی لباسش بپوشد.
سکانس درگیری گروه آلکس بادارو دسته بیلی بوی.
سکانس ماشین سواری شبانه گروه آلکس.
یک نوع آینده نگری و درک واقعیات جامعه را این بار در پرتقال کوکی شاهد هستیم.
خشونت و به حقارت کشاندن بشریت و تقابل آزادی بی حد و حصر و بی ارادگی.
این پسر تقریبا از هیچگونه کار خلاف و غیراخلاقی ابایی ندارد او به همراه دوستانش به جای جای شهر سر میکشند و به خرابکاری، تجاوز، تعرض ، دعوا ، کتک کاری و رعب و وحشت مشغول میشوند،
کوبریک با تک تک پلانهای پرتقال کوکی با مخاطب صحبت میکند و سعی میکند بشریت را در اوج نمایش حیوانی به مخاطبش عرضه نماید!
این فیلم اوج بدبینی کوبریک به بشر بود، بشری که با خشونت افسار گسیخته اش، خود تهدیدی است برای افراد دیگر.
پرتقال کوکی دربرگیرنده همان مفهومی بود که اغلب آثار کوبریک در خود دارند، انسان برای بقایش ناگزیر است، انسانیت خود را پاس دارد.
خشونت ناشی از ناآگاهی (آلکس) ضد قهرمان یک طرف قضیه است- و کیفر خواست فیلم ازظرفیت جامعه در به وجود آوردن چنین خشونتی وسپس راه چاره برای برخورد ورویارویی با آن طرف دیگر قضیه.
«پرتقال کوکی» آینده نزدیکی را به تصویر میکشد با همه دغدغههای اجتماعی و سیاسی امروز؛ بحرانهای نوجوانان، خشونت قوای پلیس، دانش منقطع از انسانیت و تکنولوژی مکانیکی فاقد روح و بریده از ارزشهای انسانی.
لوئیس بونوئل درمصاحبه با نیویورک تایمز:
پرتقال کوکی الآن فیلم محبوب من است.من خیلی مستعد مخالفت بااین فیلم بودم. بعد از اینکه آنرا دیدم متوجه شدم تنها فیلم درباره معنای واقعی دنیای امروزی است.
سکانس حمله گروه آلکس به منزل نویسنده.
الکس و دوستانش شبی به خانه نویسنده ای می روند و او را برای همیشه زمین گیر می کنند و الکس به همراه آهنگ معروف آواز زیر باران به همسر نویسنده تعرض می کند.
آنچه که فیلم رابه اثری مخرب تبدیل میکند- اشارات خونسردانه وسنگدلانه وحوادث وچیزهایی است که بیننده همواره ازآن لذت برده است. مثل ترانه(آوازدرباران).
فیلم در زمان انتشار بسیار تکان دهنده بود به طوری که نمایش آن در بسیاری از کشورها ممنوع شد. صحنههای جنسی متعدد و خشونت این فیلم دلیل اصلی این جلوگیری توسط اکثر کلیساها بود. واقعا جای طرح این پرسش وجود دارد که وقتی مضمون فیلمی خشونت است آن را چگونه باید نمایش داد؟
گروهی از مردان جوان که می توان آنها را جزو دارو دسته های بزهکار قرار داد، با همکاری یکدیگر مرتکب جرایمی می شوند. این افراد به لحاظ اجتماعی ناسازگار هستند.
شخصیت اصلی داستان الکس شخصیتی بیمار از نظر اجتماعی و روانی دارد و از آزار و اذیت دیگران از جمله ضرب و شتم انسان ها، تجاوز های جنسی سرقت و… لذت می برد
از نظر اجتماعی الکس شخصیتی بیمار گونه دارد. اگر بخواهیم او را از نظر نظریه های زیست شناختی بررسی کنیم، برخلاف نمونه های این نظریه این شخص نه دارای استیل قوی است و نه عضلانی است، با این حال بسیار پرخاشجو است. پس این نظریه در مورد نوع بدنش و بزهکار بودنش رد می شود.
از نظر تبیین های روان شناختی به نظر می رسد که او دچار شخضیتی روان رنجور است زیرا رفتار های او عزلت جو ( مانند خود داری از مدرسه رفتن) و بی عاطفه است. به نظر می رسد او از آن نوع روان رنجور ها است که برای نفس خشونت دست به خشونت می زند و از آن لذت می برد و به صورت اجتناب نا پذیری دست به جرم می زند.
اگر بخواهیم هم از نظر روان شناختی و هم زیست شناختی، کجروی الکس نشانه ی کاستی در شخصیت اوست نه اجتماع، با این حال به نظر می رسد که جرم خارج از کنترل اوست و در ذهن و جسم او ریشه دارد.
با توجه به این که پسران معمولا از سنین پایین جزو دارو دسته ی بزهکاران می شوند زیرا چنین فرهنگ هایی به آنها احساس مردانگی می دهد و هیجان رفاقت هم با آن همراه است. در مورد الکس هم می توان همین حدس را زد که چون خشونت و پرخاشگری را جنبه ای از هویت مردانه قلمداد می شود، او و دارو دسته اش از این راه برای نشان دادن هویت مردانه ی خود استفاده می کنند(نوع لباس پوشیدن و حتی اهمیت رابطه جنسی برای او این را تایید می کند.). در این فیلم به خوبی جنایت علیه زنان نشان داده شده است. برای الکس که جزو دسته ی مردان متجاوز و مهاجم تلقی می شود زنان قربانی جرم اند که آزار و اذیت جنسی در رتبه ی اول قرار دارد.سن الکس که بین ۱۸-۲۱ سال است که اوج دوران خلاف کاری محسوب می شود. خشونت در این دوران به بحران دوران کودکی بر می گردد، اما چون در فیلم نشانه این از کودکی الکس نیست نمی توان در این مورد قضاوت کرد.
