نگاهی به زندگی حرفهای و کاری این هنرمند
بیوگرافی مسعود عربشاهی (۱۳۱۴ – ۱۳۹۸)
مسعود عربشاهی، (زاده ۱۹ شهریور ۱۳۱۴ – درگذشت ۲۵ شهریور ۱۳۹۸) نقاش و تندیسساز ایرانی بود. وی یکی از نقاشان پیشرو و از شاخصترین هنرمندان مفهومی ایران بود. مسعود عربشاهی ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ در سن ۸۴ سالگی بر اثر بیماری قلبی - ریوی در بیمارستان عرفان تهران درگذشت.
هنر امروز: مسعود عربشاهی در تهران و در سال ۱۳۱۴ متولد شد. ولی خاستاگاه اجدادی او زادگاه پدرش «کنک»، روستایی میان قم و کاشان و همجواری با کویری که تا چشم کار میزمینی است که در آفتاب پرتلألو و سوزان. در تاریکی شبهای سردش، در انبوهی از هزاران هزار ستاره، چشمکزنان تیرگی و سیاهی شب را نورباران میکنند، بهقدری نزدیک زمین احساس میشوند که به نظر با کمی تلاش میشد آنها را با دست گرفت و بارش ناگهانی شهابسنگهایش که سرشار از زیبایی است، حسی عمیق و خوفی غریب، وجود آدمی را سرشار میکند.
در تابستان وقتی از قم به سمت کاشان تغییر مسیر داده و از جادهی بسیار گرم و سوزان حاشیهی کویر به طرف سلسله کوه «تخته پلنگ» پیش میرویم، و در مسیری طولانی با عبور از روستاهای سلم، خورآباد، سیرو و رجان، حضور سبز باغهای کهک در دامنه کوه، نوید استراحت دلچسبی برای مسافران خستهفگرمازده و تشنه است. روستایی با قدمت بسیار، تبعیدگاه ملاصدرا و خلوتگاه درویشان و مردان معتکفی، که در زمان صفویه، شلوغی، تجارت و سیاست را در اصفهان تاب نیاوردند و به آنجا کوچ کرده بودند. مردمی سختکوش، که با مشقت بسیار آب را از دل کوه و زمین بهدست میآوردند و آن را که حضورش، سبزی و رویش بود، با دل و جان پاس میداشتند. آب اندک بود و زمین بسیار، و کفاف تشنگی آن را نمیداد. پس در کنار کارهای کشاورزی، باغداری و دامداری، کتان و کرباس هم میبافتند. صبورانه هرروز صدها تاروپود رنگین را در هم میتنیدند تا پارچهای بر نقش بافته شود. ده پر بود از کارگاههای کوچک و بزرگی که زنان پیر و جوان، در آنها مشغول بودند. مسعود اوقات زیادی از زندگی را در کودکی و نوجوانی به آنجا میرفتو پدربزرگش در کهک زندگی می کرد. طبیب بود و نزد مردم ده احترام بسیار داشت.
«علاقه من به نقاشی و پرداختن به آن شاید نخستین اتفاقی بود که دریافتهام و ریشه آن در تمام تار و پودم تنیده شده، در زندگی به سکوت تنهایی و انزوای درونی خو گرفتهام، و این از گذشتههای دور و از کودکی با من بوده و بعدها ریشه گستردهای یافته است.»
پدر، مادر و فرزند جمع سه نفرهی خانوادهای را تشکیل میدادند که بیشترین اوقات کودکی مسعود در میان آنها سپری شد. روزها، ماهها و سالهای تنهایی. تنهایی و سکوت. و صدای پرندگان، نغمههایی بودند که این سکوت را میشکست. هر صبح با همین نغمهها بیدار میشد. قبل از این که گوش او قادر به تفکیک صداها باشد، چشمهایش خیره، دقایقی طولانی جستوخیز پرندههای کوچک را دنبال میکرد. پرندههایی که با آواز و صدایشان، فضایی سرشار برای بروز عواطف او میساختند.
مادر که زنی تحصیلکرده و دانا بود، تنها همبازی و بزرگترین مأمن ایام کودکیاش شد و از خلال بازیهای خود با او، سعی کرد تا علاقه و تواناییهای او را کشف کند. به تدریج طبع لطیف و عشق او را به دنیای رنگها و شکلها شناختند و نقاشی و شکلسازی به مجموعه بازیهای آنان اضافه شد. شکلسازی را از طریق چیدن کنار هم و سوار کردن مکعبهای رنگین، بعد با خردهسنگها و چوب، کاغذ گل و... و هرکدام چه زیبا تخیلاتش را تجسم میبخشیدند. اگرچه ترغیب، تشویق و همراهیهای مادر بود که روزبهروز او را بیشتر به سمت هنر میکشاند. ولی مادر باز هم حضور مهمترین در زندگیاش داشت.
«هنر و لطافت آن برای من همیشه به بینیازی و درک و دریافت هشستی منتهی شده و مادیات هرگز نتوانسته در آن نقش و حجمی داشته باشد. این درک و دریافت را قبل از هرچیز مدیون مادری هستم که در وهلهی اول شکل درست زندگی کردن را به صورت بنیادی به من آموخت.»
سالهای دبستان، دوران تجسم «خیال» از طریق «رنگ» و «شکل» بود. به نوجوانی که نزدیک شد، حرکت خطوط نیز برای او عامل مهمی شد و اشیا حضور واقعیتری یافتند. دوست داشت اشیا را آنگونه که میدید بکشد. تلاش او برای این منظور، با شرکت در کلاسهای آزاد نقاشی همراه شد (۱۳۲۸-۱۳۳۵) و به توصیهی دوستان نزد «محمود اولیا» میرود. «چند سال پیشِ او کار کردم. هنرمند بسیار گوشهگیر، نازنین و طراح فوقالعادهای بود، و علاقهی زیادی به کارهای رامبرانت داشت. نه اینکه کارهای او را کپی کند، بلکه واله و شیدای رنگها و سایهروشن کارهایش بود. من هم زمانی تحت تأثیر رامبرانت بودم.»
