{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

شما فیلم «کانجورینگ» را باور کرده‌اید؟

شما فیلم «کانجورینگ» را باور کرده‌اید؟
کدخبر : 16287

اگر شما هم اهل فیلم‌های ترسناک باشید، حتما کانجورینگ را دیده‌اید و به احتمال زیاد با دیدن عکس‌های پایانی این فیلم، به خاطر ادعای واقعی بودن ماجرای این فیلم توسط عوامل، به تردید و شاید ترس بیشتر افتاده‌اید.

 شاید بتوان گفت فیلم های کانجورینگ (احضار) از جمله مهترین و محبوب‌ترین فیلم‌های ترسناک و دلهره آور چند سال گذشته‌ی تاریخ سینما هستند. علاقه‌مندان به این مجموعه، مانند بیشتر منتقدان، معتقدند که اولین فیلم از این سری فیلم‌های ترسناک و دلهره‌آور به کارگردانی جیمز وان، بهترین فیلم این سه‌گانه (تا به امروز) بوده است.

سوالی که از شما دارم این است: آیا با دیدن کانجورینگ 3 درباره واقعی بودن داستان فیلم هم به شک افتاده‌اید و از خودتان پرسیده‌اید که نکند این ماجرا واقعی باشد؟ حتی با دیدن عکس‌هایی که ادعای واقعی بودن دارند، شما ماجرا را باور می‌کنید؟

اگر داستان دو فیلم آخر مجموعه‌ی کانجورینگ را باور کرده‌اید،  شما در گروه تماشاچیان زودباور و خوش‌بخت قرار دارید.

ولی در مورد نسخه‌ی اول فیلم کانجورینگ چطور؟ آیا باور کردن داستان آن هم، خوشبینی بیش از حدی نیاز دارد؟ یا سازندگان و عوامل فیلم مخصوصا فیلم‌نامه نویسان آن یعنی چاد و کری هیز را باید به خاطر فیلم‌نامه‌ی باورپذیر آن ستود؟

در این یادداشت قصد دارم تا به 9 عامل در داستان فیلم کانجورینگ 1 محصول سال 2013 بپردازم، که به عقیده‌ی من، در شکل‌گیری مهمترین عنصر در موفقیت فیلم‌های ترسناک یعنی باورپذیری مخاطب، نقش داشته‌اند.

عنصری که نه تنها در فیلم‌های ترسناک، بلکه در بیشتر فیلم‌های محبوب و به یادماندنی به گونه‌ای وجود دارند. مگر اینکه فیلمساز به صورت تعمدی بخواهد تصنعی بودن فیلمش را به مخاطب بفهماند.

برویم سراغ آن 9 عامل ذکر شده:

  • پرونده‌ی آنابل در ابتدای داستان فیلم کانجورینگ:

فیلم کانجورینگ 1 با صحنه‌ای از پرونده‌ی آنابل، همان عروسک معروف، شروع می‌شود. این موضوع دخل چندانی به داستان اصلی فیلم ندارد. پیرنگ اصلی آن را جلو نمی‌برد. به جز یک صحنه‌ی ترسناک در اواسط فیلم، که آن‌هم باز دخلی به پیرنگ اصلی ندارد، جای دیگری ظاهر نمی‌شود. پس موضوع از چه قرار است؟

ولی صحنه‌های مربوط به پرونده‌ی آنابل، چند کارکرد ریز و بسیار مهم دارند.

فیلم خارجی

فیلم‌ساز قرار داد خود را با مخاطب می‌بندد. مخاطب دنیای داستان را درک می‌کند. ژانر فیلم را (اگر از قبل نمی‌دانسته) اکنون می‌داند. با شخصیت‌های اصلی یعنی زوج اد و لورن وارن آشنا می‌شود.

مخاطب می‌فهمد که ارواح شیطانی فیلم کانجورینگ از طریق یک سری وسایل و حتی اسباب‌بازی‌ها، با انسان‌های زنده ارتباط برقرار می‌کنند تا آن‌ها را تسخیر کنند. در نتیجه دنیای داستان کانجورینگ را درک می‌کند. ( موضوعی که بعدا برای خانواده‌ی داستان اصلی، یعنی خانواده پرون که در صحنه‌های بعد با آن‌ها آشنا می‌شویم.)

همان صحنه‌ی پرونده‌ی قدیمی آنابل در فیلم کانجورینگ، که وظیفه‌ی توضیح قوانین دنیای داستان را داشت، در این صحنه برای خانواده‌ی پرون رخ می‌دهد. دختر کوچک خانواده‌ی پرون، یک اسباب‌بازی پیدا می‌کند و مخاطب ناخودآگاه آن را با عروسک آنابل تطبیق می‌دهد. قضیه را می‌فهمد، در نتیچه دچار تعلیق می‌شود.