همیشه اینگونه تصور می شود که فیلم"پرتقال کوکی"درانگلستان اجازه ای نمایش نگرفت،درحالی که این فیلم با برچسب سنی"x"دراین کشوراکران شداما درادامه،درسال 1973،خودکوبریک(کارگردان)ازتوزیع آن جلوگیری کرد.علت این کار به گفته ی خود او،تهدید به مرگ شدن همسر وخانواده اش توسط عده ای ناشناس بود.دردهه های هشتاد ونود،علاقه مندان بریتانیایی هرگاه می خواستندفیلم را ببینندآن راازکشورهای خارجی،خصوصافرانسه سفارش می دادند.درسال 1993،باشگاه اسکالاسینما درلندن اقدام به نمایش بدون مجوز فیلم کردکه این حرکت با برخورد شدیدوشکایت کوبریک همراه شد تا جایی که این باشگاه تا آستانه ی ورشکستگی هم پیش رفت.درنهایت،یک سال پس از مرگ کوبریک ،فیلم درسینماهای انگلستان با درجه بندی سنی 18+به نمایش درآمد.
سکانس موسیقی بتهون دوبله شده
پرتقال کوکی انباره ی تناقضات شخصیتی جوانانیست که به قتل،غارت،تجاوز،دزدی و درگیری با سایرین و یا با همقطارانشان مبادرت می ورزند.آلکس یعنی شخصیتی که داستان حول وی شکل میگیرد،نیز شخصی پر از تناقضات رفتاریست. در خانه،پدر و مادرش او را دانش آموز خوبی در مدرسه و فردی انساندونت در جامعه میشناسند ولی در بیرون از منزل او به ندرت در مدرسه حضور می یابد،مدیر مدرسه از شیطنت های بی حد و حصر وی به جان آمده و منتظر فرصتی برای سرکوب اوست و در جامعه نیز با خشونت بی انتهای گروه،سعی میکند با بهره گیری از زور و خشونت برتری خود را به یارانش اعمال کند، در دیالوگ شنیده می شود که برای اعمال این خشونت لگام گسیخته،از سمفونی نهم بتهوون الهام میگیرد.
اوج لذت آلکس در سمفونی نهم بتهوون خلاصه می شود و او با شنیدن این موزیک آرامش بخش صحنه های ویرانی ساختمانها،شکنجه های عیسی و بمبارانهای جنگ را به یادش می آورد. آمیزه های دینی نیز برای او تمام شهوت و خشونت را به همراه می آورند.او در خانه پیراهنی به تن می کند که دکمه های سر آستینش به مانند میخهای کوبیده شده بر مچ دستان مسیح مصلوب بوده است،در عین حال مجسمه ی مسیح اتاق وی،در اوج شهوت به صلیب کشیده شده است. چهار مجسمه ی عیسی به طوری کنار هم قرار داده شده اند که بیننده آنان را به رقص و پایکوبی می انگارد؛ “آواز خوان در باران” زنی را در برابر همسرش مورد تجاوز قرار می دهد.
سکانس ماندگاراز فیلم پرتقال کوکی
دراین سکانسی که الکس با دو تن از اعضای تیمش بخاطر تحت فشار قرار گرفتن و نگرانی بابت از دست دادن رهبری؛ درگیر می شود.
انجام جرم و جنایت نه بخاطر مسائل مادی ( نمایی از کشوی کمد الکس میبینیم و پول ها و اجناسی که به سرقت رفتن و هیچ استفاده ای نشدن ) و حیوان خانگی که نشون از متفاوت بودن، نترس بودن و عجیب بودن الکس به ما میده ( حیوان خانگی مار هست نه مثلاً پرنده یا گربه ) همه و همه المان هایی هستن که در جهت شناخت شخصیت الکس در نیمه ابتدایی فیلم به ما کمک میکنن.
گروه الکس که یکدیگر را برادر خطاب می کنند کاملا گوش به فرمان او هستند. وقتی آن ها از دستورات او تمرد می کنند الکس آن ها را تنبیه می کند. برادری آن ها اجباری است و اعضای گروه از این موضوع کاملا آگاه اند.
سوال این است:آیا هدف کارگردان از هر چیزی که به تصویر می کشد رواج دادن آن است؟مثلا خشونت بی حد و حصر یا بهتر است بگویم لجام گسیخته ی "پرتقال کوکی" خواهان رواج خشونت در بین مردم است؟
فیلم "پرتقال کوکی"خشونت عریانی را در ابتدا به تصویر می کشد چهار جوان اوباش انگلیسی که ماسک به صورت می زنند و به هرکسی که برخورد می کنند سادیسم وار بهشان حمله می کنند حتی از تجاوز به حریم خصوصی افراد هم خودداری نمی کنند و ما همه ی این ها را با چشم خود می بینیم.
که فقط صرف نشان دادن برای ترویج چیزی کافی نیست بلکه تحلیل نوع نگاه کارگردان به هر مقوله ای چه بسا مهمتر است.نوع نگاه کوبریک به خشونت منزجر کننده است.یعنی کاملا مشخص است که کوبریک عاشق خشونت و مروج آن نیست بلکه تاوان سنگینی که افراد ممکن است در قبال کارهایشان پس بدهند را به تصویر می کشد.
اجرای موسیقی گروه DNT Weimar/ برای فیلم پرتقال کوکی.
نمایی ازفیلم پرتقال کوکی.
سکانسی مشهور ازفیلم پرتقال کوکی.