کلاس که رفت، کار بهصورت جدی نیز آغاز شد. طراحی پشت طراحی. بیشترین اوقات او به کار میگذشت. ساخت مجسمههای کوچک را نیز از همین زمان آغاز کرد. آشنایی با نقاشان کلاسیک مانند میکلآنژ، رافائل، رامبرانت، تیسین، ولازکز و... و عظمت تلاش آنها، الگوهای وی شدند. پس باید بسیار کار می کرد؛ و او تلاش بسیار کرد. هرچه بیشتر میگذشت، دنیای نقاشی و همراه با آن، دنیای هنر، وسعت بیشتر یافت و کتاب وسیلهای بهتر برای شناخت آن شد. آناتومی، پرسپکتیو، تاریخ، اشتیاق به مطالعهی کتابهای تاریخ را از وقتی پیدا، که پایش به موزهها باز شد. اشیا باستانی (کوزهها، مفرغها، مجسمهها، نقش برجستهها و...) اشاره ای به گذشتهای دور داشتند. گذشته ای بهراستی پربار. قبل از ما چه کسانی در این خاک زندگی میکردند؟ چگونه زندگی میکردند؟ به چه میاندیشیدند که این نقشها را آفریدهاند؟ موزهها و کتابها او را به گذشتههای دور بردند و میخواست منشأ چیزها را بداند.
نقاشی آنقدر برایش مهم شد، که سه سال اول دبیرستان قدری بیشتر به درازا کشید. در عرض چندسال کار مداوم، برای او دستمایهای غنی در طراحی، نقاشی و درک درست تناسبات طبیعی فراهم کرد و وقتی به «هنرستان تجسمی پسران» راه یافت، بهخوبی با مسائل آکادمیک اشنا شد (۱۳۳۵-۱۳۳۷).
«زمانی که به هنرستان رفتم، وابستگیام به نقاشی و در نتیجه سرعت کارم بیشتر شد و همبستگی بهتری در کارهایم شکل گرفت. یعنی جمعوجور شدند و از پراکندگی درآمدند.» خانوم «شکوه ریاضی» معلم طراحی و نقاشی بود. او که تحصیلکردهی بوزار فرانسه بود، با درک درست و تربیتی که از هنر کسب کرده بود، نقشی روشنگر در تعیینکننده برای ادامهی راه بسیاری از هنرجویان خود داشت. مسعود عربشاهی و همکلاسیهای او صادق تبریزی،منصور قندریز، فرامرز پیلارام و شاگردان دیگری از جمله شیردل، محمدعلی شیوایی (کاکو)، مهدی حسینی بودند.
«در این سالها، در موزهها و از روی اشیا و نقوش آنها نسخهبرداری میکردم. از همانهایی که بیشتر به آنها علاقهمند شده بودم. مفرغهای لرستان، هنر ایلام و بینالنهرین، بهتدریج این علاقهمندی افزایش مییافت و تأثیر این نقوش در نقاشیهایم بیشتر شکل میگرفت.» صادق تبریزی این بخش از زندگی وی را چنین توضیح میدهد: «دوران نوجوانی در محضر محمود اولیا به شناخت نقاشی سپری شد. کسانی که شاهد این دوره از کوششهای او بودهاند، تعهد وی را برای پایهریزی یک نقاشی حسابشده میستایند.»
دیپلم که گرفت، دو سالی را در ادارهی فرهنگ و هنر و بهعنوان گرافیست مشغول به کار شد. از همین زمان بود که در کارگاههای سفال و سرامیک وزارت فرهنگ و هنر، بهنحوهی کار با این مواد و رنگهای لعابی آشنا شد. ماهیت خاک و لعاب برای او حسی از گذشتههای دور را زنده میکرد.
تأسیس «هنرکده هنرهای تزئینی» در سال ۱۳۴۰ پاسخ به ضرورتهایی بود که از سالها قبل حس میشد. این هنرکده نه فقط امکانی برای ادامه تحصیل فارغالتحصیلان هنرستانها بهوجود آورد، بلکه با ایجاد رشتههای جدید، بخشی از نیازهای آموزشی نسل جدید را پاسخ داد. دهها نقش و مجسمهساز و طراح نورپرداز زیر نظر معلمان ایرانی و خارجی این هنرکنده پرورش یافتند، که با فعالیتشان بر تحولات بعدی هنر معاصر تأثیر گذاشتند. تعدادی از اینان به منظور هویت بخشیدن به کار خویش، از هنرهای سنتی مایه گرفتند (و همان زمان با عنوان «سقاخانه» مشخص شدند.) شماری دیگر، شتابان به جدیدترین پدیدههای غربی روی آوردند تا با تحولات هنر جهانی همگام شوند.»
عربشاهی در سال ۱۳۴۰ وارد هنرکدهی هنرهای تزئینی شد. در همین سال نیز ازدواج کرد. حسین کاظمی، کریم امامی و تعدادی از اساتید فرانسوی از جمله اساتید اینها هستند. اکنون آغاز کار جدی نقاشی است. علاقه به نقشمایههای کهن او را به مطالعه اساطیر ایرانی/بین النهرینی میکشاندند.
دوستی با صادق تبریزی، فرامرز پیلارام و منصور قندریز که از زمان تحصیل در هنرستان آغاز شده بود، در هنرکدهی تزئینی نیز ادامه مییابد. توجه اینان به سنتهای تصویری و تزئینی ایران جلب شده است و هر یک از آنها میکوشد به طریقی عناصر هنر گذشته را در کار خود وارد کنند. عربشاهی در این رویکرد، بیشتر تحت تأثیر هنر دوران باستان است.
«در این زمان کار برروی سفال و گچ را همزمان ادامه میدهد، و در همین دوران است که خطوط و نقشها برروی پردههای نقاشی او راه مییابند. سالهایی که به وحدت فرمهای خاص میپردازد و به زیربنای غالب آثاری میانجامد که به ساختار و طرز تفکرش باز میگردد. بنایی در زمینههایی از معنویت که به ریشهیابیها و تحولاتی میانجامد.»
