{{weatherData.name}} {{weatherData.weather.main}} ℃ {{weatherData.main.temp}}

سریال Sharp Object: ماجرای انسان‌های دلسوز یا قاتلین بالفطره؟

سریال Sharp Object: ماجرای انسان‌های دلسوز یا قاتلین بالفطره؟
کدخبر : 9997

اشیا تیز یک سریال زن محور است و بیشتر شخصیت‌های مهم آن را زنان تشکیل داده‌اند. در کل، سریال‌هایی با محوریت زنان ابزار مهمی برای بازیگران با‌ استعداد بعد از سن ستاره شدن آن‌هاست که به آن‌ها فرصت درخشش مجدد می‌دهد.

سریال Sharp objects که اقتباسی از کتابی با همین نام نوشته‌ی خانم Gillian Flynn است.هنگام تماشای سریال می‌توانید سنگینی وزن فکری که پشت هر جزییات سریال مانند موسیقی‌ها،تدوین امپرسنیونستیک و نشانه‌های تصویری که از طریق علاقه وسواس گونه‌ی کَمیل پریکر (ایمی آدامز) به ببیننده انتقال داده می‌شد را حس کنید.

ساختار سریال اینگونه به نظر می‌رسد که گویی تمامی عناصر سازنده آن از روانِ رنجور کارکتر کَمیل آگاه است: هر عنصری به ظرافت چیده شده است تا فضایی احساسیِ قابل لمسیِ کمیابی را در سریال Sharp objects خلق کند.فضایی ناب، که حتی در دروان طلایی سریال‌ّهای تلویزیونی کمتر مشاهده شده است.

این سریال شخصیت‌محور، داستان زنی درهم‌شکسته را به تصویر می‌کشد. کامیل پریکر (Camile Preaker) که یک روزنامه‌نگار معتاد به الکل‌ است. او پس از سال‌ها به شهر زادگاهش ویند گپ (Windgap) در ایالت میزوری (Missouri) برمی‌گردد. کامیل قصد دارد درباره‌ی پرونده قتل یک دختر نوجوان و همچنین گم و ناپدید شدن دختر نوجوان دیگری تحقیق کند. البته کامیل که به‌تازگی از یک بیمارستان روانی مرخص شده. علاوه‌بر اعتیادش به الکل، به اختلال روانی مازوخیسم (خودآزاری) نیز مبتلا است. او با اشیا تیز مانند تیغ، چاقو یا سوزن به خود آسیب می‌زند. انگار می‌خواهد با این‌کار، خاطرات بد گذشته‌اش را روی بدنش حک کند. البته او به میل خودش به ویند گپ نیامده بلکه سردبیر روزنامه برای او فرصتی مهیا کرده که با گذشته‌ی سیاهش مواجه شود و با آن مبارزه کند.

بازگشت او به شهر و به خانه‌ای که در آن بزرگ شده باعث می‌شود خاطرات تلخ گذشته را مرور کند. خاطراتی مثل روزگار تلخ نوجوانی‌اش، مرگ خواهرش، آزارهای مادرش و حس تنفر ساکنین شهر که هرکدام با نگاه‌هایشان می‌توانند به روح یک‌دیگر آسیب بزنند. او گذشته‌ی چندان خوبی در آن شهر نداشته و با برخورد سرد مردم آن‌جا مواجه می‌شود. در حقیقت، آن‌ها حاضر نیستند به او در تحقیقاتش کمک کنند. آن‌ها می‌خواهند همه چیز را همان‌طور که هست نگه دارند. حتی قتل دو دختر نوجوان نیز تاثیری روی این مردم ندارد. اجتماع  ازهم پاشیده‌ی شهر ویند گپ در حال نابودی است. مردم زندگی خانوادگی خود را فراموش کرده‌اند و فقط به نوشیدن الکل روی آورده‌اند. ویند گپ، که یکی از شهرهای کلاسیکِ داستان‌های گوتیک‌های جنوبی است، با شهر اشباح مو نمی‌زند.