مالکوم مک دوال(آلکس) بتهوون و کلاهش را دوست دارد. اما در حقیقت فقط خشونت است که میتواند او را راضی کند.
الکس این هولیگان فرهیخته - که از رمان آنتونی برجس آمده همه کاری از قتل وتجاوز و خونریزی تا کشتن حیوانات کوچک خانوادگی را انجام می دهد.
فیلم بر پایه منطق کوبریک که " براى نشان دادن سکس و خشونت راهى بهتر از نشان دادن سکس و خشونت نیست " بنا شده ست و جلوه اى واقعى ، صریح و دور از سانتى مانتالیسم(احساسات گرایی) به فیلم داده .
فیلم سعى نمى کنه خشونت رو ریشه یابى کنه ، دنبال راه حل نیست ، نسخه نمى پیچه و اتفاقا توى فیلم میگه که چرا این کارا رو نمیکنه.
الکس شخصیت شرور و خشونت طلب فیلم در نیمه اول فیلم با گروهش دست به هر کارى میزند ؛ تجاوز ، قتل ، خرابکارى ، آزار و اذیت
و بقیه مردم اون جامعه افرادى ضعیف و مظلوم نشون داده میشن و قدرت دست الکس است.
در پرتقال کوکی الکس از خشونت لذت میبرد. او سرشار از تناقضاتی نیز هست. گاهی تبدیل به کودکی چهار ساله میشود و گاهی نیز در هنگام دعوا درنده خو میگردد. از طرفی از سمفونی نهم بتهوون به عنوان یک اثر جاودانه و آرامش بخش لذت میبرد و از طرف دیگر به زنان به صورت وحشیانه تعرض میکند. در واقع همین تناقضات شخصیت الکس را شکل میدهند و تماشاگر مجاب میشود تا با دنبال کردن سرنوشت او (بستر) با ایدئولوژی کوبریک راجع به خشونت (محتوا) نیز همراه شود.
یکی از صحنههای تکان دهندهتر پرتقال کوکی صحنه قتل یک زن به دست الکس با اثر هنری ساخت خودش– یک مجسمه اروتیک– است، مجسمهای را که از فرط وضوح معنای ظاهریاش نمیتوان نمادین پنداشت.
صحنه ی ارتکاب قتل و درگیری وی با زنی که همراه با گربه هایش زندگی میکند،اوج تناقضات روحی در قالب موسیقی متن القا می شود.
این سکانس فیلم یک سکانس ضد نماد است(آلت این قتل بسیار سمبلیک است و نمایی از جهتگیری ایدئولوژی کوبریک درباره روابط جنسی است)
مدرنتیه کم کم دارد ما را به مسیری میبرد که ابر قدرت ها یک به یک رسوا میشوند . کوبریک در 30 و اندی سال پیش این موضوع را فهمیده بود و غلبه مدرنیته بر قدرت را به تصویر کشیده بود .
مجسمه اروتیک در این سکانس نماینده از مدرنیته و زن مقتوله ثروتمند نماینده ای از ابر قدرت هاست که با کشف خشونت ذاتی بشر امروزی و بیدار گری با تکنولوژی به صلیب کشیده میشوند و در اخر چیزی جز یک قاب نقاشی از انان نمیماند .
همقطارهایش با ضرباتی آلکس رابیهوشش میکنند و پا به فرار میگذارند و الکس به جرم قتل، به دست پلیس میافتد.
سکانس بازداشت آلکس.
الکس از آن دسته اشخاص ترسناکی است که همه ما در طول زندگی چند باری با آنها برخورد کردهایم. این برخوردها معمولا در دوران بچگی اتفاق افتاده و الکس هم از آن دسته آدمهایی بوده که از آشکار ساختن لذات مشمئزکنندهاش، هیچ ابایی نداشته. از آن دست بچههایی که بالهای مگسها را از هم جدا میکردند و یا مورچهها را با ولع میخوردند صرفا به این خاطر که کاریست بسیار منزجر کننده و یا الکس بچهای بوده که بیشتر از دیگران درباره سـ.کس و مسائل جنـ.سی اطلاعات داشته و بخصوص جنبه زشت این کار را.
الکس در «پرتقال کوکی» بزرگ شده و به یک متجاوزگر سادیست تبدیل شده است. شاید با گفتن تنها واژه «متجاوزگر سادیست» نتوان کل شخصیت او را توصیف کرد و بیشتر عبارتی کلیشهای به چشم میآید.
درفیلم کوبریک جوان تا قبل از دستگیری توسط پلیس فردی آزاد است، چونان دن کیشوت.هر عملی که مورد دلخواهاش است انجام میدهد بدون اینکه محدودیت و ممنوعیت خاصی او را منع و مشروط کنند،او انسانی به تمام معنی آزاد است.اما این اعمال او باعث میشود تا او را به عنوان عنصری نامطلوب بازشناخته و به زندان بفرستند.
چارلی کشیش زندان.
بعد از ورود الکس به زندان شخصیتی که تا چند لحظه پیش به راحتی با بازجو درگیر میشد و از این مسئله ابایی نداشت، در عرض چند نما به یکباره عوض شده و به فردی مطیع و بله قربان گو بدل میشود و به هر خواسته مامور زندان به سادگی تن میدهد ( نمایی که نگهبان زندان به الکس میگوید از این به بعد به نگهبانان میگویی "قربان " و او عیناً تکرار میکند )
در دوران بازداشت جوان در زندان ما شاهدیم که چگونه جوان در کتابخانه خیال خود را پرواز میدهد و به کرانه هایی که مورد دلخواهش است سفر میکند،در زندان جسم او در انقیاد است اما روح و روان او آزاد و رها است.