سالهایهای دانشکده، اساتید و فضای پربار این دوره، در کنار کتابخانهی غنی آن، فرصت مساعدی را برای ادامهی مطالعات و پژوهش پیرامون دوران کهن تمنهای ایران، بینالنهرین، مصر ونیز ریشهیابی و فراگیری اصول و تکنیکهای نقاشی غربی است تا از این طریق، ضمن همراهی با دگرگونیها و نیازهای دنیای معاصر، قالبی برای بیان، عرصه و تداوم اندیشههای «سنتجوی» خود بیابد. «اینگونه است که عربشاهی، بیآنکه نقشمایهها، کندهکاریها و خطوط کتیبهها را بازسازی و بازآفرینی کند، حس جاری در آنها را به تماشاگر القا میکند. این القا و نگاه تجریدی او از شناخت و تسلط او بر واژگان حسی و ارتباطی انتزاعی هنر نوین سرچشمه میگیرد.»
با همین تجربیات اولین نمایشگاه انفرادی خود را برپا میکند (انجمن فرهنگی ابران و هنر ۱۳۴۱) در همین سال با دو اثر در چهارمین بیینال تهران شرکت میکند و برنده جایزه میشود.
«نخستین بار کریم امامی، نویسنده و منتقد، اصطلاح «سقاخانه» را برای گروهی از هنرمندان که عمدتا در هنرکدهی هنرهای تزئینی آموزش میدیدند و میکوشیدند پلی میان سنت و نو بنا کنند به کار برده شد. عربشاهی یکی از هنرمندان منسوب به این جریان است.»
سالها بعد مسعود عربشاهی ارتباط خود با این گروه از نقاشان را اینگونه شرح میدهد:
«بهطور کلی کارهای من هیچ نوع ارتباطی به این گروه نداشت و چندان علاقهای به اجرای کارهای تزئینی در این زمینه نداشتم. آنچه کار مرا از این جریان متمایز می کرد، دستمایه قرار دادن و گزینش آذینهها و نمادهای باستانی ایران است.»
در سال ۱۳۴۳ با تشکیل تالار ایران (بعدها تالار قندریز)، در اولین نمایشگاه گروهی آن شرکت میکند، ولی همکاری او با تالار یک سالی بیشتر ادامه نداشت.
تجربهی ایجاد نقش برجسته روی گچ و فلز را که از سال 1342 آغاز کرده بود که دو سال بعد در دانشگاه تهران به نمایش گذاشت. استفاده از فرمهای دایره و چهارگوش و نیز جانواران اساطیری از همین زمان در کارهای او حضور مییابند. «اما دو فرمی که بیشتر در آفریدههای مسعود عربشاهی به چشم میخورد، رمزهای چهارگوش و دایرهاند. دایره محاط در چهارگوش، یا برعکس، تصویر ماندالاست که کارل گوستاو یونگ آنرا رمز تمامیت و جامعیت هستی، سامان و نظام یافتهاند و در این باب داد سخت داده است. ماندالا و چهارگان، تصویر رمزی عالم کائنات است... ماندالانگاری در گذشته، هنر متحجری نبوده است، بلکه استادان و پیروان روحانی، مدام آن را با عناصری نو که حاصل تجاربشان در تأمل و مرابه بود، سرشار میکردند. همچنان که نقش دایرهها و چهارگوشها به اندازههای مختلف در بعضی پردههای معسود عربشاهی و یا دایرهها یمحاط در مربع و مربعمستطیل و یا خورشیدهایی که بر فراز سر بعضی موجودات اساطیری میدرخشند در پارهای دیگر، یادآور ابنیه چهار ایوانی یا بنای چهارگوش است که بر فرازش گنبدی زدهاند: زمین نگاهدار طاق آسمان، مسعود عرباهی با این نقوش رمزی گویی جهان هاویهگون و تشویش و اضطراب عناصر پیش از آفرینش را به کیهانی ساختارمند تبدیل میکند و حاصل چنین چیزی کار شگرفی، جمع اضداد و یا اجتماع نقیضین بهگونهای هماهنگ است. تراژدی حدیث انسانی است که از پیش میداند در ستیز و آویز با نیروی دشمنخو، شکست میخورد و از پای درمیآید. و با این همه از پیکار دست نمیکشد، بیگمان نه به این جهت که ناشناخته را که شاید شناختنی هم نیست که بشناسد، بلکه فقط به پاس شأن و حیثیت پیکار با تقدیر.
شرکت در بیینال پاریس و پایان تحصیل در دوره لیسانس در سال ۱۳۴۴ اتفاق میافتد و بلافاصله برای ادامه تحصیل، در رشتهی معماری داخلی، در هنرکده هنرهای تزئینی پذیرفته میشود (۱۳۴۴-۱۳۴۷). طی سالهای ۱۳۴۶-۱۳۴۷ در چند نمایشگاه فردی و گروهی شرکت میکند (نمایشگاه انفرادی در Gallary Solstice پاریس، نمایشگاه گروهی با عنوان «هنر مقدس» در موزه هنرهای مدرن پاریس، نمایشگاه گروهی «نقاشان معاصر ایران» در آمریکا و نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون).
سالهای پربار دانشگاه که تمام شد، باز به محیط تنهایی و سکوت خود، که سالها از آن دور بود برمیگردد. مطالعه و نقاشی را با جدیت ادامه میدهد، در همین زمان در «سازمان شهرسازی وزارت کشور» استخدام میشود و مدت دو سال همکاری میکند. به همدان میرود و در طی این مدت به طراحی و نقشهکشی از پلان بناهای تاریخی میپردازد. تجربه ای که مدی بعد وارد نقاشیها و نقشبرجستههایش میشود.
در سال ۱۳۴۸ سفارش ثابل توجهی باری ایجاد نقشبرجستهی عظیمی در فضای داخلی سالن کنفرانس شیروخورشید (سابق) در میدان ارگ تهران دریافت میکند. اولین نقشبرجسته را که (حدود ۶۰۰ متر مربع وسعت داشت). در طی حدود دو سال به پایان برد. مادهی اصلی برای این کار سفال بود. او این سفالها را در ابعاد ۲۵×۱۰ سانتیمتر، پس از قالبگیری اولیه از گل رس در سطحی کنار هم میچید و بهاجرای طرای و کندهکاری ترکیبی میپرداخت که از قبل روی کاغذهای بزرگ پیاده کرده بود.