کامیل به خانه‌ای باز می‌گردد که در آن تحت کنترل مادرش آدورا (Adora) زندگی می‌کرده است. مادری که اکنون خواهر کوچکترش اِما (Emma) را تحت کنترل دارد. در حقیقت پیچیدگی روابط مادر-دختری نیز این سریال کاملا مشهود است. هیچ‌گونه صمیمیتی در بین او و اعضای خانواده‌اش دیده نمی‌شود. کامیل نمی‌تواند به راحتی درباره‌ی ترس و وحشتی که در کمین او نشسته و خواب را از چشمانش گرفته با خانواده‌اش صحبت کند و از آن‌ها حمایت بگیرد.

یکی از شخصیت‌های مهم سریال اشیا تیز مادر کامیل یعنی ادورا است. زنی که مدام خود را مادری دلسوز، از خود گذشته و مهربان نشان می‌دهد و سعی در خوب نگه‌داشتن همه چیز دارد. حالا ادورا بعد از سال‌ها دوری کامیل را ملاقات می‌کند. رفتارش در ابتدا گرم و صمیمی‌ست ولی متوجه می‌شود کامیل برای نوشتن درباره قتل دو دخر به ویند گپ آمده است. دیگر همه‌چیز تغییر می‌کند. دعوا و درگیری بین کامیل و مادرش شروع می‌شود. ادورا تا جایی پیش می‌رود که جلوی کار او را بگیرد. اما در اصل، ادورا همان کسی است که سال‌ها قبل یکی از دخترهای خود به نام ماریان (Maryanne) را به قتل رسانده و سعی دارد اِما و کامیل را هم بکشد. اما شیوه‌ی او در کشتن فرزندانش بسیار تکان‌دهنده است. البته ادورا نمی‌خواهد فرزندانش را بکشد. او فقط می‌خواهد آن‌ها را همیشه وابسته به خودش نگه دارد. اما ممکن است ماجرا طور دیگری پیش برود! او فرزندانش را در خانه زندانی می‌کند. داروهایی برای کمک به سلامتی‌شان هم آن‌ها می‌دهد. البته این چیزی‌ست که خودش می‌گوید. درواقع یک‌جور سم به آن‌ها می‌دهد! ادورا سعی می‌کند کودکانش را همیشه کودک نگه‌دارد. او با این کار بدن دخترانش را فلج و ذهنشان را از کار می‌اندازد تا آن‌ها را تحت کنترل داشته باشد. هیچ‌کس به صداقت و مهربانی او شک نمی‌کند. حتی مخاطب! اما در قسمت یکی مانده به آخر، کامیل مدرکی به‌دست می‌آورد که ثابت می‌کند او اِما را به‌طرز مهلکی مسموم کرده‌است.

سریال خارجی

اِما خواهر ناتنی کامیل است. او شخصیتی کاملا دوگانه دارد. اما در خیابان‌های شهر مانند یک دختر خیابانی رفتار می‌کند و دیگران را اذیت می‌کند. اما در خانه نقش یک دختر مطیع و حرف گوش‌کن را برای مادرش بازی می‌کند. مدام به مادرش دروغ می‌گوید و سعی می‌کند یک دختر دوست‌داشتنی و پاک برای مادر باشد. کامیل تنها کسی است که از دروغ‌های او به مادر آگاه است ولی هیچ‌چیز نمی‌گوید.

سریال خارجی

تصویری که از خانه‌ی آن‌ها ارائه شده، تصویری سراسر خفقان‌آور است. حس گرما و رطوبت شدید که با وجود پنکه‌های فلزی شدت می‌گیرد. پنکه‌ها در این سریال نمادی از خشونت هستند. کامیل با نگاه کردن به چرخش پره‌های پنکه یاد دورانی می‌افتد که آسیب زدن به خودش را شروع کرده بود. زمانی‌که یک دختر نوجوان بود برای اولین بار نوک انگشت خود را با پره‌های فلزی پنکه که تند می‌چرخیدند، زخمی کرده بود. صحنه‌هایی از گذشته او  که در حال زخمی کردن خودش است، مدام در سریال تکرار می‌شود.