در زندان با چارلی (کشیش زندان) آشنا میشود و در مورد “درمان لودوویکو” – درمانی برای رفتارهای ضد اجتماعی- توسط دولت چیزهایی میشنود.
زندانی که شاید نقطه غایی نگرانیهای کوبریک و در واقع برگس در مورد سیستمهای مراقبتی و تادیبی جوامع جدید باشد.
زندان در این جوامع محلیست برای اعمال قدرت نهان صاحبان قدرت،زندان در جامعه ی امروز جهان یعنی آنجایی که مجرم و مجری قانون دچار چرخش موقعیت می شوند، و تادیب جای خود را به تعذیب میدهد.
در زندان،جوانان مجرم مورد آموزشهای دینی قرار می گیرند و با آمیزه های کتاب مقدس آشنا می شوند،اما کوبریک با نشان دادن تصورات آلکس هنگام خواندن این کتابها او را هم بستر با زنانی زیبا می بیند و در جایی در کسوت شکنجه گر عیسی ظاهر میگرداند. این خشونت و دید جنسی نهفته در آموزه های دینی آلکس را از درک پیام حقیقیِ این نوشته ها باز می دارد و شاید وجود این رد پاها، نه برای بشر نجات بخش؛بل بارها مخرب تر هستند که بشریت را در منجلابی که در آن فرو افتاده، فرو و فروتر می دهد. جذابیت این تعالیم سبب می شود که وی با کشیشی آشنا شود که به او روش درمانی جدیدی را برای درمان بیماران را معرفی میکند. آلکس به گفته ی خود حاضر است “هرکاری” بکند تا زودتر مداوا شده از زندان خارج شود.
سکانس بازدید زندانیان توسط وزیر کشور.
"جامعه به مثابه ی یک سرکوبگر" الکس را به زندان می فرستد و پس از شکست تئوری های مذهبی بر ذات تغییرناپذیر الکس، طرحی برای اصلاح او پیشنهاد و اعمال می شود.
در زندان آلکس با روشی به نام لودوویکو آشنا میشود و به او میگویند که با گذشت دو هفته از این درمان او از زندان آزاد خواهد شد.
دولت قصد دارد با این کار شرارت،جامعه ستیزی و رفتار منزجر کننده جنایت کاران و مجرمان را اصلاح کنند. حکومت خواستار جامعه ای قانونمند و عاری از جرایم است.
مشابه چنین طرحی را در اثر 1984 از جورج اورول میبینیم که برای شخصیت اول کتاب به کار برده می شود تا عقاید و ذهنیات او را تغییر دهند با این تفاوت که در این فیلم الکس در ابتدا مشتاقانه از این طرح استقبال میکند. تئوری کوبریک در این فیلم بر این اساس استوار است، که انسان مدرن از دست آورد خود یعنی علم و تکنولوژی برای این طرح(شستشوی مغزی) استفاده کند
با این حال از تاثیرات سیاست و فرهنگ بر این پروسه ی شستشوی مغزی و اصلاح نمیتوان چشم پوشی کرد، همان چیزی که کوبریک حکومت مدرن میخواند و نهادهای قدرتی مدرن که از هر وسیله ای(حتی سمفونی نه بتهوون) برای رسیدن به اهداف خودشان بهره می برند.
سؤال اخلاقی اصلی فیلم تعریف "خوب بودن" است و این که "آیا استفاده از روش انزجاردرمانی برای پایان دهی به رفتار غیراخلاقی، منطقی است؟"
آیا روانشناسی رفتاری و شرطی کردن روانی، سلاح خطرناک جدیدی برای دولت است تا با استفاده از آن کنترل گستردهتری بر شهروندانش داشته و آنها را به موجوداتی بسیار شبیه روبات تبدیل سازد؟"
کوبریک از جوامعی که سعی در کنترل بیش از حد دارند مینالد و اعتقاد دارد اگر بشر از خود ارادهای نداشته باشد که به سمت کار خوب برود یا بد و تنها راه پیش رویش راه خوب باشد این کار او هیچ فایدهای ندارد.
انتخاب راه درست و دوری از رذیلتهای اخلاقی وقتی قابل دفاع است که شخص با آگاهی کامل به سراغ آن برود و قدرت انتخاب داشته باشد.
سؤال اخلاقی اصلی فیلم تعریف "خوب بودن" است و این که "آیا استفاده از روش انزجاردرمانی برای پایان دهی به رفتار غیراخلاقی، منطقی است؟" استنلی کوبریک در ستردِی ریویو، فیلمش را اینگونه توصیف کرد:
".. طنزی اجتماعیست در مورد این سؤال که آیا روانشناسی رفتاری و شرطی کردن روانی، سلاح خطرناک جدیدی برای دولت است تا با استفاده از آن کنترل گستردهتری بر شهروندانش داشته و آنها را به موجوداتی بسیار شبیه روبات تبدیل سازد؟"
تابلوی «هواخوری زندانیان» (The Prison Courtyard-1890) اثر ونسان ونگوگ
نمایی از فیلم «پرتقال کوکی»
سکانس مراحل درمان لودوویکو آلکس.
یکی از سکانس های مهم فیلم سکانسی است که به الکس چند فیلم نشان میدهند تا مکانیزم او نسبت به این تصاویر را سنجش کنند .
فیلمهایی حاوی محتوا و تصاویر خشن و جنسی را برای او نمایش میدهند. با پخش همزمان سمفونی نهم بتهوون همراه با فیلمی از رفتارهای وحشیانه نازیها، الکس واکنش نشان میدهد و ابراز مخالفت میکند.