تجربهی سترگی را با همهی فراز و فرودها و سختیهایی که کشید، با موفقیا بهپایان برد. متأسفانه درهای سالن کنفرانس شیروخورشید سالهاست که بسته مانده و چندان استفادهای از آن به عمل نیامده ولی موفقیت این تجربه، مقدمهای برای ترغیب معماران در استفاده از نقشبرجسته برای تزئین بناهاف و دریافت سفارشهای دیگر شد. از جمله: نقشبرجسته سر در ساختمان «اتاق صنایع و معادن» در خیابان طالقانی به ابعاد ۱۷۴متر مربع و با استفاده از مس و سرامیک (۱۳۴۹)، دیوارهای وروردی ساختمان مرکز مدیریت صنعتی (۱۳۵۱)، تالار همایش و دیوارهای ورودی ساختمان گروه صنعتی بهشره با استفاده از سفال و گچ مخصوص (۱۳۵۳)، تالار ورودی ساختمان وزارت کشاورزی (۱۳۵۴).
در طی دو یا سه سال که سخت درگیر اجرای نقشبرجستههای سفارششده بود، مدتی از نقاشی بازماند. اگرچه مطالعات او ادامه پیدا کرد. دامنهی مطالعات خود را به مفرغهای لرستان و سایر اشیا تزئینی این دوره میکشاندند و با کوشش و علاقهی بیشتری به نقاشی میپردازد. «در این زمان اندیشیدم که آیا مسائل مربوط به زمان خود را در نقاشیهایم مطرح کنم و یا باید از ذهنیت گذشته و نقش آن دوری جویم؟ این پرسشی است که مدتها به آن اندیشیدهام، و سرانجام تنها ارتباط سنت و ذهنیت را پایهی روشنی برای کارهای تداومیافتهی خود پیداکردهام.»
در مسابقهی ساخت یک مجسمهی برنزی برای پارک خزانه در جنوب تهران، موفق به دریافت سفارش و نهایتاً اجرای آن شد. (۱۳۵۱). متأسفانه از این مجسمه اکنون اثری وجود ندارد! برگزاری نمایشگاه انفرادی و گروهی خود را در داخل و خارج از کشور ادامه میدهد، در نمایشگاه بینالمللی «موناکو» موفق به دریافت جایزهی اول میشود (۱۳۵۲) از دست دادن مادر، عاقبت برای او نیز رخ داد (۱۳۵۲). او که مادرش را میپرستید و ورود به دنیای هنر را مدیون او میدانست، با مرگش تنهاییاش بیشتر میشود.
تجربهی تازهای را در نقاشیهای خود دنبال میکند و به استفاده از نقشمایههای فیگوراتیو از قبیل حیوانات افسانهای، پرندگان و انسان، با الهام از نقوش مفرغینهها و اشیای برنزی لرستان و نقوش نمادین تمدنهای بینالنهرین رو میآورد. استفاده از این نقوش، که در نقاشیهای او مایههایی اکسپرسیونیستی یافته بودند، چهارسالی ادامه مییابد.
به اتفاق و همراهی مارکو گریگوریان، مسعود عربشاهی، غلامحسین نامی، مرتضی ممیز، فرامرز پیلارام، سیراک ملکونیان و عبدالرضا دریابیگی، گروهی با نام «گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان» شکل میگیرد. (۱۳۵۳-۱۳۵۶) این گروه در طی سه سال فعالیت خود نمایشگاههای متعددی را همراه با هنرمندان مدعو و با عناوین «آبی» و «گنج و گستره» در ایران و خارج از کشور برپا میکند. از جمله: نمایشگاه بینالمللی «بال سوییس» (۱۳۵۵) و Wash Art آمریکا (۱۳۵۶).
در سال ۱۳۶۷ موزهی هنرهای معاصر تهران نمایشگاهی از آثار نقاشان «مکتب سقاخانه» برپا کرد، و بهرغم اینکه عربشاهی خود را منسوب به این گروه نمیدانست، تعدادی از آثار وی نیز در این نمایشگاه عرضه شد. کریم امامی در کاتالوگ این نمایشگاه مینویسد: «در جمع سقاخانهایها (عربشاهی) تنها کسی است که از خطوط و نقشهای مذهبی استفاده نکرده است. خویشاوندی او با این گروه از راه روحیه است.»
استفاده از مواردی چون طناب، حلقه فلزی، همراه با رنگهای نقرهای و طلایی، مربوط به همین زمان است. سال بعد در نمایشگاه بال سوییس مجددا شرکت میکند و سفارش تصویرگری کتاب «اوستا از دیدگاه نو» را دریافت میکند. این کتاب به سفارش «انتشارات فرهنگسرای نیاوران» و با همفکری و کوشش فیروز شیرانلو در ۲۲۰ صفحه و به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه و حاوس ۸۲ تصویر رنگی از نقاشیهای مسعود عربشاهی منتشر میشود.
سالهای انقلاب، به همهی تحولات عمیقی که دنبال داشتف بسیاری از نقاشان نوگرا را پیش از این فعال بودند، حداقل چند سالی متقاعد به مهاجرت کرد، و فصلی کمرنگ را در حیات هنری بسیاری از آنان رقم زد. عربشاهی نیز در سال ۱۳۶۱ برای مدتی به فرانسه مهاجرت کرد. ولی تا مدتی در ایران بود، و نیز زمانی که رفت، در همان خلوت خود، کارش را ادامه داد. تعداد زیادی نقاشی و طراحی در زمینهی اشعار مولانا از جمله کارهای قبل از سفر وی است.
به فرانسه که رفت (۱۳۶۱-۱۳۶۳) در طی یک سال و نیم اقامت در آنجا، از موزهها و نمایشگاههای متعدد آثار نوین دیدن میکند. و تجربه در شیوههای تازهای را آغاز میکند. ورود عناصر فضایی و نجومی در نقاشیهای او مربوط به همین سالها است.
«سفر به اروپا و زندگی در پاریس و گذران بیشترین وقت زندگی در موزهها و تجربهی جامعه مدرن و نوین اروپایی در تضاد و نگرش با شیوهی زیست شرقی، راهگشای نوینی برای تجربههای خطوط و شکال هندسی و فضایی و نجومی و گردش سیارهها و مدارهای ستارهشناسی و جذبههای حرکت قانونمند آنهاف شیفتگی و شوری ناشناخته داشت. در این رویارویی فرهنگی، شیفتهی بینشی شد که در ذات خود، خورشید و کهکشانها و آسمان قانونمندی و تأثیر آنان بر زندگی را ارج مینهد.»
به آمریکا سفر میکند (۱۳۶۳-۱۳۷۱) و در طی هشت سال اقامت در آمریکا، فعالیت خود را کماکان ادامه میدهد. در نمایشگاههای متعدد انفرادی و گروهی شرکت کرد و سفارشهای متعدیی برای اجرای نقشبرجسته و مجسمه دریافت میکند. از جمله ساخت: ساخت مجسمه با آلومینیوم در محوطه و نقشبرجسته در داخل ساختمان بیمهی کالیفرنیا، نقشبرجسته در ساختمان وست هالیوود در لسآنجلس با فلز و تعدادی نقشبرجسته برای خانههای شخصی.
«سفر به آمریکا و اقامت در این سرزمین، دگرگونیهای برازی در آثارش بهوجود میآورد. نقشهای هندسی و فضایی، قالب تازهای در آثار او مییابند، هرچند که خطوط و نقشها، در سالهای گذشته نیز به نوعی در آثار او وجود داشتهاند، ولی شناخت، ترکیب و به کارگیری تجربههای نوین، بهویژه زندگی در غرب که همواره در زندگی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان شرقی، به پیدایش و گرایش به عناصر فرهنگی و تمدن ویژهی سرزمین نیاکانی در آثار آنان منجر شده است. در آثار عربشاهی نیز این شگفتی و جذبه و شور و شناخت و بازآفرینی نقشمایههای تمدین دیرین، بهویژه، یافتههای آثار مفرغی لرستان، نمود و ظهور شفافتری مییابدو شاید بهگونهای مسیر بازگشت به گذشته را روشنتر از همیشه به عنوان یک ضرورت و نیاز درمییابد. تضاد میان فرهنگ شرق و غرب و تضاد میان جامعهی صنعتی و شتابان و خشن غرب، با جامعهی سنتی شرق، او را از سکوت و تنهایی به آفرینش معنایی ارزشهای شرق در آثارش میکشاند.»
حضور مجدد در تهران با استقبال گالریداران مواجه میشود. گالری سیحون تعدادی از کارهای جدید او را به نمایش گذاشت (۱۳۷۲) سال بعد نیز ابتدا گالری گلستان آخرین تجربههای وی را، ودر مهر همان سال گالری برگ، مروری بر آثار او را ارائه میدهد.
سیما کوبان «هنرشناس ایرانی» دربارهی این نمایشگاه مینویسد:
«آنچه در کارهای عربشاهی بیش از همه اهمیت دارد. بازشناختن هنرمند در سراسر آثار عرصه شده است. عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف اجام داده، رنگها، شکلها و ترکیببندیهای او، متنوع اما پیوسته است. آثار او را نمیتوتن با اثار هیچ هنرمند دیگری اشتباه گرفت. کارهای این هنرمند از دیدگاه تخصصی تکراری نیست، اما بههیچوجه از شاخهای به شاخهی دیگر نمیپرد. دیدی قوی و دستی باز هم قویتر دارد. علاوه بر منابع الهامی که خود شمرده، تأثیر تفکر و هنر رنسانس به وضوح در اثارش مشاهده میشود.»
عربشاهی در طی سالهای اخیر، در طی رفتوآمدهای خود به آمریکا و ایران، موفق به اجرای چند نقشبرجستهی دیگر شده است. از جمله: نقشبرجستهی بتنی (۳۰۰ متر مربع) در بزرگراه مدرس (۱۳۷۴)، تالار همایش ساختمان آزامایشگاه خاک (۴۰۰ متر مربع) ۱۳۷۵، طراحی نقشبرجسته برروی درهای وروردی تالار اجلاس سران کشورهای اسلامی (۱۳۷۷)، نقشبرجسته نمای بیرونی ساختمان «کانون وکلای مرکز» در تهران (۷۰۰ متر مربع) ۱۳۸۰. وی همچنین ضمن شرکت در تعدادی از نمایشگاههای انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور، در سال ۱۳۸۰ نیز بزرگداشتی از سوی موزهی هنرهای معاصر تهران همراه با مروری بر آثار دورههای مختلف کار ایشان برگزار شد و کاتالوگی نیز به همین مناسبت از سوی موزهی معاصر انتشار یافت.
«مسعود عربشاهی به روزگاه ما، سرایندهی سرود پیوندهاست. پیوند با گذشته و با نیاکان و با میراث و دستاوردهای بشر، اما پذیرای واقعیت جهان نیز هست، در عینحال که جهان را به اصلش باز می گرداند یعنی به هندسه و ارقام و خط که همه رمزی و تأویلپذیرندو چون باور دارد که باید از طریق واقعیت و فراتر رفتن از آن، به معنویت رسید. نقاشی مسعود عربشاهی بیانگر خیزش و جهش شرق است برای کشف و تسخیر جهانی نو. با فروریختن سدها و موانع بر سر راه و تکان دادن اقوام کهن دستخوش رخوت و خودشیفتگی به آن دست مییابد. در پردهاهایش از انسان چندان نشانی نیست؛ اما اشتیاقی طیران در جهان بیکران و ذوق پرواز تا بینهایت، پیمودن راه تا پایان که به خط افق ناپیدا میرشد. و نیز دل به آگاهی ازاینکه هنوز راه درازی در پیش است و به آنچه شده نمیتواند بسنده کند و کار را پایایافته پندارد و با خرسندی خاطر به تکرار مکرر و همانگویی بپردازد. مسعود عربشاهی به اینگونه نه سنت و میراث را از یاد میبرد و نه جهان امروز و ذهنیت انسان معاصر را و هنرش اساسا برقرای پیوند میان آن دواست و از این رو میتوان گفت که مرد گفتوگو با فرهنگ غنی شرق و تمدن درخشان انسان روزگار ما است.»