این صحنه‌های ابتدایی یک کارکرد دیگر هم دارند که در نکته‌ی شماره‌ی دو از این یادداشت بر فیلم کانجورینگ، به آن اشاره می‌شود.

فیلم خارجی

  • در سکانس بعدی، اد و لورن وارن در یک مجمعی که شامل تماشاگران و علاقه‌مندان و گویی حتی دانش‌آموزان است معرفی می‌شوند.

گویا آن تماشاگران، همراه با ما، مشغول تماشای پرونده‌ی آنابل بودند. کارکرد این سکانس علاوه بر آشنایی با شخصیت، باورپذیری است. پس آدم‌هایی در جهان داستان هستند که واقعیت این قضایا را باور می‌کنند. چرا من نکنم؟

صحنه با نوشته‌هایی بر روی صفحه تمام می‌شود. این نوشته‌ها، نه برای تماشاگران درونِ دنیای داستان، بلکه برای شماست. شمایی که همراه با آنان در همایش زوج وارن شرکت کرده‌اید و از یکی از پرونده‌های آنان باخبر شده‌اید.

کارکرد این صحنه این است که فیلمساز می‌خواهد به شما بگوید که وقایع این فیلم با بازی بازیگران، فقط نوعی بازسازی واقعیت بوده . قصه‌پردازی محض نیست.

  •  در صحنه‌ها و سکانس‌های بعدی، ما با زوج پرون و خانواده‌ی پرجمعیت آن‌ها آشنا می‌شویم.

بعد از این‌ آشنایی، و بعد از مرگ سگ آن‌ها که یک هشدار هم به مخاطب و هم به خانواده‌ی پرون بوده، فیلم‌نامه دوباره کات می‌خورد به اد وارن. گویا یک خبرنگار یا نوعی محقق در خانه‌ی آن‌هاست و دارد از کلکسیون شخصی وارن و وسایل طلسم شده‌ی آن گزارشی تهیه می‌کند تا مقاله‌ای بنویسد.

در این حین ما یک بک‌استوری راجع به شخصیت‌های اصلی فیلم کانجورینگ دریافت می‌کنیم. کلکسیون عظیم آن‌ها حاکی از این است که این‌ها، یک زوج حرفه‌ای هستند که به کارشان عشق می‌ورزند. در این بک‌استوری ما می‌فهمیم که این زوج در گذشته، عملیات‌های خطرناک و حتی ناموفقی هم داشته‌اند. نتیجه؟ آن‌ها ضد ضربه نیستند و ضعف‌های درونی دارند و ممکن است شکست بخورند. نتیجه؟ مخاطب آن‌ها را باور می‌کند.

شاید هنگام تماشا به این نکات فکر نکرده بودید. ولی مغز شما ناخودآگاه، این زوج را باور کرده‌است و شما این حس را خواهید داشت.

فیلم خارجی

  • در سکانس‌های بعدی، در جایی که اد وارن با زن خانه‌دار ماجرای اصلی مصاحبه می‌کند، تاریخ را به شما اعلام می‌کند. دنیای داستان در سال 1971 میلادی رخ می‌دهد. کارکرد این تاریخ چیست؟

یکی از مهمترین کارکردهای این تاریخ این است که به مخاطبی که در سال 2013 فیلم کانجورینگ را تماشا می‌کرده می‌فهماند که حداقل 42 سال از وقایع داستان می‌گذرد. اگر دنیای داستانی در زمان‌های آینده، یا حتی در گذشته رخ دهند، مخاطب آن‌ را بهتر و راحت‌تر قبول می‌کند تا این‌که از دنیای این روزهای او صحبت شود.

  •  تکنولوژی باورپذیری شما را تقویت می‌کند.

نه نه منظورم تکنولوژی‌های تولید فیلم کانجورینگ نیست. تکنولوژی در خود داستان کانجورینگ. در صحنه‌هایی که مربوط به ورود زوج وارن و تیم حرفه‌ای آن‌ها به خانه هستند، این زوج مشغول تنظیم دوربین‌ها و سنسورهایی هستند تا موارد مشکوک را ضبط و ثبت کنند.

