همه چیز دربارهی «نهنگ» شاهکار تازه «دارن آرنوفسکی»؛ انزا و تنهایی انسان

فیلمهای دارن آرونوفسکی بدون شک در نوع خود بینظیر هستند. او از همان شروع فعالیت سینماییاش، فیلمهایی خلق کرده است که این رسانه را به سمت افقهای جدیدی هدایت کردهاند. آرونوفسکی با ساخت فیلمهایی مانند پی (Pi)، مرثیهای بر یک رویا (Requiem for a Dream)، چشمه (The Fountain)، کشتیگیر (The Wrestler)، قوی سیاه (Black Swan) و نوح (Noah)، اغلب مورد تمجید و ستایش منتقدان و مخاطبان سینما قرار گرفته است. البته گاهی اوقات فیلمهای او منجر به جدلهای شدیدی بین طرفدارانش شده است. به عنوان نمونه میتوان به فضای دو قطبی پیرامون فیلم مادر! (Mother!) اشاره کرد. فیلمی که مخاطبان خود را به ۲ دسته موافقان پرشوری که آن را اثری استادانه میدانستند و مخالفان سرسختی که از آن به عنوان اثری متظاهرانه و توخالی یاد میکردند، تقسیم کرد.
نهنگ (The whale) یکی از پرحاشیهترین آثار آرونفسکی در سال سینمایی که گذشت بود. اثری که به دلیل حضور برندن فریزر در نقش اصلی این فیلم توجه رسانهها را به خود جلب کرده بود. ستارهای که سالها پیش با سری فیلمهای «مومیایی» به شهرت فراوانی دستیافت اما در ادامه راه به بدترین شکل ممکن فراموش شد. این بازگشت بیش از همه برای خود فریزر احساسبرانگیز بود و او در چندین جلسه پرسشوپاسخ از بابت تمجید کاربران از بازگشت مجددش به سطح اول سینما به گریه افتاد.
خلاصه داستان فیلم نهنگ از این قرار است؛ چارلی یک معلم انگلیسی ساکن ایالت آیداهو است. او با ۲۷۲ کیلو وزن که دامنه حرکتیاش را محدود کرده است اشتیاق خود به ادبیات را (به ویژه رمان مورد علاقهاش موبی دیک) در حالیکه که روی کاناپه خود نشسته است به شکل کاملا مجازی به اشتراک میگذارد. چارلی علاوه بر مرض چاقی ناخوشایندش آنقدر افسرده است که به سمت خودکشی پیش میرود، زیرا او سعی دارد تا سر حد مرگ بخورد. تنها دلیلی که چارلی را از رسیدن هر چه سریعتر به این هدف بازمیدارد، تمایلش به برقراری رابطه مجدد با دختر نوجوانش الی است. در واقع این آخرین فرصت چارلی گوشهگیر برای رستگاری است.
فیلم شاید گوشهای میزند به انزوای ما انسانها در عصر دورکاری و ارتباطهای اینترنتی. اینکه چقدر کم برای ارتباط با هم وقت میگذاریم و آنگاه کسانی پیدا میشوند که میخواهند رستگاری را با جزوه و محصولات خودشان با ما عرضه کنند.
در صورتی که شادی ما در فهم و فرزانگی بیشتر و ارتباطهای انسانی و پذیرش تفاوتها نهفته است.
فیلم بهدرستی ظاهر ناخوشایند چارلی را در همکلامی او با آدمهای معدودی که به منزلش میآیند به تصویر میکشد و دراینبین تیر انتقاداتش را به ظاهرسازی انسانهای مذهبی روانه میکند. جایی که حتی توماس که بهعنوان یک مبلغ مذهبی نزد چارلی آمده تا او را به سمت باور دوباره پروردگار هدایت کند، خود شامل مجموعهای از تناقضات درونی است که حتی باور قلبی او به پروردگار را دچار تردید میکند. (ادامه این پاراگراف میتواند بخشهایی از داستان را لو دهد). این مسئله مخصوصاً در سکانس ملاقات آخر توماس و چارلی بهوضوح قابلمشاهده است. جایی که توماس که فهمیده میتواند بدون دردسر به منزل بازگردد، تصمیم به موعظه مجدد چارلی میگیرد؛ اما در نهایت اعتراف میکند که ظاهر چارلی چندشآور است و بهاینترتیب، تمام آن ظاهرسازیهای مذهبی درباره توجه به درون انسان، در یکلحظه نقش میبازد. جایی که در میابیم حتی چارلی که به نظر میرسد اعتقادی به پروردگار ندارد، به باور عمیقتری نسبت به توماس در ارتباط با پروردگارش دست پیدا کرده؛ چراکه او درون انسان را میبیند و نه ظاهرشان را.
نمیتوان درباره فیلم «The whale» سخن گفت و از بازی برند فریزر در این فیلم نگفت. بازیگری که به بهترین شکل ممکن توسط این فیلم بار دیگر احیاء شده و بهترین بازی دوران بازیگریاش را در این فیلم رقم زده است. فریزر در انتقال احساس غم و اندوه عملکرد فوقالعادهای دارد و مخصوصاً هنگامی که در حال اعتراف است، به شکلی استادانه توانسته ترکیبی از خشم و غم را به تصویر بکشد و در مجموع، یکی از بهترین بازیهای امسال را رقم زده است. شاید شخصیت چارلی خیلی دور از فریزر نباشد. فریزر نیز مانند چارلی، سالها از سطح حرفهای دور ماند و حتی اضافهوزن پیدا کرد؛ اما آرونفسکی بهخوبی تشخیص داد که این وضعیت میتوانند منجر به بازگشت این بازیگر به سطح اولی بازیگری شود و فریزر نیز از این فرصت به بهترین شکل ممکن استفاده کرد.