در نهایت، چیزی که از او میماند همانی است که عنوان کتاب میگوید: یک پرتقال کوکی، شهروندی مطیع و فاقد هوش و عقل و اختیار.
اگر بخواهیم با یک کلمه بار تک تک این فیلم ها را انتقال دهیم پس فیلم اول نشانگر خشونت افراطی بشر است (( الکس از ان لذت میبرد چون خشونت در ذات او یک سرگرمی و تفریح است )) . سپس شهوت (( ارام ارام الکس دارد با تصاویر خو میگیرد و ان ها را درک میکند . سپس ناهنجاری و قانون شکنی (( الکس زجر میکشد و شروع به فریاد زدن میکند )) این صحنه همان مکان قدیسانه ایست که دوزخیان را از بهشتیان سوا میشوند .
چشمان الکس تمام این مدت باز است چون با وسیله ای او را مجبور کردند تا فقط تماشا کند .. گناه هایش را بنگرد گناهان خود را نظاره گر می شود و حس پشیمانی او را محسور میکند . خشونت بشردر طول تاریخ را ( جنگ جهانی دوم در یکی از فیلم ها نشان داده میشود ) همه این ها باعث میشوند تا اون به حقیقت ذاتی این بشر انتلکت برسد . اون خود بشر را میبیند بدون هیچ پرده یا برچسب زدنی . این باعث میشود تکانی در او بوجود اید و گناه کردن را کنار بگذارد .
استنلی کوبریک درفیلم پرتقال کوکی بازیگرش مک داول را بخاطر بازی گرفتن بطور جدی آزار داد.
مک مدتها پس از فیلم برداری کوری موقت گرفت و دچار شکاف قرنیه شد ومدتها هم ناراحتی روحی داشت.
دکتری که در فیلم بالای سر الکس بود و محلول نمک در چشم به زور بازِ او میریخت یک دکتر واقعی بود که برای جلوگیری از خشکشدگی چشمش این کار را میکرد.
مسئولین زندان بعد از مدتی متوجه میشوند که این جوان از نظر روانی انسانی است که در طریق اجتماع نیست و اعمال او خلاف انضباطی است که باید در جامعه توسط افراد رعایت شود و لذا جوان به مرکز بازپروری روانی منتقل میشود تا مورد درمان قرار گیرد و بتواند به عنوان عنصری مطلوب به سپهر اجتماع بازگردد.
مرکز بازپروری تبدیل به نهاد انتظامی و روانپزشک تبدیل به پلیس میشود و از طریق آنها هنجارهای مورد ارائه نهاد قدرت اعمال میشوند و در نهاد افراد خاطی نهادینه شده و از آنها بشری منفعل و موردنظر نهاد قدرت بیرون میآیند.
بر این اساس سراسر فیلم شیوه اعمال نوع جدیدی از قدرت است که مسئولین اعمال آن روانپزشکان هستند و زندان آن مراکز عمومی بازپروری.
این مضامین در فیلم دیگری از کوبریک بار دیگر تصویر میشوند.در غلاف تمام فلزی(که قبلا درهمین کانال تحلیل شد.) هم شاهد نهادینه شدن اصولی غیرانسانی در دوران سربازانی میشویم که قرار است مجریان خواستها و ارادهء قدرتمندان و طبقا فرادست باشند.
با درمان لودوویکو (همان انزجار درمانی که نمونههای قبلی آن را به شکلی دیگر در فیلم پرواز بر آشیانه فاخته با بازی جاودانه جک نیکلسون دیدیم) الکس قدرت اختیار خود را از دست میدهد.
آلکس را با چشمانی که به اجبار باز نگه داشته شدهاند جلوی نمایشگری میگذارند و برای او فیلمهایی بسیار خشونت بار از جنگ، تجاوز و کشت و کشتار با تم سمفونی نهم بتهوون پخش میکنند و او را مجبور به دیدن این فیلمها میکنند.
الکس در اثر تماشای این فیلمها از خشونت بیزار میشود به طوری که شخصی که تا دیروز از تجاوز لذت میبرد حال فقط با فکر کردن به آن، تنش به رعشه میافتد.
پس از این درمان الکس از زندان آزاد میشود و به گفته سران دولتی آماده حضور موثر به عنوان یک بشر خوب (که به عقیده کوبریک هیچ ارزشی ندارد) درجامعه است.
کوبریک در این پروسه نشان میدهد که حکومت سیاسی مدرن خواهان انقیاد روحی و روانی بشر است و تنها به جسم تحت انضباط راضی نمیشود.
این رویکرد در اثر گزنده و تلخ اورول،«۱۹۸۴»به نحوه ای دیگر بیان شده است.در آنجا هم مکانیسم های روانی خشونت بار و غیرانسانی به کار برده میشوند تا روان شخصیت اول داستان را منقاد و منضبط کنند.
در مرکز بازپروری که برمبنای این تحلیل مهمترین فصلهای فیلم را شامل میشود بر روی جوان اعمال روانی انجام میدهند تا او را بر این اساس به فردی مطابق وضعیت جامعه تبدیل کنند که براساس الگوهای خاصی که برای او در نظر گرفته شده عمل کند.
در زندان، کشیش بعد از به چشم دیدن صحنه آزمایشها روی الکس، آن را خطا دانسته و معتقد بود که خوبی باید از درون انسان تجلی یاید.
این، درون مایهٔ تجاوز به آزادی را شکل میدهد- چه حکومتی، چه شخصی یا شهروندی- نقض آزادی الکس از دو قدرت سیاسی، از طرفی دولت و از طرف دیگر مخالفان، که هر دو هم از الکس در جهت اهداف خود بهرهکشی میکنند.
در پروسه درمان،جوان به طوری خشونت بار تحت درمانهای بسیار خشن و اسفناک و ضدانسانی قرار میگیرد و در نهایت چنان منقاد میشود که در امتحانی که برای فهمیدن بهبودی او ترتیب داده میشود در مقابل خشونت و جنسیت کاملا مطیع و منفعل شده و آماده میشود که به عرصه اجتماع بازگردد.
کوبریک در فیلم به ما نشان میدهد که حکومت مدرن در عمل خواستار چنین انقیادی است که براساس آن بتواند کنترل خود را بر سراسر جامعه اعمال نماید و بر ضد اعمالی که اساس آن را با مشکل مواجه میکند توان لازم را داشته باشد.
پس از اینکه الکس تحتِ درمان لودویکو قرار میگیرد، به فردی متمدن بدل شده. ولی در ادامه، مرضی که او را گرفتار میسازد، اختلالِ روانیِ تحمیلی ازسوی جامعه است.
آلکس که روحیه اش خشونت طلب , متجاوزگر و بیرحم بود بعد از آزمایشات مغزی به فردی معصوم , محجوب و مهربان بدل می گردد , حال آنکه در هنگام بازگشت به اجتماع , اجتماع را وحشی , ناهنجار و ویرانگر می یابد.
وی پدر و مادرش را فاسد , دوستانش را ( که پلیس شده اند )
خشن و قصی القلب و گدایان مفلوک و درمانده را این بار مسلط و بی رحم می بیند.
در فیلم ما شاهدیم که جوان تازه از زندان بیرون آمده در مقابل خشونت موجود در جامعه و ظلم هایی که در حق او روا میشود توان هیچگونه دفاعی ندارد.او دیگر به عنصری بی اختیار و هنجاری تبدیل شده است.عنصری که نهاد قدرت آنرا طلبیده است،بر این اساس جامعه دیگر عرصه ای برای آزادی فردی نیست بلکه تبدیل به دستگاهی میشود که نهاد قدرت هرگونه بخواهد آنرا به حرکت درمیآورد و به هر سمت و سویی بخواهد سوق میدهد.
در چنین وضعیت نهاد قدرت به هر شیوه که دلخواه او باشد عمل میکند و هیچ قدرتی هم وجود ندارد تا در مقابل این پروسه در مقابل نهاد قدرت بایستد.
کتک خوردن آلکس توسط پلیس.
اگر در فیلم 2001: یک ادیسه فضایی، انسان توانسته یک کامپیوتر هوشمند و سخنگو خلق کند و یا به عبارتی می بینیم که ماشین، انسان می شود. در پرتقال کوکی شاهد هستیم که انسان به راحتی در اثر شستشوی مغزی به ماشین بدل می شود.
این شستشوی مغزی، توانایی دفاع را در انسان می کشد و در برابر جامعه ناتوان و منزوی می شود.
ضربه ی تکان دهنده ی این فیلم در مجازات ناخواسته ی الکس در نیمه ی دوم فیلم هر بیننده ی متفکری را می لرزاند…لحظه ای مکث…..و اندیشیدن به تمام آنچه کرده ایم…
فیلم الکس را در وضعی به تصویر میکشد که با هویتی دگرگون شده، دوباره در کوچه و خیابان رها شده و در مقابل قربانیهایی که به قصد انتقام جویی دنبالش افتادهاند، کاملا عاجز و ناتوان است.
الکس به جامعه باز میگردد اما هیچ چیز مثل سابق نیست. او به راحتی مورد ظلم بقیه قرار میگیرد و به شدت آسیب پذیر میشود.
تمام مسیرها و افرادی که روزگاری در برابر آلکس در موضع ضعف بودند اینک در موضع قدرت قرار می گیرند.
پدرو مادرش از پذیرش او سرباز می زنند. پیرمرد مستِ ابتدای فیلم که آلکس و یارانش او را با شدت کتک زده بودند،حالا باز به تکدی گری در برابر وی ظاهر می شود و با همقطارانش او را درحالی مورد هجوم قرار می دهد که آلکس پس از پشت سرگذاشتن درمان کذایی،هیچ اراده ای برای دفاع از خود ندارد و به مفعول صرف تبدیل شده است.
یارانش که روزگاری در کسوت گرگ،سلامت جامعه را تهدید می کردند،حالا چوپان این گله شده اند و در برخورد دوباره با آلکس تلافی روزهای “دروگی” را می جویند.
دراینسکانس دوستان قدیمی الکس را میبینیم که او را پیدا میکنند و کتکش میزنند. با هر ضربهای که به بدن الکس برخورد میکند صدای آهن بلند میشود.کاملا انعکاس دهنده ی آشفتگی بشر“شی شده” در چارچوب سیستم اعمال قدرت مخفی سرمایه داری است..
این صحنه را میتوان شاهکار کارگردانی کوبریک نامید که با این کار به مخاطب القا میکند که الکس دیگر بشر نیست و به یک موجود “کوکی” تبدیل شده است.
شخصیت ضعیف و " نظریه گردشى تاریخى " که کوبریک در نظر داره اتفاق میافته.تمام کسانى که الکس به آنها ظلم کرده این بار به اون ظلم خواهند کرد. دوستانش که الان پلیس شدند همانگونه که الکس در ابتداى فیلم آنها را به آب انداخت سرش را زیر آب مى برند.
کوبریک به ما میگوید نهاد قدرت با اینکه عناصر تشکیل دهنده آن خود نامطلوب هستند ولی در اعمال خلاف قانون خود هیچگونه محدودیت و ممنوعیتی ندارند و این امر از آنجا ناشی میشود که جوان[که نماد بشر تحت انقیاد درآمده است]دیگر توان دفاع از خود را ندارد و تسلیم محض خواستهای هرچند غیرانسانی و غیراصولی نهاد قدرت شده است.