فرض کنید این صحنه‌ها وجود نداشتند و از همان ابتدا ما با راه حل‌های ماورالطبیعه سروکار داشتیم. ممکن است آن‌ها را در همین ابتدا باور نمی‌کردیم. ولی حالا که زوج وارن تصمیم به استفاده از تکنولوژی روز زمان خودشان دارند، و حتی در ابتدای آشنایی‌شان احتمال وجود ارواح شیطانی را کم می‌دانستند، ما بیشتر باور می‌کنیم و درنتیجه بیشتر از فیلم کانجورینگ می‌ترسیم.

  • عشق و یک روایت بی‌فرجام.

ما با اندکی بیش‌خوانی (یکی از فرایندهای روایت‌شناسی) در صحنه‌ای از فیلم کانجورینگ به عشق میان یکی از دوستان زوج وارن و دختر بزرگ خانواده‌ی پرون پی می‌بریم. کارکرد این صحنه چیست جز باورپذیرتر کردن این قضایا؟ اندکی عوامل و ارتباطات انسانی در دنیای ماورالطبیعه. چه بهتر از این!

در عکس زیر، صحنه‌ای را که اندکی بیش‌خوانی کرده‌ایم را می‌بینیم.

  •  وجود عنصر شکاک به قضایای ماورالطبیعه با اندکی چاشنی طنز به باورپذیری فیلم کمک کرده.

بله منظورم همان شخصیت شکاک پلیس است که به این قضایا باوری ندارد.

اگر او در شرایطی قرار بگیرد که ماجرای کانجورینگ را باور کند، چرا مخاطب شکاک که اصلا دلش هم می‌خواهد که ماجرا را باور کند، مانند او قضایا را باور نکند؟

  • تفنگ معروف چخوف!

جمله‌ای منصوب به آنتون چخوف وجود دارد که می‌گوید اگر در پرده‌ی اول تفنگی به مخاطب نشان دادی، در پرده‌ی سوم باید از آن شلیک کنی ( یا نکنی، این داستان متفاوتی است اگر با آن شلیک نشود).

این تفنگ چخوف، در بیشتر صحنه‌های فیلم حضور دارد. ولی در یکی از آن‌ها، که ماجرای عشق بی‌فرجام هم در آن صحنه رخ می‌دهد، یک وسیله است که اثر دست را روی وسایل دیگر نشان می‌دهد.

استفاده از این وسیله در فیلم کانجورینگ (که در تصویر زیر می‌بینید)، قضیه‌ی عشق دختر بزرگ خانواده‌ی پرون را دوباره به شما یادآوری می‌کند. همین صحنه‌های کوچک، ریز و بی‌اهمیت است که داستان را بدون این‌که خودتان بدانید، باورپذیرتر می‌کند. یادتان باشد که جزئیات، مهمترین چیز است.

  • شما آماده‌اید تا تصایر مثلا واقعی را ببینید تا فیلمساز و عوامل دیگر، ضربه‌ی نهایی را به شما بزنند.

شما تصاویری سیاه و سفید از خانواده‌ی واقعی پرون را می‌بینید. الان وقت آن است که موبایل خود را بردارید و به دوست نزدیک خود زنگ بزنید و بگویید: هی! من یه فیلم ترسناک دیدم که واقعی بوده! مطمئنم شب خوابم نمی‌بره! اسم فیلم؟ معلومه که کانجورینگ!

در این لحظه است که شما فکر می‌کنید فقط به خاطر عکس‌های انتهای فیلم، داستان کانجورینگ را باور کرده‌اید ولی من در این یادداشت ثابت کردم که فیلم‌ساز و عوامل دیگر، از همان ابتدا هدف خود را در این قضایا مشخص کرده‌اند.

کانجورینگ

نتیجه‌ی نهایی:

حتی فیلم‌هایی که ادعا دارند فیلم‌هایشان اقتباسی از وقایع واقعی و تاریخی است، ملزم به اجرای موبه‌موی تاریخ نیستند. عوامل یک فیلم روایی نمی‌خواهند که به مخاطب درس تاریخ بدهند. آن‌ها می‌خواهند درام بسازند بفروشند!

درنتیجه، هنگام تماشای فیلم‌ها، مخصوصا فیلم‌هایی که خودشان ادعای واقعی بودن دارند، باید بیشتر دقت کرد. نیازی نیست از فیلم درس تاریخی بگیریم، بلکه باید آن‌ها را فقط با معیوب نگه‌داشتن باورپذیری‌مان، تماشا کنیم و لذت ببریم. تماشاگر حرفه‌ای سینما، نیازی به این ندارد که واقعی بودن داستانی را قبول کند تا بتواند از آن داستان لذت ببرد.

پس عکس‌های انتهایی فیلم کانجورینگ را زیاد جدی نگیرید.

 

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها