مروری بر زیباترین صحنههای برفی سینما
فیلمسازان گاهی فضای زمستان و مکان های برفی را محلی برای روایت روابط صمیمانه و دلبرانه عشاق قرار میدهند و آنها که تلخ اندیش ترند و عبوس تر به دنیا نگاه می کنند هم در پاره ای مواقع به برف سوزاننده زمستان و فضای یخبندان متوسل میشوند.
نعمت زیبای برف به عنوان نماد ازلی و ابدی فصل زمستان در سینما و فیلمهای مختلف دو کارکرد ویژه و برجسته دارد. کارگردان ها بسته به موضوع داستان و فیلمنامه اثرشان معمولا یا به وجه عاشقانه، رمانتیک و شاعرانه برف توجه می کنند یا به جنبه حزن انگیز، سوزناک و تلخ آن میپردازند.
جدا از این، برف به هرحال زیبایی های خاص و منحصربه فرد خود را دارد و همیشه و از زمان اختراع دوربین های عکاسی و فیلمبرداری افراد زیادی تلاش کرده اند به بهانه های مختلف جلوه های فراوان و متنوع یکی از بهترین و زیباترین پدیده های خلقت را به ثبت و ضبط تصویری برسانند. برف اصلا قاب سینما و دوربین را زیباتر می کند و هر کارگردان و فیلمبرداری با اندک استعدادی هم می تواند بهترین صحنه های برفی و زمستانی را به تصویر بکشد، چراکه برف فی نفسه سحرانگیز و زیباست. حالا اگر این تصاویر با خلاقیت هنرمندانی کاربلد و ماهر هم عجین و ترکیب شود نتیجه، محصول نهایی درخشان و ماندگاری خواهد بود؛ خواه منظور نظر صاحب اثر حسی عاشقانه باشد یا باوری آمیخته با تنفر و دلزدگی.
لحظات برفی و زمستانی تاریخ سینما فراوان است و می توان به نمونه های زیادی در این رابطه اشاره کرد. چارلز فاستر کین (اورسن ولز) در فیلم «همشهری کین» و در لحظه پایانی زندگی اش کلمه رزباد (غنچه رز) را به زبان می آورد و می میرد. این اسم همان لژ بی اهمیتی است که او در بچگی و در برف با آن بازی می کرده است، یعنی همان زمانی که او هنوز کنار مادرش بودن و دوران معصومیت را با سال های بعدی پول و شهرت و تنهایی تاخت نزده بود. سکانس برفی فیلم در فلاش بک اولیه اثر نشان از دورانی از زندگی کین دارد که روحش مثل برف سفید بود و پاک، اما به مرور ایام زلالی برفی او آب می شود و تقدیر او به گونه دیگری رقم می خورد.
تقریبا تمام فیلم «جویندگان طلا» در فضایی برفی می گذرد و چارلی چاپلین، این نابغه کمدی جهان استفاده درخشانی از زمستان می کند. از برف و کولاک آن سکانس معروف کلبه بر فراز کوهستان بگیرید تا تلاش شخصیت ولگرد (چارلی) که برای فراهم کردن پول و جور کردن بساط میزبانی از دختر مورد علاقه اش مجبور به پارو کردن برف جلوی خانه های مردم می شود. در اینجا هر دو وجه برف را به بهترین صورت و به طور توامان شاهد هستیم؛ ولگرد به ترتیب مشقات و خطرات کوهستان و آن برف روبی نه چندان خوشایند را به قصد رسیدن به آرامش و خوشبختی آینده از سر می گذراند و تاب میآورد.
دیوید لین، کارگردان برجسته تاریخ سینما که چند اثر از بزرگ ترین و باشکوه ترین فیلم های جهان از جمله «لارنس عربستان» و «پل رودخانه کوای» را ساخته با کارگردانی داستان خواندنی بوریس پاسترناک یعنی «دکتر ژیواگو» شاهکار دیگری خلق می کند؛ اثری که هنوز هم با تصاویر سحرانگیز فیلمبردارش (فردی یانگ) در استپ های سردسیر سیبری به خاطر آورده می شود. نمای حزن انگیز وداع یوری ژیواگو (عمر شریف) با معشوقه اش لارا (جولی کریستی) را به یاد بیاورید که چشمان خیس زن به نمای بیرونی خانه محصور شده در برف و یخبندان دیزالو (محو) میشود.
یکی از بهترین صحنههای «جاده» شاهکار فدریکو فلینی با بهره گیری از وجه ناخوشایند برف رقم می خورد. آنجا که ماتوی بندباز به دست زامپانوی وحشی خوی کشته می شود و فیلمساز با نمایش نماهای پوشیده از برف جاده، سرمای محیط و روح غمبار جلسومینا را به بهترین و تاثیرگذارترین شکل منعکس می کند.
آکیرا کوروساوا، فیلمساز شهیر ژاپنی نیز همواره به مقوله هایی هچون برف و باران توجه ویژه ای داشته و در فیلم های مختلف استفاده های متفاوتی از آن کرده است.
او برای روایت فیلم «درسو اوزالا» در دولت روسیه تزاری، سراغ لوکیشن هایی در شوروی سابق و سیبری می رود و داستان دوستی عمیق شکارچی محلی و کاپیتان ولادیمیر آرسنیف را بر فراز دریاچه ای یخزده به تصویر می کشد. کوروساوا با تکیه بر آخرین فصل سال، احترام به ذات طبیعت و چگونگی برخورد انسان با آن را یادآوری می کند و می آموزد. این کارگردان در اپیزود کولاک فیلم «رویاها» هم سه کوهنورد گرفتار در توفان و یخبندان را در مواجهه با زنی اثیری ـ که اینجا استعاره از مرگ است ـ به دیدگاه و نگرشی جدید نسبت به زندگی می رساند.
برف اصلا قاب سینما و دوربین را زیباتر می کند و هر کارگردان و فیلمبرداری با اندک استعدادی هم می تواند بهترین صحنه های برفی و زمستانی را به تصویر بکشد، چراکه برف فی نفسه سحرانگیز و زیباست.
یکی از تلخ ترین استفاده ها از برف و سرما در سینما قطع به یقین به فیلم مربوطه به «راه» ساخته مشترک یلماز گونی و شریف گورن محصول ترکیه است، جایی که زن خیانتکار علی (یکی از قهرمانان فیلم) مسیر دشوار و طولانی سفر و سرمای کشنده برف را تاب نمی آورد و با مرگی دردناک به سزای خطایش می رسد.
برادران کوئن در فیلم «فارگو» ما را با مشکلات و دردسرهای یک رئیس پلیس زن باردار در منطقه ای سردسیر و برفی روبه رو میکنند و مواجهه او را با خلافکاران اثر در بستری جذاب و دراماتیک به تصویر می کشند.
«قطار افسارگسیخته» ساخته آندری کونچالوفسکی هم که اصلا اموراتش بدون برف و سرما نمیگذرد و نمیتوان فضای دیگری را برای انتقال آن سرمای سوزناک دنیای خشن و بی رحم تصور کرد.
عاشقانه نامتعارف «درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش» ساخته میشل گوندری و بازی جیم کری و کیت وینسلت هم با سکانسی برفی به پایان می رسد و عاشق و معشوق آنقدر در برف ها می دوند که تصویر به سمت سفیدی میرود و فیلم تمام میشود.