مسعود عربشاهی، نقاشی که 'ویرانی آثارش را دید و تحمل کرد'/ بهروز روحانی
"از مجلس شورای ملی سابق به من تلفن زدند که یک اثرتان را یافتهایم. خانهای بزرگ و متروک در نزدیکی مجلس بود که به انباری مملو از گرد و خاک و آشغال بدل کرده بودندش. یکی از تابلوهایم را از زیر کوهی از زباله بیرون کشیدند و گفتند این یکی سالم مانده است و بقیه بومها را هم چون نفهمیدهاند چیست برای ایزوگام کردن سقف اتاق کارگران استفاده کردهاند. همراهم به گریه افتاده بود. آن آثار را در زمان دانشجویی نقش زده بودم و همان نقاشی که در آن انباری مدفون کرده بودند، زمانی در سالن ناهارخوری آراسته مجلس بر دیوار نصب شده بود."
یکی از آثار تخریب شده مسعود عربشاهی در بزرگراهی در تهران
این سرنوشت بخشی از آثار مسعود عربشاهی، نقاش برجسته ایرانی بود که در ۸۴ سالگی در بیخبری رسانهها درگذشت. نقاشی که به ویژه به سبب تمرکزش بر نقشمایهها و رنگهای روزگاران کهن ایران و بینالنهرین (هنر ایلامی و دوره مفرغ لرستان) و بهکارگیری آنها در شیوههای اجرایی و بیانی مدرن شناخته شده بود. آن چه بر آثار او رفت تنها به ماجرایی که نقل به مضمون از زبان خود او خواندید، پایان نپذیرفت، بلکه بارها و درباره آثار متعددش به انحای گوناگون تکرار شد. مثلا دیوارنگاره عظیم بتنی که در ابعاد ۳۰۰متر برای پارک طالقانی طراحی و اجرا کرد، که پروژهای طاقتفرسا بود، به سبب نگهداری نادرست آسیبها دید. مسئولان به جای تعمیر آن به کندن بخشهایی از آن دستور دادند و در عمل ویرانش کردند.
سرنوشت غمانگیزی که پیش از این نقاشیهای وزیریمقدم را بینصیب نگذاشته بود. وزیریمقدم یک دهه پیشتر از عربشاهی گام در راه نقاشی نهاده بود، و با او فاصله نسلی داشت، تراژدی نابودی آثار گویی فرجام فاجعهبار نقاشان پیشگام مدرن ایرانی است که با وقوع انقلاب، به حاشیه رانده شدند. انقلابیون ایدئولوژیاندیش نقاشی را هنری اشرافی و عافیتطلبانه و غیرمکتبی میدانستند.
مسعود عربشاهی (زاده ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران) در دوران نوجوانی به هنرستان هنر رفت. از همکلاسیهای او در این دوران منصور قندریز و فرامز پیلآرام بودند. عربشاهی که پیشتر در طول سالها اصول طراحی و مختصات نقاشی کلاسیک را در کلاس خصوصی آموخته بود، از دوره هنرستان به مطالعه نقوش هنر بینالنهرین و تمدنهای حوزه جغرافیایی سرزمین ایران در دوران باستان روی آورد و این دلبستگی شدید تا پایان کارش در او برجای ماند. پس از هنرستان به هنرکده هنرهای تزیینی رفت و افزون بر آموختن نقاشی و مجسمهسازی، در سال ۱۳۴۷ از این دانشگاه با مدرک فوق لیسانس معماری داخلی فارغالتحصیل شد. حسین کاظمی از تاثیرگذارترین هنرمندان پیشگام در نقاشی مدرن ایران از استادان نقاشیاش در دانشگاه بود.
از ۱۳۴۰ به تجربهاندوزی در آفرینش نقشبرجسته با موادی چون گچ و فلز روی آورد و نقشهای باستانی رمزی و نمادین باستانی، اشکال هندسی و نقش جانوران و بتها و خدایان را در آنها طرح زد. در اواسط همین دهه در نمایشگاه دوسالانه پاریس شرکت کرد و تا چند سال بعد آثارش را در نمایشگاههای متعدد دیگری از جمله نمایشگاهی فردی در پاریس و نمایشگاه گروهی نقاشان معاصر ایران در آمریکا به نمایش گذاشت.
عربشاهی که به طراحی و ساخت کارهای بزرگ تزیینی شهره است، در سال ۱۳۵۰ نخستین نقشبرجسته سفالی خود را -که نزدیک به ۶۰۰ متر مربع وسعت داشت- برای سالن همایشهای جمعیت شیر و خورشید اجرا کرد. کار بر روی این پروژه از سال ۱۳۴۸ آغاز شده بود. از دیگر آثار او در این عرصه میتوان به سردر ساختمان اتاق صنایع معادن (۱۳۴۹) و نیز دیوارهنقشهای مرکز مدیریت صنعتی (۱۳۵۱) اشاره کرد. در سال ۱۳۵۱ مجسمهای برنزی برای پارک خزانه ساخت که متاسفانه ناپدید شده است.
یکسال بعد در نمایشگاه بینالمللی موناکو جایزه اول را از آن خود کرد. در دهه ۱۳۵۰ با شماری دیگر از هنرمندان هنرهای تجسمی مانند فرامرز پیلآرام و مارکو گریگوریان "گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان" را بنیان گذاشت و با یاری آنها و دیگر اعضا همچون سیراک ملکونیان و مرتضی ممیز نمایشگاههایی در ایران و نیز کشورهای دیگر برگزار کردند. در اواخر دوران پهلوی کتاب "اوستا از دیدگاه هنر نو" را با همکاری فیروز شیروانلو منتشر کرد. بیش از ۸۰ نقاشیاش در این مجموعه گرد آمد، در حالی که قطعاتی از اوستا در پایین هر تصویر آورده شده بود. این اثر به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه منتشر شد.