کوبریک در فیلم از این طریق نشان میدهد که نهاد قدرت چگونه در لفافه؛در نهادهای مختلف که تحت عناوین انسانی به فعالیت مشغولند اعمال سلطه میکند و مبانی موردنظر خود را از طریق آنها به افراد گوناگون القا مینماید.در اصل او به ما نشان میدهد چگونه نهاد علم و دانایی با نهاد قدرت پیوند و بستگی مییابد.
فیلم هجویهای است بر علیه حکومتی که در پی برآورده نمودن نظم و انضباط موردنظرش از روشهای بسیار زننده و خشونت بار بهره میبرد و روان آزاد بشر را به گونه ای خاص در جهت مطامع و خواستهای خود تربیت مینماید تا همیشه سایهء قدرت را بر سر خود ببینند و برخلاف مصالح قدرت قدمی برندارند.از این طریق نهاد قدرت انضباط را در جامعه اعمال میکند.فیلم تصویری صریح از فن آوری انضباطی است.
استنلی کوبریک و مالکوم مک داول در پشت صحنه ی "پرتقال کوکی" - 1971
سکانسی ازفیلم پرتقال کوکی.
یکی ازتاثیرگزارترین سکانس های پرتقال کوکی شکنجه با موسیقی.
پرتقال کوکی حاوی ساختارهای روایی ی اساطیری نیز هست. ماجرای الکس را گونه یی سفر اودیسه وار می خوانند که با بازگشت به خانه یی موسوم به HOME کامل می شود.
در یکی از کلیدیترین سکانسهای فیلم گذر الکس پس از درمان (!) شدن به خانه مردی میافتد که مدتی قبل از به زندان افتادن به زن وی تعرض کرده بود.
مرد الکس را شناسایی میکند و با خوراندن داروی بیهوشی او را بیهوش و در اتاقی در طبقه بالای خانهاش زندانی میکند.
این بازگشت خود تغییر دیگری در تمرکز فیلم است.کوبریک که یکبار تمرکزش روی سیستم اعمال قدرت و بعد روی تمرکز تاریخ قرار داشت حالا به حلقه های قدرت متمرکز می شود.
این نویسنده هم از قضا انتظار آلکس را میکشد،اما نه در مقام انتقام ستاندن از گذشته ها،که در مقام اپوزیسیون روش درمانی جدید برای ایستادن روی شانه های او.نویسنده اى که الکس به زنش تجاوز کرد و او را مورد آزار قرار داد این بار او را بازیچه اى براى پایین آوردن دولت قرار مى دهد.
برای اینکه بتواند با نشان دادن ضعفهای این سیستم،شاید یکی از حلقه های قدرت زنجیره ای را از هم بگسلد. حلقه های قدرتی که از شکستن و خرد شدن انسانها به لذت و رضایت دست می یابد.
نویسنده ضد دولت او را در اتاقى زندانى میکند و سنفونى شماره ٩ پخش مى شودالکس عاشق بتهوون اما هنگامى که تحت درمان قرار میگیره به صورت اتفاقى موسیقى متن فیلم هاى درمانى او - که او را شرطى میکند - سنفونى شماره نهم بتهوون است و او از این موسیقى هم متنفر مىشود همانگونه که از خشونت و سکس متنفر شد.الکس جنون گرفته اقدام به خودکشى میکند -قبلا گفته بود این موسیقى حس خودکشى را در او بر مى انگیزد- و این خواسته نویسنده است که چهره دولت را خراب کرده و از الکس سو استفاده کند. در حالی که در طبقه ی فوقانی شخصی رهسپار جنون می شود و مرتکب خودکشی میگردد،خود در طبقه ی تحتانی لبخندی از لذت بر لبانش جاری میسازد.
این شاید همان احساس آلکس باشد که روزگاری از رنج و آزار دیدن دیگران به لذت دست می بافت و امروز قدرت تشخیص لذات را نیز از کف داده است.
این صحنه نیز اوج نبوغ کوبریک را به مخاطب نشان میدهد. کوبریک در لحظه پرت شدن الکس به خارج از پنجره دوربین را نیز با او به بیرون پرتاب میکند تا در واقع مخاطب این صحنه را از نگاه الکس ببیند و همذات پنداری به نهایت خود برسد. این هنر کوبریک را نشان میدهد که موفق میشود مخاطب را وادار به همذات پنداری با شخصی کند که مطمئنا هر انسان سالمی با عقل سلیم باید از وی متنفر باشد. اما تعارفی نداریم ما الکس را دوست داریم. خود کوبریک نیز مشخصا به این موجود متجاوز خرابکار علاقه دارد. انگار تمام این کارهایی که الکس کرده باز هم به پای کاری که در حق او شده نمیرسد. انگار این سلب اراده از او باعث شده حتی ما نیز دلمان به حال وی بسوزد.
درفیلم پرتقال کوکی یک نوع جلوهٔ ویژه هم استفاده شد که در آن زمان منحصربهفرد بود؛ در صحنهای که الکس به قصد خودکشی خود را از پنجره به بیرون پرت کرد و بیننده با دوربین همراه میشود تا زمانی که دوربین به زمین برخورد میکند و در واقع این زاویهٔ دید الکس است.
این جلوه در شرایطی بهدست آمد که یک دوربین کوکی نیومن سینکلر را در یک جعبه قرار دادند و در شرایطی که ابتدا لنز به زمین بخورَد، آن را به سمت زمین رها کردند.
سکانسی ازفیلم پرتقال کوکی.
سکانس پایانی ازفیلم پرتقال کوکی.
تلاش الکس برای خودکشی نافرجام میماند و موقع سقوط از یک پنجره، جان سالم به در میبرد. در بیمارستان به هوش میآید و متوجه میشود همه او را یک قهرمان میدانند و جراید از او به عنوان قربانی یک نقشه جنایی نام میبرند.
فیلم در مورد خشونت نیست ، کسى وجود ندارد که بتواند خشونت را ریشه کَن کند و صلح را به مردم هدیه دهد ، بلکه فیلم در مورد واکنش حکومت ها و البته مردم به خشونت است که البته پاسخى بسیار خشن است. کسى نمیتواند حیوان و رفتار هاى حیوان صفته را با واکنش هاى غیر انسانى رام کرده ، نگاه بدبینانه کوبریک به این واکنش هاست ، کوبریک فریاد زد که این کُنش ها کم یا قطع نمى شود مگر با واکنش هاى درست ؛ من و شما در این راستا چه کردیم؟ به بهانه وجود صحنه هاى بى پرده و خشن آن را ممنوع کردیم و همان رفتارى که کوبریک در فیلمش حدس مى زد را با فیلمش انجام دادیم.
“اراده آزاد برای هر بشر حتی اگر او را به سمت گناه سوق بدهد، ارجح است بر اینکه در چرخه ساعتوار و مکانیکی زنجیرهای از ارزشها گیر بیفتد.”
کوبریک از جوامعی که سعی در کنترل بیش از حد دارند مینالد و اعتقاد دارد اگر بشر از خود ارادهای نداشته باشد که به سمت کار خوب یا بد برود و تنها راه پیش رویش راه خوب باشد این کار او هیچ فایدهای برایش ندارد، انتخاب راه درست و دوری از رذیلتهای اخلاقی وقتی قابل دفاع است که شخص با آگاهی کامل به سراغ آن برود و قدرت انتخاب داشته باشد و حتی دست به هر کاری که میخواهد بزند و بشریت رو در خود و جامعه به چالش بکشد،
اینجاست که بعد از اینکه پله های ترقی بشر در ادیسه فضایی ترسیم میشه حالا پله های سقوط و تباهی هم درپرتقال کوکی نمایان میشه.
الکس بعد از انزجاردرمانی، مثل یک عضو خوب جامعه رفتار میکند، ولی نه با انتخاب خودش. خوبیاش داوطلبانه نیست واین درون مایهٔ تجاوز به آزادی را شکل میدهد- چه حکومتی، چه شخصی یا شهروندی- نقض آزادی الکس از دو قدرت سیاسی، از طرفی دولت و از طرف دیگر مخالفان، که هر دو هم از الکس در جهت اهداف خود بهرهکشی میکنند.
داستان فیلم به گونهای انتقادی دو حزب محافظه کار و لیبرال را نمایش میدهد که هردو به یک اندازه از الکس بعنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف خود استفاده میکنند.حکومت مقصر شناخته می شود. حکومتی که الکس را بازیچه ی خود قرار داده و روحیه ی او را شکننده کرده است.
در سکانسى که الکس در بیمارستان است شاهد حضور وزیر کشور - که از درمان ضد انسانى الکس حمایت کرده بود - هستیم که بازهم از او سو استفاده کرده و با عکس و ریاکارى چهره دولتش را خوب جلوه مى دهد.
در مواجهه با چنین بشر کوک شده،رسانه ها بسیار فعال و مفتخر عمل میکنند و در خروج یک انسان از جاده ی انسانیت به خود میبالند و جشن میگیرند؛کوبریک دقیقا همان نگاهی را به رسانه های سرمایه داری دارد که ژان بودیار عنوانگر آن بوده است و بواقع رسانه ها تنها تشدید گر فضاحتی هستند که در قالب یک سیستم رخ می نماید اما ضمن تشدید این فجایع آن را به طرز هوشمندانه ای مثبت و سازنده جلوه می دهند.
سکانس آخر فیلم نیز زیباست. دولت مورد هجمه انتقادی شدیدی بابت درمان لودوویکو قرار گرفته است. به همین دلیل دوباره مغز الکس را دستکاری میکنند و او را به شکل اول برمیگردانند. پس از آن الکس با لبخندی ملیح (!) روی تخت بیمارستان خوابیده است و دوباره درگیر افکار سادیسمی خود میشود.
در صحنه ی آخر شاهد این نکته هستیم که الکس درمان نشده است و احساسات منفی و شریرانه درون او زنده هستند و او را به هر سمت و سویی میکشند. امیال و هوس های الکس از بین نرفته است و از بین نخواهد رفت ودر جلوی چشمان مردمی که مدرنیته را پذیرفتند به ذات خود باز میگردد و شعله غریزه شهوت درونی و ذاتش دوباره جان میگیرد .
در سکانس آخر فیلم الکس را هنگام سکس در برف و میان تشویق انبوهى از مردم میبینم و این را نشان مى دهد که درمان ها فایده اى نداشته و بیمار و درمان کننده در جامعه سرمایه دارى و شاید امروزى هر دو خشونت طلب هستند و هر دو براى سو استفاده شخصى دست به خشونت مى زنند.و در پایان هر دو برنده اند و انسانیت بازنده اما این را هم میتوان برداشت کرد که الکس کوک شده نمى توانست زندگى کند چون حق انتخابى نداشت و سکس در سکانس آخر این را نمایش مى دهد که " انسان براى ادامه حیات باید به انسان برگردد ".
منبع: کانال تلگرامی کافه هنر