سریال خارجی

سریال در ساخت ظاهر مناسب بسیار موفق است. داستانِ به قتل رسیدنِ دختربچه‌ها، روابط آدم‌ها در این شهر کوچک، داستانِ «موفقیت بزرگ» خبرنگارِ داستان، و تمام خرده‌رفتارهای تعیین شده و دقیق آدم‌های نقش دار و رهگذرها، تا حد بسیاری کشش و جذابیت دارند که این مرحله از ساختِ سریال با موفقیت به انجام رسیده باشد. در واقع، لایه‌ی اولِ این کیک چند لایه، با مهارت زیادی تزئین شده و به خوبی در جلب توجه مخاطب موفق است. همه چیز فراهم است تا شما یک داستانِ جنایی حیرت‌انگیز و نسبتا پیچیده را در فضایی وهم آلود، کم‌رنگ و کم‌رمق دنبال کنید و از آن لذت ببرید. در این سریال بارها به این فکر خواهید کرد که چه بلایی ممکن است بر سر دخترهای شهر آمده باشد؟ و بعد جواب سوال خود را می‌گیرید. و بعد دوباره به این فکر خواهید کرد که چه کسی این کار را کرده؟ و به سرعت به گزینه‌های احتمالی سوق داده می‌شوید. روندی که به خوبی شما را به لایه‌ی دوم کیک هدایت می‌کند!

یک قدم جلوتر از ظاهر، فضاسازی سریال است. آن‌قدر دقیق، پرجزئیات و فکرشده، که فکرش را هم نمی‌کنید. در خلق این فضای مبهوت کننده، تکنیک‌های زیادی به کار رفته که می‌توان در مطلبی مجزا به آن‌ها پرداخت. از المان‌هایی استفاده شده و بر روی نکاتی تاکید شده که به سرعت به نمایه‌های اصلی سریال و شخصیتِ محوری آن تبدیل می‌شوند و در رساندن پیام‌های ریز و درشت آن به کمک نویسنده و کارگردان می‌آیند. برای پیدا کردن درکی بهتر، بد نیست به یکی از این تکنیک‌ها و یکی از این تاکیدها از اولین سکانس سریال بپردازیم. شخصیت اصلیِ داستان درگیر تصاویری است که در ذهن می‌بیند. در همین سکانس ابتدایی، زمانی که با صدای تلفن از خواب بیدار می‌شود، این تصاویر را می‌بیند. به صورت کات‌های منحصر به فردی که در یک آن، گذشته یا خاطره‌ یا توهمی را به طور مشخص برای شخصیت اصلی و مبهم برای مخاطب به نمایش می‌گذراند. تکنیکی که قرار است مدام تکرار شود و به مثابه‌ی یک جورچین تصاویر یا خاطره‌ها می‌ماند که در نهایت باید از آن‌ها نتیجه‌ای به دست آید. نکته، اما واضح‌تر و صریح‌تر در قاب تصویر قرار گرفته است. دستگاهی که شخصیت اصلی با آن به موسیقی گوش می‌دهد. تصویری که مدام تکرار می‌شود. دستگاهی که یادگاریِ شخص از دست رفته‌ای است. چه اتفاقی برای او افتاده یا چه اتفاقی قرار است بیفتد، فعلا موضوعیت ندارد، تاکید بر روی موسیقی و این دستگاهِ به خصوص، نشان می‌دهد باید توجه بیشتری به آن شود.

تدوین سریال به عنوان اصلی‌ترین جلوه‌ی بصری دیده‌شده در آن، فارغ از توضیحات قبلی‌ام درباره‌ی چگونگی پرداختن عمیقش به گذشته و حال و آینده‌ی شخصیت‌ها بدون گیج کردن بی‌معنی مخاطبان، در کنار همین رابطه‌سازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌های معرکه، ارزش حقیقی‌اش را به سبب تبدیل کردن یک ضعف به یک مدل قصه‌گویی، نشان همگان داد. واقعیت آن است که «اشیا تیز»، سریال پرسرعتی نبود. سریالی بود که آرام‌آرام پیش می‌رفت، آرام‌آرام پخته‌تر می‌شد و آرام‌آرام می‌خواست به رمز و رازهایی که ایجاد کرده بود، جواب بدهد. همین هم کاری می‌کرد که شاید تمام پلات داستانی آن را بتوان در یک فیلم سینمایی دو ساعته، به طرز هیجان‌انگیزتر و پرسرعت‌تری ارائه داد. ولی سریال با استفاده از همین سبک بصریِ دیوانه‌وار که مخاطب برای پذیرش آن نیاز به گذر زمان داشت و ابدا نمی‌توانست در مدیومی چون سینما با آن کنار بیاید و کاراکترهایی که قسمت به قسمت بیشتر از حالت ظاهری‌شان خارج می‌شدند و حکم آدم‌هایی واقعی را پیدا می‌کردند، کوتاه بودن پیرنگ اصلی را تبدیل به بهانه‌ای برای گفتن یک داستان با فضاسازی‌های خارق‌العاده کرد. چیزی که به تنهایی باعث حفظ ارزشمندی‌اش و به موفقیت رسیدن آن در لحظاتی گوناگون شد.

سریال خارجیاز شدت کیفیت تصویربرداری‌های فیلم که در آن‌ها همه‌چیز سر جای خودش قرار دارد و دوربین‌ها هرگز چیز اضافه‌ای را به قاب خود راه نمی‌دهند، هر چه بگویم باز هم حرف‌هایم حکم کم‌گویی را پیدا می‌کنند. Sharp Objects با استفاده از بازی واقعا شگفت‌انگیز بازیگرانش که انصافا تک‌تک‌شان کاراکترها را در اوج به تصویر می‌کشند و حتی بعضی‌های‌شان قطعا بعد از همین اثر پا به قسمت‌های بزرگ‌تر تلویزیون و حتی سینما هم می‌گذارند، از پس خلق یک جهان برمی‌آید. جهانی پرشده از مشکلات حل‌نشده، آدم‌های مشکل‌دار، آدم‌هایی که تلاش می‌کنند قهرمان خاکستری دنیای‌شان باشند و مردان و زنان نابودشده‌ای که نمادهایی از آدم‌های حاضر در همه‌ی شهرهای بزرگ‌تر هم هستند. این‌ها اصلی‌ترین داشته‌های «اشیا تیز» به شمار می‌روند. سریالی که بی‌نقص نیست ولی نمی‌شود پس از دیدن چگونگی جمع‌بندی داستان بدون اضافه‌گویی درون اپیزود هشتم یعنی «شیر»، به آن لقبی جز کم‌نقص را اعطا کرد. سریالی که پرتره‌های ترسیم‌شده از شخصیت‌هایش را همه‌ی تماشاگران آن به یاد می‌سپارند، هر مخاطب جدی تلویزیون می‌تواند از قصه‌گویی به شدت تلخ و حقیقت‌گرایانه‌اش لذت ببرد و صد البته شیرینی‌های باورپذیر و به اندازه‌اش را درک کند. سریالی که ایمی آدامز را یک بار دیگر بالاتر از قبل می‌برد و تشکیل‌شده از شات‌هایی به یاد ماندنی است. این وسط، شاید مهم‌ترین دستاورد Sharp Objects حتی در برابر رقبای بزرگش در تاریخ تلویزیون، همین باشد که درون آن فیلم‌نامه اهمیت بیشتری نسبت به تصاویر ندارد و عنصری مثل تدوین، به اندازه یا حتی بالاتر از دیالوگ‌های دقیق و حساب‌شده‌ی حاضر در داستان، تعیین‌کننده به نظر می‌رسد. انقدر که شاید زین‌پس موقع دیدن قصه‌هایی با محوریت قتل دخترانی بی‌گناه در شهرهای کوچک، برای تعیین انتظارات‌مان از یک اثر، بیشتر از ماجرای نفوذ یک روح شیطانی به درون آدم‌های گوناگون، حواس‌مان به داستان قتل از روی ترحم یک مادر باشد. چرا؟ چون دومی از بسیاری مناظر پخته‌تر، محترم‌تر و خواستنی‌تر به نظر می‌رسد.

به طور کلی مینی سریال Sharp Object یک سریال فوق العاده تاثیر گذار است که می تواند به یک اثر خاص و ماندگار برایتان تبدیل شود پس حتما دیدن این سریال متفاوت و طوفانی را در برنامه خود قرار دهید و به هیچ عنوان تماشای این سریال خوش ساخت و دیدنی را از دست ندهید.

ارسال نظر:

  • پربازدیدترین ها
  • پربحث ترین ها