پس از انقلاب عربشاهی همچون بسیاری از هنرمندان دیگر برای مدتی از ایران رفت و پس از زندگی در فرانسه، سالهایی را هم در آمریکا سپری کرد. اقامت در خارج از کشور او را با آثار و رویکردها و مواد و مصالح دیگر در هنرهای تجسمی آشنا کرد و به غنای تجربیاتش افزود. در آنجا نیز به برگزاری نمایشگاه و کار نقشبرجسته پرداخت. پس از بازگشت به ایران در دهه ۱۳۷۰ چندین نمایشگاه از آثارش در گالریهای سیحون، گلستان و برگ برپا شد. همچنین برای بناهای دیگری نیز از جمله تالار اجلاس سران کشورهای اسلامی (۱۳۷۷) نقش برجسته طراحی و اجرا کرد. آخرین نمایشگاه عربشاهی در اواسط دهه ۱۳۸۰ برگزار شد.
هنر مدرن در دوران پهلوی
توصیفی فشرده از فضای فکری جامعه ایران خاصه در ۲۵-۲۰ سال منتهی به انقلاب جایگاه هنرمندانی چون مسعود عربشاهی را دقیقتر مشخص میکند. از دوران پهلوی دوم توجه به هنرها و صنعتگریهای بومی و درآمیختن آن با آموزههای مدرن نقاشی رواج یافت. حکومت پهلوی با ارج نهادن به دوران باستان میکوشید خود را به سنت دیرینه پادشاهی در ایران پیوند زند و مشروعیت حاصل از آن را در عرصه داخلی و جهانی هزینه کند.
چنگزدن به ریشههای کهن در برابر غرب پیشرفته به او سپری هویتی میبخشید. تلفیق نقاشی مدرن و هنرهای سنتی در چشم آنان مصداقی بود از فرهنگی که خیال ساختنش را در سر میپروراندند، ظاهری مدرن مزین به آرایههای سنت. برخی نویسندگان و متفکران البته با انگیزههای ناهمسان تلاش میکردند توجیهی نظری برای این نظرگاه با عناوینی چون "آنچه خود داشت..." برسازند. در میان مخالفان حکومت هم رویکردی همسان دیده میشد؛ عدهای میخواستند اسلام اصیل را از گردوغبار تاریخی و فقهی بپیرایند و آن را با نیازهای زمانه (مبارزه و یا علم و یا مارکسیسم) سازگار کنند، و گروهی نیز با سلاح غربزدگی به نبرد با غرب جدید شتافته بودند.
رشد و نمو هنر نقاشی جدید ایران در چنین فضای فکری و روحی رخ داد. هنرمندان هنرهای تجسمی اما برخلاف همقرانان خود در عرصههای دیگر، کمتر دچار نگرش ایدئولوژیک بودند. جریان نقاشی جدید تقریبا با یک قرن تاخیر به ایران راه پیدا کرده بود و هنرمندان ایرانی در مواجهه ناگهانی با این موج دگرگونساز، در کشوری که بخش عمدهای از فرهنگ و جمعیت آن روستایی بودند، جایگاهشان را در جهان جدید و در تناقضات میان سنت و مدرنیته میجستند.
مکتب سقاخانه و کوشش هنرمندانش (از جمله حسین زندهرودی و فرامز پیلآرام)در دهه ۱۳۴۰ پاسخی به این نیاز بود. آنها سعی کردند عناصری از هنرهای سنتی ایران را با هنر مدرن (مثلا خوشنویسی را با ترکیببندی مدرن) درهم آمیزند. البته مسعود عربشاهی هیچگاه خود را بخشی از مکتب سقاخانه ندانست، اما در نخستین نمایشگاههای گروهی آنها در ۱۳۴۳ شرکت کرد. رفتوآمد میان هنرهای سنتی و نقاشی مدرن، که به مکتب سقاخانه نیز محدود نمیشد، برای هنرمندی همچون مسعود عربشاهی دغدغهای بس جدی بود، اما برای شماری که نگاهی شرقانگارانه داشتند، به بازاری برای استفاده تزیینی و ویترینی از ترکیب مدرنیسم و سنت بدل شد که البته برای فروش آثار بسیار مناسب بود.
در آثار متعددی از مسعود عربشاهی -که خوکرده به خلوت بود و به آرامش و دروننگری میشناختندش- دایرههای کیهانی(ماندالا) که نمادی کهن از درونآرامی جهان قدیم به شمار میآیند، در درون مربعی محکم جای میگیرند. گویی گرد آن قابی میبندد تا تمرکز بر خویش و توجه به مراقبه را به امروز بیاورد و پایدار نگاه دارد
عربشاهی از هنر باستان برای تزیین کارهای خود استفاده نمیکرد. او آثار هنری روزگاران کهن از جمله آثار مفرغی لرستان را (که قدمت برخی به به هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد) در مطالعه گرفت. هنرمند بنمایههای اساطیری هنر کهن را با تکنیکهای مدرن به بیان درآورد و با رویکردی انتزاعی- در زمینهای که چون جهان نو، گاه بس پرتنش و مشوش است- بازنمایی کرد. خود گفته است در تبوتاب آن بود که معنای نمادهای گذشتگان را چنان که سازندگانشان به کار میبردند دریابد و از این راه مردمانی را که پیش از او بر این خاک میزیستند بشناساند.
او میخواست آن روح قومی را که در همراه نشانههای باستانی به روزگار امروز سفر کردهاند، در جهان امروز احضار کند تا همچنان در فرهنگ و زیست بصری ما ادامه حیات دهند. سنت مدرنی که عربشاهی و همگنانش پدید آوردند و راههایی که پیمودند، ظرفیتی است که میتواند نسلهای بعدی را از تجربههای تکراری بازدارد و برای بسیاری از پرسشهای برخاسته از تفاوت هنر ایرانی و هنر جدید غربی پاسخهایی ارائه دهد. گرچه بسیاری از هنرمندان مدرن ایران در آن زمان نیز باز به ناهمزمانی تاریخی دچار بودند و از جریانها فرانقاشی همچون ویدیوآرت و هنر اجرا و چیدمان و بینارشتهای که معاصر با آنان در غرب پدید آمده بود چندان استقبال نکردند.
در آثار متعددی از مسعود عربشاهی -که خوکرده به خلوت بود و به آرامش و دروننگری میشناختندش- دایرههای کیهانی (ماندالا) که نمادی کهن از درونآرامی جهان قدیم به شمار میآیند، در درون مربعی محکم جای میگیرند. گویی گرد آن قابی میبندد تا تمرکز بر خویش و توجه به مراقبه را به امروز بیاورد و پایدار نگاه دارد.شاید همین مراقبه با نقاشی بود که عربشاهی را یاری کرد تا دوام آورد. خودش میگفت و بهدرستی هم میگفت که هر کسی نمیتواند نابودی آثارش را چنان که "من دیدم و تحمل کردم"، تاب آورد.
تاریخ ثبت:۱۳۹۴/۳/۱۶
طرح برجسته نمای بنا اثر مسعود عربشاهی از هنرمندان سبک سقاخانه می باشد که با توجه زمان ساخت بنا (دهه چهل) چنین ابتکاری بسیار خلاقانه می نماید.
مسعود عربشاهی از نقاشان وابسته به شیوه سقاخانه ای می باشد.او شیوه ای خاص برای در هم آمیختگی سمبل های اساطیری در کتیبه ها و نقوش برجسته دارد.بیش از سه دهه تجربه کار در زمینه نقش برجسته و کارهای اجرایی بر نماهای ساختمان و سالن های کنفرانس و جداره های شهری را داراست. نمونه ای از کار ایشان بر جداره بانک ملی، شعبه فلسطین واقع در خیابان طالقانی،جنب کلانتری موجود است و شایسته ثبت به عنوان اثر هنری می باشد.
نمایشگاههای انفرادی
هند ۱۳۴۴ هنری مرکز، ایران -- تهران
۱۳۴۵، دانشگاه تهران ، ایران -- تهران
۱۳۴۵ دوسالانه، فرانسه -- پاریس
۱۳۴۶گالری انقلاب ، فرانسه -- پاریس
۱۳۴۶ موزه هنر مقدس، فرانسه -- پاریس
۱۳۴۷موبایل نمایشگاه هنر معاصر ایران -- ایالات متحده آمریکا
۱۳۴۹ هنر مدرن در ایران : یک فیلمساز، ایران ، آمریکا ، جامعه، ایران -- تهران
۱۳۵۰ گالری نگار، ایران -- تهران
۱۳۵۲ بزرگ Palais، فرانسه -- پاریس
۱۳۵۲ گالری Guiot، فرانسه -- پاریس
۱۳۵۲ نمایشگاه بین المللی، مونت کارلو، فرانسه -- موناکو
۱۳۵۳ نمایشگاه بین المللی هنر ، ایران -- تهران
۱۳۵۴ آبی ، تخت جمشید گالری عکس، ایران – تهران
۱۳۵۴ جلد و محیط زیست، ایران ، جامعه امریکا، ایران -- تهران
نمایشگاههای گروهی
۱۳۹۰ نمایشگاه آرت فیر _دبی
۱۳۸۳ نمایشگاه هنرمندان معاصر _نگارخانه صبا تهران
۱۳۸۳ پیشگامان هنر معاصر ایران _ موزهی هنرهای معاصر تهران
۱۳۸۲ نگاه هنر معنوی _موزهی هنرهای معاصر _تهران
۱۳۸۰ نمایشگاه گروهی barbican center _ لندن
۱۳۸۰ نمایشگاه گروهی _مرکز بینالمللی مریدین واشنگتن
۱۳۷۹ صدسال نقاشی معاصر ایران _موزهی هنرهای معاصر
۱۳۷۹ نمایشگاه گروهی _رباط کشور مغرب
۱۳۷۹ نمایشگاه گروهی _ایتالیا
۱۳۷۸ نمایشگاه گروهی _تونس
۱۳۷۱ art deca – لسانجلس
۱۳۷۰ art expo – لسانجلس
۱۳۶۹ international gallery – لسآنجلس
۱۳۶۶art expo - لسآنجلس
۱۳۶۵ art expo – لسآنجلس
۱۳۶۳art festival - پاریس
۱۳۵۷ نمایشگاه بین المللی _بازل سوئیس
۱۳۵۶ نمایشگاه گروهی _تهران موزه ی هنر های معاصر
۱۳۵۶ نمایشگاه گروهی _ کرمان موزه هنر های معاصر
۱۳۵۶ نمایشگاه بین المللی wash art_ واشنگتن آمریکا
۱۳۵۵ نمایشگاه گروهی گنج و گستره _تهران
۱۳۵۵ نمایشگاه بین المللی _بازل سوئیس
۱۳۵۴ پنجاه سال هنر ایران _گالری انجمن ایران و آمریکا تهران
۱۳۵۴ نمایشگاه گروهی گنج و گستره _گالری انجمن ایران و آمریکا
۱۳۵۴ نمایشگاه گروه آبی _گالری تخت جمشید تهران
۱۳۵۳ نمایشگاه بین المللی _تهران
۱۳۵۲نمایشگاه جهانی _موناکوی فرانسه
۱۳۵۲ نمایشگاه گروهی _ گالری guilot پاریس
۱۳۵۲ نمایشگاه گراند پاله _پاریس
۱۳۴۷ نمایشگاه نقاشان معاصر در امریکا
۱۳۴۶ بینال پنجم _تهران
۱۳۴۶ موزه ی هنر های مدرن _پاریس
۱۳۴۴ نمایشگاه نقش برجسته _دانشگاه تهران
۱۳۴۴ بینال پاریس _پاریس
۱۳۴۲ بینال چهارم _تهران
۱۳۴۱ بینال سوم _تهران
.
برای مشاهده آثار مسعود عربشاهی در حراجیهای مختلف به لینک زیر مراجعه فرمایید.